شنبه، بیست و سوم اردیبهشتماه 1391. همینطور که نشستهام سر میزِ صبحانه و چایی و نان و پنیر نوش جان میکنم رادیو خبر فوت پرویز شهریاری را اعلام میکند و ناگهان صبح اول هفته مثل سالن سینما تاریک میشود و خاطرات سالها درس خواندن و مدرسه رفتن عین یک فیلم مستند داستانی به سرعت برق از جلوی چشمام عبور میکند.
آقای نوری، دبیر هندسه، هر بار که مسالههای عجیب و غریبی را که پای تخته مطرح میکند حل میکنم، نگاهی میکند و میگوید: "باریکالله!" آقای هاشمی، دبیر جبر، سر کلاس به روش خودش بد و بیراههای ممنوعه میگوید و یک دبیرستان پسرانه خدا خدا میکنند که او معلم کلاسشان باشد، سرکلاس بیاید، بد و بیراهی بگوید و کلاس از خنده به هوا برود! انگار جلسهی اول کلاسش همین دیروز بود. رفت پای تخته و نام چند تا کتاب "کمکدرسی" را روی تختهسیاه نوشت. چند کتاب از انتشارات میر و "روشهای جبر" ترجمهی پرویز شهریاری. "جونورها! اگه میخواهید جبر یاد بگیرید برید این کتابها را بخرید و بخونید."
انتشارات میر، جلوی دانشگاه تهران، پر بود از کتابهای عجیب و غریب دربارهی ریاضیات. اغلب با مبدا و منشا روسی. و قفسههای ریاضیات همه کتابفروشیها پر بود از کتابهای ترجمهی پرویز شهریاری. "تقارن در جبر"، "روشهای جبر"، "روشهای مثلثات"، "سرگرمیهای جبر"، "سرگرمیهای هندسه"، "175 مساله منطقی" و ... هربار همینطور که پای آن قفسه حاضر غایب میکنم که کدامهایشان را خریدهام و کدامهایشان را هنوز نخریدهام، پیش خودم فکر میکنم که: "آخر یکنفر آدم مگر چقدر میتواند مطلب بر روی کاغذ بیاورد؟!"
اینها که "ژوزف بالسامو" و "آلکساندر دوما" نیست که بشود قلم را روی کاغذ گذاشت و همینطور نوشت. اینها فرمول است، معادله است. اینورش با آنورش باید بخواند. یک واوش نباید جابجا شود. یک مملکت هر شب دارند مسالههایش را حل میکنند. صفحههایش آنقدر ورق میخورد که برگ برگ میشود و شیرازهاش از هم در میرود. با این حال انگار نیرویی نامرئی این مجموعهی برگ برگ شده را به هم وصل میکند. سال به سال که به کلاس بالاتر میرویم، دوباره همان کتابهای آش و لاش را باز میکنیم و مسالههایش را حل میکنیم و ... آخرش هم دلمان نمیآید یکی از آنها را به کوچکترهای فامیل که تازه به سن "مساله حلکردن" رسیدهاند قرض بدهیم یا ببخشیم!
و حالا، در این اولین روز هفتهی آخر اردیبهشت، پرویز شهریاری، نیروی نامرئی تمامی آن خاطرات، از دنیا رفته. "ثبت است بر جریده عالم دوام ما".
سرِ کار که میرسم همچنان یاد شهریاری دست از سرم برنمیدارد. یعنی ممکن است کتابی درباره او در بازار پیدا کنم. جیرهکتابیها که اهل "روشهای جبر" خواندن نیستند. راستش در این سن و سال دیگر من هم اهلش نیستم! خدا همین "اینترنت" هندلی را برقرار نگه دارد. جستجویی میکنم و در وب سایت یکی از توزیعکنندگان تهرانی کتاب عجیبی درباره شهریاری پیدا میکنم.
"عجیب" به دو علت. یکی اینکه نویسنده کتاب "سیدعلی صالحی" است. همان شاعر؟ مگر ممکن است؟ آخر صالحی شاعر با شهریاری معلم و ریاضیدان چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟ حتما تشابه اسمی است!
تعجب دوم از این بابت که کتاب چاپ سال 1369 است و به نظر میآید هنوز "موجود" است. قیمت خورده. میتوانی آن را انتخاب کنی و به سبد خریدت منتقل کنی. یعنی هنوز بعد از گذشت 22 سال از انتشار آن، تعدادی از نسخههایش فروش نرفته و همینطور در انبار توزیعکننده دارد خاک میخورد؟ این دومی بیشتر کنجکاویبرانگیز و قلقلکآور است. بنابراین گوشی تلفن را برمیدارم و با توزیعکننده تماس میگیرم. "آقا کتاب موجود است؟" طرف در کامپیوترش نگاه میکند و: "بله، 19 نسخه از آن را داریم." فعلا پس یک نسخهاش را برایم بفرستید تا برای آن 18 نسخهی دیگر هم فکری بکنم!
جستجو را ادامه میدهم. اینبار به کتاب دیگری میرسم چاپ سال 1382. دیگر رویم زیاد شده! اگر کتاب چاپ 1369 را هنوز میشود خرید، کتاب چاپ سال 1382 را هم باید بشود در بازار پیدا کرد. اینبار به ناشر تلفن میزنم. "آقا کتاب را موجود دارید؟" مرد محترمی در آنور خط پاسخ میدهد که: "بله، 300 نسخه از کتاب سالهاست روی دستمان مانده، شبکه توزیع برای عرضه و معرفی آن همکاری نمیکند. حالا اما به دلیل فوت مرحوم شهریاری قرار شده این تعداد باقیمانده را به یکی از توزیعکنندههای معروف شهر بسپاریم تا شاید به این بهانه این نسخهها هم بعد از 9 سال فروش بروند!" از اطلاعاتش تشکر میکنم و میگویم پس من کتاب را از طریق همان توزیعکنندهی شناختهشده تهیه میکنم. "خدا صبرت بده!"
باورم نمیشود، حالا دو تا کتاب دارم که پرویز شهریاری را معرفی میکنند. هر دو خواندنی و عاری از فرمول و معادله!
کتاب سیدعلی صالحی که به دستم میرسد، آنقدرها طول نمیکشد که مطمئن میشوم این همان سیدعلی صالحی معروف است. گذشته از اینکه در همان دو سه خط اولِ مقدمه خودش را متولد روستای مرغاب معرفی میکند، انشای کل متن آنقدر ادبی هست که بتوانی نتیجه بگیری که این دستخط یک شاعر و ادیب است:
"پرویز شهریاری انسانی از تیره تغزل و نسل پیکار است، که پیش از دیدار صوری، من او را از طریق کتابهای گوناگون، مقالات و ترجمههای فراوانش در همه ابعاد علمی و ادبی، شناخته بودم، و این شد که بعد از سالها سرانجام او را دیدم، او که عاشق "انسان"، "رهائی" و "سلامت بشریت" است، و البته همین دو سه خصیصه کافیست تا انسان بتواند هزار قطار القاب ناشنیده را یدک خویش ببیند. معمولا همه بزرگان اومانیست (باز هم از آن القاب است) بدون تحمل تهمت، سر سالم به مقصد نرساندهاند. هنوز دیدهاید مثلا به درختی تهمت بزنند؟ من که هیچ شجری را در مظان اتهام ندیدهام، حالا وقتی که درخت بیزبان و عاری از هر نوع اتهام، باید شکنجه اره و تبر را تحمل کند، وای بر انسانی که متهم به عاشقی باشد. و شهریاری همه عمر متهم به ترویج معانی "عشق"، "انسان" و "صلح" و "سلامت اجتماعی" و "عدالت" بوده است. خوشا بر محصلینی که آموزگارانشان به چنین جرائم شگفتی متهمند؛ آموزگاری که متهم باشد، بیشک که شاگردانش مجرم شناخته خواهند شد ..."
(ستاره اعداد: پرویز شهریاری کیست و چه کرده است، صفحه 15 و 16)
کتاب مربوط به دورانی است که تیراژِ معمولِ "دوست بیزبان" در این ملک هنوز 3000 نسخه بوده. دورانی که هنوز زرنگار و حروفچینی کامپیوتری همهگیر نشده و شکل و شمایل حروف چاپی هم یادت میاندازد که این متن مربوط به دورهای است که گذشته.
کتاب دوم، "یک زندگی"، اما معاصرتر است. تیراژ آن 2000 نسخه است. انگار پرگاری زدهاند و فاصلهی میان ماقبل تاریخ (دورهی تیراژ 3000 نسخه) و عصر حاضر را دقیقا نصف کردهاند (این روزها با توجه به قیمت کاغذ کمتر ناشری جرات میکند بیشتر از 1000 نسخه از یک کتاب چاپ کند.) حروفچینی کتاب، کامپیوتری و آشنا است. کتاب بخشهایی را هم به عکس و سالشمار و فهرست آثار استاد اختصاص داده است.
تفاوت دو کتاب اما بیش از این فرقهای ظاهری است. ابتدا فکر کردم که شاید سابقهی ادبی صالحی باعث شده تا "ستاره اعداد" اینقدر با "یک زندگی" فرق داشته باشد (شاید هم بیتاثیر نبوده.) اما بعدتر که بیشتر به این ماجرا فکر کردم به نظرم رسید که این تفاوت، تفاوت "دو زمانه" است. در "ستاره اعداد" که در سالهای ابتدای انقلاب تنظیم شده، هم صالحی که به نوعی تدوینکنندهی کتاب است و هم پرویز شهریاری که مصاحبهشونده و موضوع کتاب است، شور و هیجان بیشتری دارند. با آرمانگرایی گرمتری با هم حرف میزنند و عقایدشان را بیان میکنند.
در "یک زندگی" اما هیجانات به آن داغی نیست. مصاحبهکننده خودش آنقدر هیجانزده و آرمانگرا و رویاپرداز نیست. او اصولا بیشتر سوال میکند و اجازه میدهد شهریاری صحبت کند. برای شهریاری هم صحبت، ذکر خاطرات زندگیای پربار است و شاید یادآوری آرمانهایی که بسیاری از آنها به تحقق نرسیده.
با وجود این تفاوتها اما، موضوع هر دو کتاب "ریاضیات" است. تجربههای یک "معلم". فکر و خیالهای او برای "شاگردانش" و جامعهای که آنها را برای ورود به آن تربیت میکند.
چند ماه پیش، روزی والده نشسته بود و مجموعه مقالات سعید نفیسی را ورق میزد و سر تکان میداد. پرسیدم: "چی شده؟" گفت: "یعنی ممکن است دوباره آدمهایی مثل نفیسی و معین توی این مملکت تربیت بشوند؟!" یعنی ممکن است؟!
نویسنده: سید علی صالحی
ناشر: تهران
سال نشر: 1369 (چاپ 1)
قیمت: 2500 تومان
تعداد صفحات: 340 صفحه
شابک: ندارد
یکی از فصلهای کتاب با این جملات آغاز میشود:
"همه سوی اتاقکار و خانهی نوشتنش، از کف تا به سقف، باغی از کتب گوناگون است؛ ریاضیات، فلسفه، شعر، قصه، تاریخ، روانشناسی و ...، همه چیز نظم خاص خود را دارد، حتی کبریتی که برمیدارد، به همان شکل اول، کنار سیگار شیراز قرار میدهد، گاه تیر، گاه شیراز، انگار به مزه و بو و ساخت دخان نمیاندیشد، در این سن و سال افراط میکند، قهوه و سیگار همواره شاهدان خلوت اویند. خانه خلوت، او تنها و در حصار کتابها، همواره خودش از مهمان پذیرائی میکند، با یک عذرخواهی دو سه کلمهئی، در فاصلهی سه تا پنج دقیقه، میز خالی را پر میکند، "ببخشید! بفرمائید!" و بعد صبر میکند، طبق معمول نمیپرسد، مثل خیلیها نمیپرسد: "خب، چه خبر؟" میگذارد تا مهمان شروع کند، بعد فضا را باز میکند، به گونهئی که گوئی میخواهد تمام عمر به حرفهای مخاطب و مهمانش گوش فرادهد، هرگز ندیدهام که عکسالعملی خاص از سر خستگی از خود نشان دهد، آموزگار پرحوصلهئیست، کلی راجع به کتاب "کیست و چه کرد: محمد قاضی" صحبت میکنیم، و من در پی سوق دادن حرفها به سوئی هستم که ..."
نویسنده: امیر حاجی صادقی
ناشر: نشر کوچک
سال نشر: 1382 (چاپ 1)
قیمت: 1400 تومان
تعداد صفحات: 182 صفحه
شابک: 964-5589-39-8
"در زمینه کار تدریس باید بگویم که من حدود چهل و پنج سال معلمی کردهام و بعضی از خاطرات جالبی را که از این مدت به یاد میآورم برایتان نقل میکنم. من همیشه معتقد بودم که کار گروهی شاگردان میتواند خیلی موثر باشد. سال 1326 کوشش کردم به نحوی این مطلب را به آزمایش بگذارم. در دبیرستانی هندسه کلاس هشتم را درس میدادم، یک ماه که از سال تحصیلی گذشت و شاگردها را کمابیش شناختم، آنان را به گروههای سه نفری تقسیم کردم: یک شاگرد درسخوان، یک شاگرد متوسط و یک شاگرد ضعیف، و گفتم من از این به بعد، دیگر فرد را نمیشناسم و اسم نمیبرم، فقط گروه را میشناسم. به این معنا که اگر امتحانی بگیرم ورقههای هر گروه را جداگانه تصحیح میکنم. فرض کنید در یک گروه یکی 20 گرفته، یکی 13 و یکی هم 12. اینها را با هم جمع میکنم میشود 45، بر 3 تقسیم میکنم میشود 15 و به هر سه نفر، نمره 15 میدهم ..."
بعدالتحریر (مرداد 1399): حالا که دو کتاب فوق هر دو چاپشان تمام شده و دیگر قابل تهیه نیستند شاید بخواهید کتاب زیر را تهیه کنید:
نویسنده: ابوالقاسم پورحسینی
ناشر: مهاجر
سال نشر: 1397 (چاپ 2)
قیمت: 40000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 964-5943-25-6
اواخر سال 1315 شمسی بود که پرویز 10 سال داشت و هنوز کلاس چهار ابتدایی را به پایان نرسانده بود. بفهمینفهمی میدانست که زندگانی برای پدر و مادرش چقدر شاق است؛ یک زن و شوهر و چهار طفل سرونیمسر چگونه با درآمد مختصر باید زندگی کنند. ولی خوب میفهمید که مادر با چه لطایفالحیل باید علاوه بر وصلهپینه و دوختودوز و شستوشوی لباسهای بچهها، دست به شغلی از قبیل بافتن دستکش و جوراب، یا رشتن پنبه و کرک بزند تا کمک خرجی برای خانواده فراهم آورد.
شبی پدر آمد به خانه، خسته و کوفته و گفت: "قنات به سنگ خورده و کار پیش نمیرود. آب قنات کم شده. محصول شتوی میسوزد و درخت خشکیده و جوانهها هلهل میزنند. تابستان بیمروتی است امسال. طبیعت، بعضی سالها نمیدانم چرا سر خشم میآید؟ از بس گناه و دروغ زیاد شده ... امسال وضع خوبی نداریم."
پرویز نمیفهمید چطور قنات خشکیده. او دیده بود که چطور وقتی برادرش را از شیر گرفته بودند پستان مادر خشکیده بود و میفهمید چشمهی هر چیز خشک بشود، تراوش ندارد. ولی نمیفهمید چطور قنات به سنگ میخورد ..."