مراسم گردن‌زنی در اتاق بیضی

    امتياز داده شده به اين مطلب:
    ( 0 نفر به اين مطلب امتياز داده است )

    خانه‌ی ما در طبقه‌ی سوم "آپارتمانی" سه‌طبقه، تقریبا یکی از بلندترین ساختمان‌های محله بود. بنابراین وقتی در بالکنی که در سرتاسر ضلع جنوبی خانه امتداد داشت می‌ایستادی، تهران تا آن تهِ تهش معلوم بود. آن ته اغلب، شعله کوچکی مثل چوب کبریتِ روشن به چشم می‌خورد و ما بچه‌ها می‌دانستیم که آنجا پالایشگاه تهران است.

    بنابراین در آن روزِ سی و یکم شهریورماه، ایستاده بر آن بالکن عریض و طویل، رفت و آمد هواپیماهای جنگی قشنگ معلوم بود و برای ما پسربچه‌ها که تا قبل از آن چنان صحنه‌هایی ندیده بودیم، منظره بسیار هیجان‌انگیز به نظر می‌رسید. انگار همه‌ی اسباب‌بازی‌هایمان جان گرفته‌اند و به هوا رفته‌اند تا همه‌ی آن "جنگ‌بازی"های بچگی را زنده کنند! یادم نمی‌آید که آژیری کشیده شده باشد (احتمالا زود بوده و زرد و قرمز و سفید تمهیدات روزها و ماه‌های بعدتر بوده‌اند)، یا صدای ضدهوایی به گوشم خورده باشد. حتی به یاد نمی‌آورم صدای انفجاری شنیده باشم. تنها رژه‌ی هواپیماهای جنگی بود که پلنگی رنگ شده بودند و در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند.

    آن روز، روز آشنایی من با "صدام حسین" بود. شخصیتی که از آن روز کذا، تا زمانی که زنده بود، مستقیم و غیرمستقیم زندگی‌اش بر زندگی نسل من و چند نسل قبل و بعد از من تاثیر گذاشت. چه در آن هشت سالی که مستقیم با ما در حال جنگ بود و چه در سال‌های بعدتر که ناآرامی‌هایش ادامه داشت، اما شکر خدا دیگر شرش چندان دامن ما را نمی‌گرفت!

    پس خیلی عجیب نیست وقتی، کمی دیرهنگام (چاپ پنجم کتاب نصیبم می‌شود!)، کتابی با عنوان "بازجویی از صدام" را می‌بینم فوری آن را می‌خرم و بلافاصله شروع به خواندنش می‌کنم.


    اجازه بدهید از همین اول ناامیدتان کنم! این کتاب درباره صدام نیست. درست است، نویسنده در فصل‌هایی از کتاب به تشریح جزئیاتی از جلسات بازجویی از صدام حسین می‌پردازد. اما این "داستانِ کتاب" نیست.

    نویسنده کتاب یک تحلیلگر سیا است. کارمندِ یکی از بزرگترین سازمان‌های اطلاعات و امنیت جهان که احتمالا مهم‌ترین ماموریت شغلی‌اش بازجویی از دیکتاتور سابق عراق بوده است. موضوع کتاب شرح تجربیات نیکسون است از سال‌ها کار و فعالیت در سازمان سیا. بنابراین "تخلیه اطلاعاتی صدام" و اتفاقاتی که در آن اتاق کوچک بازجویی در بغداد میان او و زندانی‌اش رخ داده، تنها یکی از موضوع‌هایی است که او در کتابش به آن می‌پردازد.

    مطالب درباره صدام البته کم نیست. مثلا برایِ منِ کتابفروش، اینکه نیکسون در پایان یکی از جلسات بازجویی از صدام سوال می‌کند که محبوب‌ترین کتابش چیست و دیکتاتور پاسخ می‌دهد "پیرمرد و دریا"ی همینگ‌وی هیجان‌انگیز است (به نظرتان می‌شود از این اظهارنظر برای تبلیغ شاهکار همینگ‌وی استفاده کرد؟!) اصولا تلاش صدام برای اینکه خودش را علاقمند به نوشتن، ادبیات و فرهنگ نشان دهد، جالب است. نیکسون موفق می‌شود در توصیف‌هایش از دیکتاتورِ زندانی، شخصیتی متوهم و دور از واقعیت را تصویر کند که بطور مدام در بازگویی کرده‌هایش نقش عوض می‌کند. صدام گاهی از زبان خودِ حاکمش حرف می‌زند و بهانه‌هایش برای آنچه طی سال‌ها حکومت بر عراق مرتکب شده را می‌گوید و گاهی هم از زبان شخصیتی فرهنگی، وارسته و بی‌توجه به قدرت و مقام حرف می‌زند که انگار اصلا آن صدامِ حاکم را نمی‌شناسد و اتهام‌هایی را که به آن شخصیت دیگر وارد است اصلا قبول ندارد.

    انگار خیلی هم بد نیست، نه؟ به نظر می‌آید نیکسون در انعکاس برداشتش از دیکتاتور سابق عراق چندان هم بد عمل نکرده. اما عجله نکنید. همانطور که گفتم این موضوعِ اصلی کتاب نیست.


    در این سال‌ها معمولا اغلب فیلم‌ها و سریال‌های محبوبم ژانر جاسوسی داشته‌اند. سریال‌های 24، Homeland و فیلم‌های اخیر جیمز باند که از آن سیاه و سفیدی سال‌های اولیه‌شان فاصله گرفته‌اند و هرچه جلوتر می‌آیند، فضایشان خاکستری‌تر و خیر و شر در آنها درآمیخته‌تر هستند. هالیوود البته اغلب به وجه "عملیات" سازمان‌های جاسوسی بیشتر توجه نشان می‌دهد. ولی معمولا آنچه درام را وارد داستان می‌کند "اطلاعات" است.

    نویسنده "بازجویی از صدام" کارمند یک سازمان اطلاعاتی است. همینطور که کتاب را می‌خواندم ساختمان سیا در لنگلی را پیش خودم تصور می‌کردم که کارمندها هر روز صبح کارت می‌زنند و وارد آن می‌شوند و پشت میزهایشان قرار می‌گیرند. در ساعاتی از روز دغدغه‌های معمول کارمندی همچون گرفتن وام و وضعیت ذخیره بازنشستگی حواس‌شان را از وظائف اداری‌شان پرت می‌کند. رقابت‌ها، غیبت‌ها و چشم‌وهم‌چشمی‌های اداری هم مثل هر سازمان دیگری به راه است. اما در بقیه اوقات، سازمان به کار اصلی‌اش مشغول است. تولید تحلیل و اطلاعات و انعکاس به بالاسری‌های کله‌گنده که قرار است با استفاده از این اطلاعات تصمیم‌های مهمی برای خودشان، کشورشان و احتمالا بخش‌هایی از جهان بگیرند. نیکسون دست‌اندرکار "کسب و کار اطلاعات" بوده است.

    موضوع اصلی کتاب همین "کسب و کار" است. تصویری که کتاب از این کسب و کار نه چندان خوش‌نام ارائه می‌دهد نشانگر آن است که برخلاف آنچه در فیلم‌های هالیوودی می‌بینیم در این وادی همه‌چیز چقدر نادقیق و تار است. مثلا او در جایی می‌نویسد:

    "... وقتی که به گذشته نگاه می‌کنم، یادم می‌آید که شدیدا از فقدان منابع اطلاعاتی در خاک عراق رنج می‌بردیم. ما نه سفارت و نه آدم در این کشور داشتیم که به ما بگوید چه اتفاقی در حال رخ دادن است. این وضعیت تقریبا به‌طور کامل ما را به منابع پناهندگان وابسته کرده بود ..." (صفحه 53)

     و کمی بعدتر می‌آورد:

    "صادقانه بگویم، اگر ما این اطلاعات را همان موقع داشتیم و آن را در اختیار کاخ سفید می‌گذاشتیم، مانع بروز خصومت‌ها نمی‌شد. دولت بوش بنا را بر جنگ گذاشته بود و اینکه صدام را از قدرت ساقط کند. اما مسئولیت ما، به عنوان حرفه‌ای‌های اطلاعاتی، ایجاب می‌کرد که این اطلاعات را در اختیار سیاست‌گذاران بگذاریم ..." (صفحه 55)

    نیکسون در رابطه با حمله به عراق توضیح می‌دهد که چطور تصمیم سردمداران آمریکا بر ساقط کردن صدام بوده است و چطور دیوانسالاری سیا مجبور شده (یا ترجیح داده) برای راضی نگه داشتن روسای خود در کاخ سفید گزارش‌ها و اطلاعاتی تولید کند که این تصمیم از پیش‌گرفته‌شده را تایید و پشتیبانی نماید.

    او به دلیل خدمتش در تیم عراق، اغلب مسائل مرتبط با حمله به عراق و مسائل پس از آن را برایمان تشریح می‌کند. اما خواننده با خواندن این "قصه" تصویر بزرگتری از یک سازمان اداری و گیر و گِفت‌هایش بدست می‌آورد که بطور عام قابل تعمیم است. جالب اینکه ذهن در این تعمیم آدم را تنها به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) محدود نمی‌کند و خواننده پیش خودش فکر می‌کند که احتمالا در همه‌ی سازمان‌های مشابه دیگر هم وضعیت بر همین منوال است.


    نیکسون از قرار دو بار در اتاق بیضی کاخ سفید شرفیاب می‌شود تا به جورج دبلیو بوش درباره وضعیت عراق گزارش بدهد. برایم جالب بود که در هر دو نوبت در میانه صحبت، بوش از نیکسون سوال می‌کند که "آیا باید صدر را بکشیم؟" این دیدارها هر دو در سال 2008 اتفاق افتاده‌اند و جالب بود که من تقریبا ده سال بعد داشتم شرح این ماجرا را می‌خواندم. درست زمانی که مقتدا صدر پس از چند سال که خبری ازش نبود دوباره در عراق سروصدا کرده و حزب یا جناح تحت رهبری‌اش به موفقیت بزرگی در انتخابات مجلس عراق دست پیدا کرده‌اند. او حالا، در سال 2018، یکی از مهره‌های تاثیرگذار سیاسی در عراق است و البته هنوز نفس می‌کشد و سرش بر روی تنش قرار دارد!

    نیکسون تعریف می‌کند که در پاسخ به بوشِ پسر، در هر نوبت پاسخی معقول داده است و او را از کشتن صدر برحذر داشته (آیا واقعا اینطور است یا اینکه حالا برای حفظ ظاهر در مقابل ما خوانندگان فرهیخته ماجرا را اینطور روایت می‌کند؟!) او در جایی می‌نویسد: "... چرا وقتی قرار است ایالات متحده قانون را زیرپا بگذارد از یک کارمند دولتی با پایه حقوقی 14 باید بپرسد ..." (صفحه 192) و البته با اشاره به دو نوبت طرح این پرسش از سوی بوش می‌نویسد: "... نمی‌دانم چرا به این قضیه بند کرده بود ..." (صفحه 192)

    پیش خودم فکر می‌کنم که احتمالا خلفای عباسی، شاهان قاجار، سلاطین عثمانی و ... هم به همین روش یلخی (یا به قول نیکسون "بند کردن") تصمیم می‌گرفته‌اند که سرِ مخالفان‌شان را زیر آب کنند. دنیا برخلاف پیشرفت‌های مختلفی که داشته، انگار در این زمینه خاص تغییر چندانی نکرده و قرن‌هاست که در بر همین پاشنه می‌چرخد. سلطان به هر دلیل با کسی چپ می‌افتد و تصمیم می‌گیرد که او را ادب کند و عبرتی برای دیگران بسازد. خیلی هم گوشش به "اطلاعات" و "تحلیل" و حرف حساب بدهکار نیست. حالا می‌خواهد سلطان، مامون عباسی باشد یا پوتین روس یا محمد بن سلمان عرب.

    خداوند همه‌ی خلق عالم را از شر لطف و مرحمت حاکمان محفوظ بدارد!

    بازجویی از صدام: تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور
    نویسنده: جان نیکسون
    ترجمه: هوشنگ جیرانی
    ناشر: کتاب پارسه
    سال نشر: 1398 (چاپ 13)
    قیمت: 34000 تومان
    تعداد صفحات: 243 صفحه
    شابک: 978-600-253-277-0
    در دسامبر سال 2003، نیروهای ارتش ایالات متحده، صدام حسین رئیس جمهوری عراق را در نزدیکی زادگاهش تکریت دستگیر کردند.
    جان نیکسون، تحلیلگر ارشد سیا، سال‌های متمادی درباره دیکتاتور عراق مطالعه کرده بود. وقتی از او خواسته شد تا کار تعیین هویت صدام را انجام بدهد، نیکسون پس از بررسی زخم‌ها و نشانه‌هایی در بدن وی، سوال‌هایی از صدام پرسید که فقط او می‌توانست به آن‌ها پاسخ بدهد. قطعا این مرد خود صدام بود ولی نیکسون در هفته‌های بعد به این نتیجه رسید که هم خودش و هم آمریکا، عمیقا درباره صدام حسین گمراه شده بودند.
    کتاب تصویری بی‌طرفانه از یکی از قدرتمندترین حاکمان بدنام عصر ما به دست می‌دهد. نیکسون نخستین کسی بود که در جلساتی متعدد از صدام بازجویی کرد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

    چاپ کتاب تمام شده!

    نظر بدهيد

    تصویر امنیتی
    تصویر امنیتی جدید

    حقوق كلیه مطالب منتشر شده در این پایگاه اطلاع‌رسانی متعلق به جیره‌كتاب است