یکی دو کتاب از همینگوی را در نوجوانی خواندم. اگر اشتباه نکنم "برفهای کلیمانجارو" و "پیرمرد و دریا" بودند. از هیچکدامشان خوشام نیامد!
حالا اما وقتی داشتم این فهرست را مرتب میکردم، دیدم بدم نمیآید دوباره آزمایش کنم. حتی کتابها را که معمولا به ترتیب میزانی که توجهام را جلب میکنند مرتب کردم، دیدم "پیرمرد و دریا"، که هم داستانش را میدانم و هم در آن حال و هوای نوجوانی به نظرم بسیار ماجرای لوس و بیمزهای داشت، حالا در صدر فهرست قرار گرفته و بیشترین توجهام را همین کتاب به خودش جلب کرده! انگار کتابها به جز "دندهی خاص خود" دوره و زمانهی مناسب خودشان را هم دارند و ... اینهم تخصصی میخواهد که آدم به سراغ هر کتابی درست سرموقعاش برود!
اگر بخواهید بدانید که چطور شد اصلا یاد همینگوی افتادم، باید عرض کنم که مسبباش باز این فهرست "پیش از مرگ بخوانیم" کذا و کذا بود! همچنان مشغول جمع کردن و قابل سفارش کردن کتابهای این فهرست در جیرهکتاب هستم. وقتی دیدم که تعداد آثار همینگوی در این فهرست به نوعی رکورددار است، به نظرم رسید شاید بد نباشد این کتابها را به همراه چندتای دیگر، که لزوما نباید آنها را قبل از مرگ خواند (!)، کنار هم بگذارم و فهرستی برای این نویسندهی پر شر و شور آمریکایی سر هم کنم.
نکته آخر هم اینکه نمیدانم چرا در روزهای آماده کردن این فهرست به یاد پدربزرگم افتاده بودم که هرگز او را ندیدهام و قبل از تولد من دار فانی را وداع گفته است. شاید بخاطر اینکه به نظرم رسید او و همینگوی تقریبا همعصر بودند. پدربزرگ سه، چهار سالی بعد از مرگ همینگوی دنیا را ترک کرده و تصور میکنم چون سن و سالشان هم نزدیک هم بوده، بنابراین زمان تولدشان هم احتمالا به یکدیگر نزدیک است. البته پدربزرگ زندگی پر شر و شور و ناآرامی را چون همینگوی پشت سر نگذاشته (شاید هم گذاشته و اطلاعی از آن در دست نیست!) در جنگهای مختلف شرکت نکرده، اروپای آن زمان را زیر پا نگذاشته، طعم شهرت به سبک امریکایی را نچشیده و البته سر و گوشش چندان نمیجنبیده و به جز مادربزرگ در زندگیاش زن دیگری نبوده (شاید هم بوده و اطلاعی از آن در دست نیست!) با این حال نمیدانم چرا به این فکر افتادم که اگر الان همینگوی زنده بود، میتوانست پدربزرگی باشد که زندگی پرتلاطمی را از سر گذرانده است و سعی کردم تخیل کنم چنین پدربزرگی برای نوهاش چگونه شخصیتی خواهد بود (شاید این خیالبافیها خاص کسانی است که تجربه "پدربزرگ داشتن" را از سر نگذراندهاند!) از آن دست پدربزرگهای دوستداشتنی که نوهشان را به پارک میبرند و مدام قربان صدقهشان میروند؟ نه، بعید میدانم! نویسنده ناآرام را در قامت پدربزرگ هم نمیتوان شخصیتی عادی و معمولی تخیل کرد.
رودهدرازی و خیالبافی بس است. این شما و این گزیدهای از آثار ارنست همینگوی ...
نویسنده: ارنست همینگوی
ترجمه: نازی عظیما
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 13)
قیمت: 165000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 978-964-369-610-8
امتیاز کتاب: (4.3 امتیاز با رای 15 نفر)
سانتیاگو، پیرمرد ماهیگیر، 84 روز است که هیچچیز صید نکرده. اما وقتی در روز هشتاد و پنجم به دریا میرود بالاخره موفق میشود که یک نیزهماهی بزرگ، بزرگترین ماهیای که به عمرش دیده را، گرفتار کند. نیزه ماهی اما در بند سانتیاگو همچنان زنده است و مبارزه میکند و پیرمرد به تنهایی توان مهار کردن این صید عظیمالجثه را ندارد ...
"او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و هشتاد و چهار روز میگذشت که هیچ ماهی نگرفته بود. چهل روز اول پسرکی همراهش بود. اما پس از چهل روز ماهی نگرفتن، پدر و مادر پسرک گفته بودند که پیرمرد دیگر قطعا سالائو است که بدترین شکل بدبیاری است و پسرک به دستور آنها به سراغ قایقی دیگر رفته بود که همان هفتهی اول سه ماهی درشت گرفته بود. پسرک از دیدن پیرمرد که هر روز با قایقی خالی برمیگشت غمگین میشد و همیشه میرفت تا در بردن گلولههای طناب یا چنگک و قلاب و بادبان که دور دکل پیچیده بود کمکش کند. بادبان با گونی آرد وصله شده بود و آنطور که بسته بود، به پرچم شکستی ابدی میمانست ..."
نویسنده: ارنست همینگوی
ترجمه: نجف دریابندری
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1400 (چاپ 19)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 423 صفحه
شابک: 978-964-448-059-1
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 3 نفر)
اما بالاخره هنری در جبهه مجروح میشود و برای مداوا به میلان منتقلاش میکنند. کاترین در بیمارستانی که هنری بستری است مامور مراقبت از او میشود و همین مساله باعث نزدیکی این دو به یکدیگر و دلباختگیشان میگردد. اما جنگ همچنان ادامه دارد و هر روز بیش از روز قبل چهرهی زشت و جدی خود را به قهرمانان داستان نشان میدهد ...
"آخرهای تابستان آن سال، ما در خانهای در یک دهکده زندگی میکردیم که در برابرش رودخانه و دشت و بعد کوه قرار داشت. در بستر رودخانه ریگها و پارهسنگها، زیر آفتاب، خشک و سفید بود. آب زلال بود و تند حرکت میکرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود رنگ آبی داشت. نظامیها در جاده از کنار خانه میگذشتند و گرد و خاکی که بلند میکردند روی برگ درختها مینشست. تنهی درختها هم گردآلود بود، و آن سال برگها زود شروع به ریختن کردند و ما میدیدیم که قشون در طول جاده حرکت میکرد و گرد و خاک برمیخاست و برگها با وزش نسیم میریختند و سربازها میرفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید بهجا میماند و فقط برگ روی جاده به چشم میخورد ..."
نویسنده: ارنست همینگوی
ترجمه: رحیم نامور
ناشر: امیرکبیر
سال نشر: 1395 (چاپ 7)
قیمت: 49500 تومان
تعداد صفحات: 368 صفحه
شابک: 978-964-00-1326-7
امتیاز کتاب: (4.2 امتیاز با رای 5 نفر)
"بر روی چمنهای کنار جنگل دراز کشیده و چانه را روی دستها گذاشته بود و به اطراف مینگریست. آب جویبار آرام و منظم از کوه سرازیر میگردید ولی از آن نقطه به بعد از سراشیبی تیز با قوت و سرعت رو به پایین میرفت. چند صد قدم بالاتر از او، منظرهی آسیابی به چشم میخورد. او رو به همراه خود کرد و گفت: "من این آسیاب را اصلا به یاد نمیآورم". رفیقاش جواب داد: "آن را تازه ساختهاند، آسیاب کهنهای که شما آن را دیدهاید از این جا خیلی پایینتر است".
او نقشههای نظامی را بیرون آورد و در جلوی خود گسترد. رفیقاش مردی سالخورده، کوتاه قد و قوی بنیه بود که لباس دهقانی بر تن و کفشهایی پاره پاره بر پا داشت. جوان اولی از او پرسید پس از اینجا نمیتوان پل را دید؟ پیرمرد جواب داد: "نه، تا این جا کوه زیاد سراشیب نیست ولی از این به بعد مثل دیوار پایین میرود. پل در انتهای این سراشیبی واقع شده است." ..."
نویسنده: ارنست همینگوی
ناشر: هرمس
سال نشر: 1402 (چاپ 6)
قیمت: 255000 تومان
تعداد صفحات: 315 صفحه
شابک: 978-964-363-843-6
"میدانید صبحهای زود هاوانا، که ولگردها هنوز کنار دیوار ساختمانها خوابیدهاند چه جوری است؛ حتی قبل از اینکه واگنهای یخفروشی برای بارها یخ بیارند؟ خب، ما از بارانداز آمدیم و رفتیم آن دست میدان به "کافه مروارید سانفرانسیسکو" که قهوه بخوریم و توی میدان فقط یک گدا بیدار بود که داشت از فواره آب میخورد. ولی وقتی رفتیم توی کافه و نشستیم، آن سه نفر منتظرمان بودند.
نشستیم و یکیشان آمد طرف ما. گفت:
- خب؟
به او گفتم:
- کار من نیست. خوشحال میشدم اگه خدمتی از دستم بر میاومد. ولی دیشب بهتون گفتم که نمیتونم.
- خودت بگو چقدر میخوای.
- ربطی به پولش نداره. کار من نیست. فقط همین.
آن دو نفر دیگر هم آمده بودند پیش ما و با قیافههای غمگین آنجا ایستاده بودند. آدمهای خیل خوش قیافهای بودند و جدا خوشحال میشدم کاری برایشان کرده باشم ..."
نویسنده: ارنست همینگوی
ترجمه: احمد کساییپور
ناشر: هرمس
سال نشر: 1401 (چاپ 9)
قیمت: 168000 تومان
تعداد صفحات: 360 صفحه
شابک: 978-964-363-828-3
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
"رابرت کن روزگاری قهرمان میانوزن بوکس دانشگاه پرینستن بود. خیال نکنید که یک چنین مقامی در بوکس مرا خیلی تحت تاثیر قرار میدهد، منتها برای کن بسیار مهم بود. خودش هیچ علاقهای به بوکس نداشت، در واقع از آن بدش میآمد، ولی با دقت و مشقت آن را یاد گرفت تا با احساس شرم و حقارتی که به عنوان یک یهودی حس میکرد در پرینستن با او رفتار میشود مقابله کرده باشد. دانستن این که میتواند هر کسی را که برایش قیافه میگیرد نقش زمین کند آرامش درونی خاصی به او میداد، هر چند پسر خیلی خجالتی و بسیار نازنینی بود و جز در سالن ورزش با کسی در نمیافتاد. گل سرسبد شاگردهای اسپایدر کلی بود. اسپایدر کلی به همهی آقا پسرهای کلاسش یاد میداد که مثل پر وزنها مشتزنی کنند، حالا چه پنجاه کیلو بودند چه صد کیلو. ولی انگار این روش در مورد کن موثر بود. جدا خیلی تر و فرز بود. آنقدر خوب بود که طولی نکشید اسپایدر مسابقههای زیاده از حدی برایش ترتیب داد و کاری کرد دماغش تا آخ عمر پهن شود..."
نویسنده: ارنست همینگوی (به انتخاب ویلیام وایت)
ترجمه: کیهان بهمنی
ناشر: ثالث
سال نشر: 1402 (چاپ 4)
قیمت: 550000 تومان
تعداد صفحات: 705 صفحه
شابک: 978-964-380-977-5
مقالات گردآوری شده در این مجموعه در وهلهی اول نوشتههایی هستند که در ایالت متحده از آنها با عنوان "داستانهای انسانی" یاد میشود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"ارنست همینگوی در اوک پارک ایلینویز، منطقهای در حومهی شیکاگو، متولد شد و کودکی او نیز در همین منطقه گذشت. منطقهای که قدیمیترها با افتخار آن را "جایی که میکدهها تمام میشوند و جای خود را به کلیساها میدهند." معرفی میکردند. اما بخش مهمتر دوران کودکی همینگوی به تعطیلات و اقامتهای طولانی مدت او در منطقهی نیمهمسکونی میشیگان شمالی مربوط است. جایی که والدین او در کنار دریاچهی میشیگان کلبهای تابستانی خریده بودند. در همین منطقه بود که پدر پزشک او ماهیگیری و شکار را به ارنست کوچک آموخت. همینگوی علاقهی کمتری به مادر خود نشان میداد. زنی که مدام به دیگران یادآوری میکرد که اگر بهخاطر موقعیت و وظیفهی فعلیاش نبود حتما خوانندهی بزرگی میشد ..."
نویسنده: ارنست همینگوی
ترجمه: فرهاد غبرایی
ناشر: کتاب خورشید
سال نشر: 1401 (چاپ 18)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 326 صفحه
شابک: 978-964-7081-68-9
امتیاز کتاب: (4.7 امتیاز با رای 3 نفر)
ماریو بارگاس یوسا کتاب را "طلسمی جادویی" میداند که "هر قسمتش داستان کوتاهی است آراسته به حسنهای بهترین داستانهای همینگوی"، داستانهایی چنان سرزنده و شفاف که زندگی منظم و پرشتاب نویسندهشان را پیش چشم خواننده به تصویر میکشند - تصاویری از روزهایی که شهرت در گوشه و کنار پاریس در انتظار همینگوی جوان بود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"آن روزها هوا بد بود. پس از گذشتن پاییز، هوای بد بکروزه از راه میرسید. شبها ناگزیر میشدیم پنجرهها را روی باران ببندیم. بوران برگها را از تن درختهای میدان کنترسکارپ میکند. برگهای خیس زیر باران میماند و باران را باد به اتوبوس بزرگ سبز انتهای خط میکوفت و در کافه آماتورها جای سوزن انداختن نمیماند و پنجرهها از گرما و دود درون تار میشد. کافهای بود حزنانگیز که به نحو بدی اداره میشد. آنجا مستهای محله مدام دور هم جمع میشدند و من به خاطر بوی بدنهای کثیف و بوی تند مستی از آنجا کناره میگرفتم ..."
مشاهده و انتخاب کتابهای فهرست در بخش مشترکین