دلم برای جهانِ سیاه و سفید تنگ شده!

    امتياز داده شده به اين مطلب:
    ( 0 نفر به اين مطلب امتياز داده است )

    The Man in the High Castleتا پایان‌بندی آخرین قسمت از فصل دوم سریال The Man in the High Castle روی صفحه ظاهر شود، همینطور نفسم را در سینه حبس کرده‌ام و منتظرم ببینم که آخرش چه می‌شود. وقتی بالاخره جولیا انتخابش را می‌کند و تصمیم می‌گیرد برخلاف همه‌ی آموزه‌های امروزی/قرن بیست‌ویکمی به روش آدم‌های سنتی عمل کند، حالم خوب می‌شود و دوباره برای "آن قدیم‌ها" احساس دلتنگی می‌کنم. آن قدیم‌ها که قهرمان‌های ادبیات و سینما اعتقاد داشتند "خوب" و "بد" وجود دارد، همه تصمیم‌ها نباید براساس مصالح و منافع "ما" گرفته شود، و پایبندی ما به "خوب" یا "حق" (یا هرچیز دیگری که می‌خواهید اسمش را بگذارید) در سرنوشت جمعی‌مان (و خوبی حالمان) سخت تاثیر دارد.

    اشتباه نکنید، آنقدر "بزرگ شده‌ام" که بدانم این حرف‌ها و صحنه‌ها  و "تصمیم‌ها" مالِ توی قصه‌هاست. اما خب مدتهاست قصه‌ها هم از این "آرمان‌گرایی ساده‌لوحانه" خالی شده‌اند و همه داستان‌سرایان (حتی آنها که قصه‌ی فانتزی و تخیلی می‌گویند) تلاش دارند تا قهرمان‌هایشان "واقع‌بین" باشند!

    اینطوری شد که سال گذشته با دیدن دو فصل سریال، به جمع هواداران آن پیوستم و طبق وظیفه یک طرفدار خوب، رفتم تا ببینم اگر کتابی که سریال از روی آن ساخته شده در بازار ما وجود دارد، آن را هم تهیه کنم و بخوانم. در عنوان‌بندی سریال آمده بود که فیلم براساس داستانی از فیلیپ ک. دیک ساخته شده. بنابراین با توجه به ارادت مترجمین علمی-تخیلی ایران به ایشان، احتمال اینکه ترجمه این کتاب را هم بشود جایی پیدا کرد، کم نبود. حدسم درست بود! کتاب در بانک اطلاعات کتابخانه ملی ثبت شده بود، اما تحقیقات بعدی نشان می‌داد که انگار هنوز از توی ارشاد درنیامده و خلاصه "چاپ نشده!"

    خداوند اما پشتیبان صابرین است. ماه‌ها و فصل‌ها گذشتند و بالاخره بهار امسال، چند روز قبل از افتتاح نمایشگاه کتاب تهران دیدم که کتاب منتشر شده و حالا رفته بالای کپه‌ی "کتاب‌هایی که باید بخوانم" و شده یکی از اولین اولویت‌های خواندنم.

    وقتی داشتم اطلاعات کتاب را از اینور و آنور جمع‌وجور می‌کردم به دو نکته‌ی جالب برخوردم. یکی اینکه متوجه شدم علمی‌-تخیلی‌بازهای آنور آب فیلیپ ک. دیک را معمولا PKD (مخفف سه حرف ابتدای نام و نام‌خانوادگی‌اش) صدا می‌زنند. برایم جالب بود! و حالا دارم فکر می‌کنم که چرا مثلا آرتور سی. کلارک را ACC خطاب نمی‌کنند!

    نکته دوم اینکه در سایت آمازون متوجه شدم که کتاب "ساکن برج بلند" در طبقه‌بندی و قفسه‌ای با عنوان Alternate History قرار گرفته. همانطور که می‌دانید داستان کتاب برمبنای این فرض شکل گرفته که در جنگ جهانی دوم آلمان نازی و ژاپن (متحدین) پیروز شده‌اند، و نویسنده تلاش می‌کند به ما نشان دهد که در چنین وضعیتی دنیا چه شکلی پیدا می‌کرده. از قرار این طبقه‌بندی Alternate History به کتاب‌ها/داستان‌هایی اختصاص داده شده که برپایه‌ی این مفهومِ "اگر تاریخ یکجور دیگری جلو می‌رفت، چه اتفاقی می‌افتاد!" نوشته شده‌اند. مثلا داستانی را در نظر بگیرید که در ایرانی می‌گذرد که کودتای 28 مرداد 1332 در آن اتفاق نیافتاده و دکتر محمد مصدق همچنان بر سر قدرت باقی مانده است. یا داستان دیگری که در آن ناصرالدین‌شاه در آخرین لحظه از قتل امیرکبیر پشیمان می‌شود، او را می‌بخشد و اجازه می‌دهد تا امیر به همان روش معروف خود ایران را مدیریت و هدایت کند. واقعا اگر این اتفاقات جور دیگری افتاده بودند، الان دنیایمان چه شکل و وضعی داشت؟

    قفسه‌ی Alternate History در وب سایت آمازون خیلی مفصل نیست و شاید شاخص‌ترین کتاب در این قفسه همین "ساکن برج بلند" (به همراه اثری از استفن کینگ با عنوان 63-11-22) باشد. حدس می‌زنم اگر کمی بیشتر کندوکاو کنم معلوم خواهد شد که  افتخار ابداع این مفهوم به نام PKD و همین کتاب "ساکن برج بلند" ثبت شده است. که اگر اینطور باشد یکی دیگر از دلایل اهمیت او در ادبیات علمی-تخیلی است.

    نکته آخر اینکه به نظر می‌رسد PKD در پایان داستانش، همانند آنچه که در سریال ساخت آمازون (حداقل تا اینجا) اتفاق افتاده (بله، سریال تلویزیونی هم محصول آمازون است!)، اجازه نداده که جولیا و دیگر قهرمان‌هایش تصمیم مشخصی بگیرند و آنطور که من دلم برایش تنگ شده، خوبی بر بدی پیروز شود. یکی از نظردهندگان درباره کتاب در سایت آمازون، در متن درخشانی که درباره این کتاب نوشته آورده:

    "همینطور که عمر می‌گذرد و من می‌پذیرم که دیگر جوان نیستم، متوجه می‌شوم که این روزها نسل جوان آن چیزی را که من از آثار ادبی دریافت می‌کنم، دستگیرشان نمی‌شود. اگر نگاهی به نظرات خوانندگان درباره این کتاب بیاندازید، مخصوصا به آن نظرهایی که با امتیازهای 1 و 2 برای کتاب همراه شده‌اند، همسانی ناامیدکننده‌ای را در اغلب نظرها مشاهده می‌کنید. مثلا اینکه "داستان خیلی کند است." نه، اینطور نیست. شما در نظر نمی‌گیرید که مشغول خواندن چه نوع متنی هستید. یا "نویسنده یک نژادپرست است." قطعا اینطور نیست. او تلاش می‌کند کاریکاتوری از افراد نژادپرست بدست دهد تا با کمک آن به خوانندگانش پلیدی نژادپرستی و تعصب را نشان دهد. یا "در پایان داستان همه چیز خیلی ناگهانی تمام می‌شود." یا "نویسنده حتما در نظر داشته دنباله‌ای برای داستان بنویسد." نه و نه. نویسنده خواننده را به چالش خوانده است تا تصمیم بگیرد معنای این داستان چیست و به ما این مجوز را داده تا خودمان پایانی را که فکر می‌کنیم برای این داستان مناسب‌تر است، انتخاب کنیم ..."

    خب، با این اوصاف به نظر می‌رسد خواندن کتاب آنچنان که انتظار دارم پاسخ آن حس نوستالژیک من را نخواهد داد. اما هرچه باداباد، با همه‌ی این حرفها می‌خوانمش!

    ساکن برج بلند
    نویسنده: فیلیپ کی. دیک
    ترجمه: سمیه گنجی
    ناشر: روزنه
    سال نشر: 1397 (چاپ 1)
    قیمت: 200000 تومان
    تعداد صفحات: 369 صفحه
    شابک: 978-964-334-450-4
    سال 1962 است. آلمان و ژاپن فاتحان جنگ جهانی دوم بوده‌اند و حالا بیش از پانزده سال است که ایالات متحده را بین خود تقسیم کرده‌اند و بر آن حکومت می‌کنند. رابرت شیلدان، که در قسمت تحت کنترل ژاپن زندگی‌ می‌کند، عتیقه‌های امریکایی را به ژاپنی‌ها می‌فروشد. او از این اشغالگران که کشورش را تسخیر کرده‌اند نفرت دارد و در عین حال شیفته‌ی آن است که در راه و رسم زندگی از آنها تقلید کند.
    فرنک فینک عتیقه‌ها را در کارگاهش می‌سازد. او به دلیل اصل و نصبش، زندگی‌اش در ترس از آلمان‌ها می‌گذرد. ولی مسیر کاری‌اش چنان پیش می‌رود که ناخواسته در معرض توجه فاتحان قرار می‌گیرد.
    جولیانا، همسر سابق فرنک با مردی آشنا می‌شود که پنهانی اندیشه‌ی قتل در سر دارد . ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

    چاپ کتاب تمام شده!

    نظر بدهيد

    تصویر امنیتی
    تصویر امنیتی جدید

    حقوق كلیه مطالب منتشر شده در این پایگاه اطلاع‌رسانی متعلق به جیره‌كتاب است