در طول یکی دو ماهی که مشغول سر هم کردن این فهرست هستم، همینجور اینور و آنور جملههایی دربارهی جلال آلاحمد به چشمم میخورند و توجهام را جلب میکنند: "محمدعلی سپانلو: جلال گفت شب شعر سایه را به هم بزنید!"، "شمس آلاحمد: همچنان میگویم برادرم کشته شد!"، "امام خمینی برای نوشتن "غربزدگی" به جلال آلاحمد پول داد و شمس با آن پول خانه خرید"، ...
هنوز پنجاه سال هم از مرگ او نگذشته، اما در طول این سالها آنقدر حرف و حدیث دربارهاش زده شده که حالا دیگر تصویرش نیمی واقعی و نیمی افسانه به نظر میرسد. جالب اینجاست که وقتی روی اینترنت به دنبال تصویری از چهرهی او میگردی، میبینی شاید به اندازهی انگشتهای یک دست هم عکس از او ثبت و ضبط نشده. عجیب است، آدمی با این همه "میراث مکتوب" و تعداد اندکی پرتره از شمایلش!
نمیدانم چه حکمتی است! کار تورق و ورود اطلاعات کتابها را که شروع میکنم اول به سراغ سفرنامهها میروم. از میان سفرنامهها هم اول از همه دست میکنم و "سفر آمریکا" را برمیدارم. مقدمهاش را که میخوانم متوجه میشوم که این آخرین سفرنامهی آلاحمد بوده و چه بسا یکی از آخرین نوشتههایش. انگار داری فیلمی را از آخر به اول نگاه میکنی!
بعد به "سفر فرنگ" میرسم و ماجرای دیدار با جمالزاده. موضوع برایم جالب است و وقتی ماجرا را با والده در میان میگذارم میگوید که "حوصلهای داری! فکر نکنم نسل جدید دیگر علاقهای داشته باشد سر از کار آلاحمد و نسلش دربیاورد. این تویی که یک چیزیت میشود! اینها دیگر متعلق به نسل سوختهاند." و من همچنان یکی یکی کتابها را برمیدارم و ورق میزنم و از میان نوشتههای یک عمر، جملهای اینجا و جملهای آنجا، انتخاب میکنم و میریزم توی کامپیوتر.
میدانم نسل جوان (جوانتر از ما! ما که هنوز پیر نشدهایم!) دربارهی آن دوران چه میدانند و چه فکر میکنند. دورانی که هر جوان تحصیلکردهای عضو حزب توده بود. دورانی که هنوز "تودهای بودن" به یک دشنام تبدیل نشده بود. دربارهی فردای آن روزی که حزب توده شکست. و دربارهی تمام آن سالهایی که هریک از آن جوانان تحصیلکرده به سمتی و سویی رفت و هرچه کرد نتوانست از میراث/کابوس/رویای آن دوران کوتاه که "تودهای بودن" هنوز دشنام نبود، راحت شود.
ویلیام شایرر، در ابتدای کتاب "ظهور و سقوط رایش سوم" جملهای از سانتایانا آورده که یکی از جملات محبوب من است. "کسانی که گذشته را به یاد نمیآورند، محکوماند دوباره آن را تجربه کنند." حال این فهرست، مجموعهای است از نوشتههای یکی از نامدارترین افراد آن نسل. در میانش همه چیز پیدا میشود. نوشتههایی که در حالتی روحانی نوشته شده، نوشتههایی که در ناامیدی یا با عصبیت نوشته شده، نوشتههایی که شور و آرمانگرایی جوانی در آن دیده میشود و نوشتههایی که پختگی یا خستگی میانسالی در آن قابل تشخیص است. برای آنکه بخوانیم و فراموش نکنیم!
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 190000 تومان
تعداد صفحات: 424 صفحه
شابک: 978-964-320-461-7
... لحن نوشتههای آلاحمد، در "سفر آمریکا" بهگونهای است که انگار با دیگران سر ستیز دارد. همه را به تحقیر مینگرد و از آنها، با صفات و القابی برخورنده یاد میکند. جلال اکثر مخاطبانش را، با اسمهای نکره مخاطب قرار میدهد و ای کاش به همین حد رضایت میداد و فراتر نمیرفت، لیکن در گزارش سفر او، غالب افراد، با "کاف تصغیر" ذکر میشوند و بر این مبنا، مردها "مردک"، زنها "زنک"، دختران "دخترک"، و پسران "پسرک"، اطلاق میگردند و گاهی اوقات، برای تنوع، آمریکاییها و اروپاییها، به کنیههایی چون "یارو" و "اراذل" هم مفتخر میشوند ... (برگرفته از دیپاچه کتاب)
"امروز بعدازظهر، به انتظار باز شدن درِ سینما استودیو راسپای، برای دیدن فیلم Desert Rouge، از آنتونیونی (میکل آنجلو)، توی بلوار راسپای، قدم میزدم که سارتر را دیدم. کوتوله و با چشم چپ و با جوانکی یک برابر و نیم قد خودش، به عجله میآمد. تا تقاطع کنیم، فکر کردم بروم و سلامی و گپی، یا وعده ملاقاتی. اما به من که رسید، نگاهی انداخت به سراپایم و لابد سبیلم و از این حرفها. و منصرف شدم. و که چه بگویم؟ که من مترجم تو بودهام یک وقتی و میشناسمت و زیارت و ارادت و از این مزخرفات؟ که دیدم نمیارزد. او آدمی است و من از راه کتابش میشناسمش. به همین صورت باقی بماند، بهتر. یعنی ایدون بماند بهتر؟ نه. راستش دیدم مثل هر معلم دیگری، با یک جوانک (که عینکی هم بود) زیبا و بلند، دارد عیش و عشرت معلمانه میکند. و همین شباهت کافی بود که دیگر جستوجویی نکنم ... والخ. بیهیچ قصدِ مقایسه و از این اداها. که دهانِ ما بچاد. نخواستم جوانی کرده باشم. همین ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 150000 تومان
تعداد صفحات: 239 صفحه
شابک: 978-964-320-413-6
... جلال در ژنو به دیدار محمدعلی جمالزاده میشتابد و در انتهای سفرنامهاش، شرحی جذاب و خواندنی، از ملاقاتشان ارائه میدهد ... [سابقهی آشنایی آلاحمد با جمالزاده به چند سال قبل از آن بازمیگردد. زمانی که] جمالزاده همزمان با انتشار کتاب "مدیر مدرسه"، از ژنو، مقالهای انتقادی در پیرامون نقاط ضعف و قوت مدیر مدرسه، به تهران میفرستد و گردانندگان نشریه "راهنمای کتاب"، در شماره مخصوص تابستان همان سال (1337)، گفتار جمالزاده را منتشر میکنند.
... آلاحمد از خواندن مقاله جمالزاده، به سختی برمیآشوبد و در پاسخ نامهای با زبانی تلخ و گزنده مینویسد و آثار ادبی و شخصیت اجتماعی-سیاسی جمالزاده را، یکجا میکوبد و زیر سوال میبرد. (برگرفته از دیپاچه کتاب)
توضیح: حدود یک سوم پایانی کتاب به درج نقدها و نامههای رد و بدل شده میان آلاحمد و جمالزاده اختصاص دارد.
"با یک ساعت تاخیر راه افتادیم. قرار بود شش و نیم راه بیفتد. و حالا هشت و نیم است. شام هم خوردهایم. از پذیرایی ظریفشان فهمیدم که ارفرانس است؛ وگرنه T.A.I. رویش نوشته. لابد از شرکتهای فرعی ارفرانس. به گمانم الان روی آسمان مرز ترکیه باشیم. و سیمین، که در آخرین دقایق، شروع کرد به آبغورهچکانی. ده سال است که چنین مدت درازی از هم دور نماندهایم. پس از سفر نه ماهه او به آمریکا. و این سفر، چهارماهه است. بورس یونسکو. برای مطالعه در روشهای مختلف نوشتن کتابهای درسی. در ممالک اروپا. این سرمشقهای از مد افتاده مللِ در حالِ توسعه! در اوایل سال چهل، پیشنهادش آمد. دو نفره بود. درخشش صدام کرد که:
"بیا برو!"
به جبران سگدویهای در "مهرگان"؟ ... یا به هر عنوان دیگر.
گفتم:
"نفر دوم کیست؟"
معلوم شد "جیم" است. و چرا نه کسِ دیگر؟ چون انتظام شرکت نفت، با بابای او آشنا است، که هر دو از مریدان سنگلجیاند و الخ و عالم درویشی و غیره ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: (چاپ 3)
قیمت: 26000 تومان
تعداد صفحات: 328 صفحه
شابک: 964-320-272-0
... جلال از 1322 تا 1326 (یعنی از بیست سالگی تا بیست و چهار سالگی) عضو حزب توده بود. و حزب توده صورتِ ایرانیزه شده احزاب کمونیست. که کل این احزاب شبکههایی بودند از کا.گ.ب یک سازمان جاسوسی بینالمللی. مثل سازمان سیای آمریکا. یا دست کم مثل سگ زرد برادر شغال. (این آگاهیها، در سال 1322 برای هیچ فردی ممکن نبود) به تبع حزب توده، جلال هم شیفتهی شیوهی مدیریت شوروی بود. بیماری این شیفتگی جلال، در سال 1326، شفا یافت. و جلال از آن سال در برابر یک فریب جهانی موضع گرفت.
... جلال چهل و یکساله است که میرود به مسکو. تب و تاب جوانی را دارد. اما تعصبات کور جوانی را نه. از قید حزب توده و مسکو و استالین و حتی "منیت" آزاد است. اما هنوز تشنه جرعهایست از "حق" ... (برگرفته از درآمد کتاب به قلم شمس آلاحمد)
"چهار بعد از ظهر دیروز با یک اتوبوس از ناصریه راه افتادم به این سمت. به 14 تومن. و ده شب اینجا بودم. و حالا خراب شدهام سر میرزا مهندس ابوالقاسم توکلی. تکلیف آمدن ازین راه دیروز صبح معین شد. تا قبل از آن معلوم نبود از کدام راه خواهم رفت. "شویتوف" و خانهی "وکسی"ها منتظر بلیط طیاره بودند که هنوز نرسیده بود و عاقبت سفارش کردند که بیایم بندر پهلوی و خودم را برسانم به آخرین "پاراخوت" که مرا سروقت به باکو و از آنجا با طیاره به مسکو خواهد رساند. این قضایا صبح دیروز گذشت و از 10 تا 11 و نیم دنبال کار ویزای روسیه بودم و همه جا "شویتوف" راهنما. درهای بسته قنسولخانهی روس در خیابان منوچهری و محیط ساکت و پر از رمز. و قنسول نبود و امضاش لازم بود و آدمها ناشی بودند. و برای یک مهر زدن پنج دقیقه وقت میگرفتند. چون سرشان بدجوری خلوت بود و با کوچکترین کارها ساعتها بیکاری را پر میکردند ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1391 (چاپ 6)
قیمت: 20000 تومان
تعداد صفحات: 120 صفحه
شابک: 964-320-120-1
شمس در بخشی از مقدمه آورده: "جلال در بازگشت از یک سفر چهار ماهه فرنگ، دو هفتهای مهمان دولت اسرائیل بود. سفر چهار ماهه فرنگش از جمعه 6 مهر 1341 تا شنبه 13 بهمن همان سال طول کشید.
... دو هفته پذیرایی اسرائیلیها از 15 تا 28 بهمن سال 1341 انجام میشود که مطابق است با 4 تا 7 فوریه 1963، یعنی پانزده سالی از تاسیس اسرائیل یا کمتر از بیست سال از جنگ جهانی دوم و سقوط هیتلر یهود آزار گذشته. ... [در زمان نوشته شدن این سفرنامه] اسرائیل هنوز مسالهای نشده است یا دست کم هنوز مسالهای نشده است که به جز در حصار مرزهای جغرافیای خویش، کش و قوسهایی را ایجاد کند و دنیا نسبت به این برخوردهای موقتی کوچک منطقهای، ساکت است. تا حمله ژوئن سال 1967 اسرائیل به مصر و اردن و آن جنگ شش روزه، سه چهار سالی باید بگذرد.
"اول اینکه حکومت یهود در آن سرزمین فلسطین، نوعی ولایت است و نه دولت. حکومت اولیا جدید بنیاسرائیل است بر ارض موعود، نه حکومت ساکنان فلسطین بر فلسطین. و نخستین تضاد ناشی از حضور حکومت اسرائیل، همین است که بیاید؛ ملتی یا قومی یا پیروان دینی یا بازماندگان آن دروازه سبط – به هر تعبیر که میخواهید – در طول تاریخ و سنت و اساطیر، در به دریها کشیده و آرزوها در دل پخته تا عاقبت به صورتی به چنین آرزویی، و در سرزمینی نه چندان فراخواننده و موعود مستقر شده. به جبر زمانه یا به الزام سیاست یا به روشنبینی اولیا یا به حکم اقتصاد و سرمایهگذاری بیدغدغه. که یک به یک را خواهم رسید. و اکنون اگر نه جرات قیاسی با ابراهیم خلیل و داود و سلیمان و موسی علیهم السلام باشد به هر صورت رجال سیاست امروز اسرائیل را به راحتی میتوان اگر نه از انبیا اولیا خواند و مقایسهشان کرد با آن الباقی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر اسرائیل که ما از میان همهشان، یخه جرجیس را گرفتهایم و از او نمونهی معجزههای به وقوع نپیوسته را قصد کردهایم. و اینک معجزه به وقوع پیوسته است و بیهیچ لافی در غربتی ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1400 (چاپ 8)
قیمت: 230000 تومان
تعداد صفحات: 561 صفحه
شابک: 978-964-320-020-5
بسیاری این کتاب آلاحمد را نوعی تسویهحساب ادبی با قشری از تحصیلکردگان و اندیشمندان دههی سی و چهل هجری شمسی میدانند. با این حال به نظر میرسد "در خدمت و خیانت ..." به پایهای برای نقد و بررسی تاریخ روشنفکری در ایران تبدیل شده و از این زاویه میتوان آن را "اثری کلاسیک" به حساب آورد.
"... از این دست هنوز مثالهای فراوان میتوان آورد حاکی از اینکه چه در حوزه مسایل فرهنگی و علمی و چه در قلمرو مسایل اجتماعی و سیاسی، ما هرگز عادت به بیتکلیفی نداشتهایم یا به ابهام. اما من نمیدانم با این تعبیر روشنفکر چه باید کرد؟ و بدتر از آن با خود او. با این اسم و مسمایی که از صدر مشروطیت تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسیزبانان بسته است. نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی. و نه تکلیفش روشن است و نه گذشتهاش (و مگر با این مشخصات فعلی، روشنفکر گذشتهای و سنتی هم دارد؟) و نه آیندهاش. آخر این روشنفکر یعنی چه؟ و یعنی که؟ روشنفکر کیست؟ کجای کدام مدرج جا میگیرد؟ و این مدرج فرهنگی است یا سیاسی و اجتماعی؟ یا علمی است؟ آیا مثل دیپلم و لیسانس یک تصدیقنامه علمی است؟ یا یک مقام اجتماعی است؟ آیا در آن حکایت گنگی از بازگشت به دستگاه محجر کاست دوره ساسانی نیست؟ یا از یک نوع اشرافیت جدید که شهرنشین تازه پا، دارد برای خود میتراشد؟ و بعد؟ اول چه چیز یا چه کس باید بود تا بعد روشنفکر بود؟ و پس از آن به کجا خواهد رسید؟ یا به چه درجهای؟ و همین جور سوال ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا بیابید.
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1391 (چاپ 7)
قیمت: 100000 تومان
تعداد صفحات: 239 صفحه
شابک: 978-964-320-181-4
"... و بدتر از همه این بود که همین اواخر عالیه خانم و پسرش هر دو فهمیده بودند که کار پیرمرد کار یک مرد عادی نیست. فهمیده بودند که به عنوان یک شوهر یا یک پدر دارند با یک شاعر بسر میبرند. تا وقتی زن و بچهی آدم باورشان نشده است که تو کیستی قضیه عادی است. پدری هستی یا شوهری که مثل همهی پدرها و شوهرها وظایفی به عهده داری و باید باری از دوش خانواده برداری که اگر برداشتی یا باری بر آن افزودی حرف و سخنی پیش میآید و بگومگویی - که البته خیلی زود به آشتی میانجامد یا نمیانجامد. وقتی زن و بچهات فهمیدند که تو کیستی - که تو در عین شاعری "گوته" نمودن را به خانلری واگذاشتهای و قناعت کردهای به این که ناصر خسرو باشی یا "کلایست" را بنمایی - آن وقت کار خراب است. چرا که زن و بچهات نمیتوانند این واقعیت را نادیده بگیرند که پیش از همه این عناوین تو پدری یا شوهری و آن وظایف را به عهدهداری اما حیف که شاعری نمیگذارد اداشان کنی. و آن وقت ناچارند که هم به تو ببالند و هم ازت دلخور باشند ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1388 (چاپ 3)
قیمت: 65000 تومان
تعداد صفحات: 71 صفحه
شابک: 978-964-320-429-7
"این قلم از سال 1323 تا به حال دارد کار میکند: گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی. گاهی به فشاری درونی و الزامی؛ و اغلب بنا به عادت. گاهی گول؛ ولی بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفهای. اما نه هرگز به قصد نان خوردن. آنکه صاحب این قلم است فکر کرده بود که هرچه پدرش از راه کلام خدا نان خورد بس است و دیگر نباید از راه کلام نان بخورد؛ چرا که سر و کار او با کلام خلق است. و شاید به همین دلیل معلم شد. در 1326. اما همین صاحب قلم مخفیانه به من گفته است که با همه دعوی با هوشی دو سه بار پایش به چاله رفته. که یکبارش خود چاهی بود. و گرچه بابت این دو سه لغزش آنچه باید شلاق خورده که: بله. این تو هم تخم دوزردهای نیست و الخ ... تو هم ته همان کرباسی هستی که دیگران سرش و غیره ... اما من میدانم که هنوز بابت این دو سه لغزش، "او" به خودش سرکوفت میزند. و حالا آمده مرا شاهد گرفته و خودش کناری نشسته و قلم را سپرده دست من ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 160000 تومان
تعداد صفحات: 164 صفحه
شابک: 964-5858-44-5
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
"غربزدگی میگویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوشآیند نیست بگویم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه. دست کم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چه طور میپوساند؟ از درون. پوستهی سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانهای بر درختی مانده. بههرصورت سخن از یک بیماری است. عارضهای از بیرون آمده. و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علتهایش را. و اگر دست داد راه علاجش را.
این غربزدگی دو سر دارد. یکی غرب. و دیگر ما که غربزدهایم. ما یعنی گوشهای از شرق. بهجای این دو سر بگذاریم دو قطب. یا دو نهایت. چون سخن، دست کم، از دو انتهای یک مدرج است اگر نه از دو سر عالم. بهجای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و روسیهی شوروی و تمام آمریکای شمالی یا بگذاریم ممالک مترقی، یا ممالک رشد کرده، یا ممالک صنعتی، یا همهی ممالکی که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را بهصورت پیچیدهتری درآورند، و همچون کالایی به بازار عرضه کنند. و این مواد خام فقط سنگ آهن نیست یا نفت یا روده یا پنبه و کتیرا. اساطیر هم هست، اصول عقاید هم هست، موسیقی هم هست، عوالم عُلوی هم هست ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا و اینجا و اینجا و اینجا بیابید.
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1400 (چاپ 7)
قیمت: 160000 تومان
تعداد صفحات: 184 صفحه
شابک: 964-5858-45-3
"پنج و نیم صبح راه افتادیم. از مهرآباد. و هشت و نیم اینجا بودیم. هفت و نیم بهوقت محلی. و پذیرایی در طیاره. صبحانه، بیچای یا قهوه؛ نانی و تکه مرغی و یک تکه تخممرغ توی جعبهای. و انگ شرکت هواپیمایی رویش. اما "حاجی بعد از این"ها مدتی مشکوک بودند که میشود خورد یا نه؟ ذبح شرعی شده یا نه؟ نفهمیدم چه شد، تا شک برطرف شد. شاید حملهدارمان باعث شد، که در تقسیم غذا چنان با خدمهی طیاره شرکت میکرد که انگار خودش از جیب داده. و بعد از غذا یکی یک پرتقال؛ ایضا به کمک حملهدارمان. بعد یکی از مسافرها آب خواست. دخترک لبنانی مهماندار بهش آب داد. و شنیدم که جوانک همکارش گفت: "Commence Pas si tot" عینا همینجور به فنارسه! [فرانسه] که خندیدم و دیدند. و پس از آن ارمنی حرف زدند. عرب ارمنی لبنانی و خدمهی طیارهای که حاجی میبرد از تهران به جده! و مگر تو خود که بودی؟ و که هستی؟ یادم است صبح در آشیانهی حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم. نمیدانم پس از چند سال. لابد پس از ترک نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها! وضو میگرفتم و نماز میخواندم. و گاهی نماز شب! ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1385 (چاپ 3)
قیمت: 100000 تومان
تعداد صفحات: 94 صفحه
شابک: 964-5858-52-6
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 6 نفر)
"ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین جا ختم میشود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سوال را به سکوت از خودمان کردهایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است. و یاد گفته آن زن میافتی - دختر خاله مادرم - که نمیدانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش در رفت که:
- تو شهر، بچهها توی خانههای فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشتهاید ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1400 (چاپ 6)
قیمت: 110000 تومان
تعداد صفحات: 134 صفحه
شابک: 964-5858-43-7
امتیاز کتاب: (3.5 امتیاز با رای 2 نفر)
"سلام. حضرت آقای استاد تشریف دارند؟ بفرمایید فلانی است.
- …
صدای استاد از داخل اتاق بلند شد و از حیاط گذشت که با صدای کشیده میگفت: "آقای ... بفرمایید تو ... کلبهی ... در ... ویشی ... که صاحب و دربون ... نداره."
- بهبه سلام آقای من! گل آوردی؛ لطف کردی؛ بیا جانم! بیا بنشین پهلوی من و از آن بهاریههای عالی که همراه داری، برای ما بخوان، بخوان تا روحمان تازه شود. ما که فقط به عشق شما جوانها زندهایم …
- اختیار دارید حضرت آقای استاد، بنده د... د... ر مقابل شما؟! اختیار دارید.
- نه نمیشه. به جان خودم نمیشه، حتما باید بخوانی وگرنه روحم کسل میشه.
- حضرت استاد اطلاع دارند که بنده شعر نمیسازم. آن هم در حضرت شما؟
- به! مگه ممکن است؟ من میدونم که هیچ وقت بیشعر پیش من نمیآیی. زود باش جانم.
ولی مجلس بیش ازین به ما اجازهی تعارف و تیکه پاره نمیداد. دور تا دور میز گرد، پر از شیرینی فرنگی و آجیلهای خوشخوراک، از همه قماش مردمی یافت میشد. حتی آخوند، منتهی به لباس معمولی و متجدد. در یک گوشهی اتاق به روی میز کوچکی، بیش از ده پانزده گلدان پر از گلهای درشت، گلهایی که خریدن یکی از آنها هم در قدرت مالی من نیست، چیده شده بود و هوای اتاق را دلنشین ساخته بود. مبلها ردیف و تمیز، کارد و چنگالها براق و گلدانهای نقرهی روی بخاری درخشنده ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1402 (چاپ 10)
قیمت: 80000 تومان
تعداد صفحات: 95 صفحه
شابک: 964-5858-42-9
"سه بعدازظهر، سوت تعطیل کار معدن، مثل همه روز، در هوای سرد و مهآلود درههای زیراب پیچید. در همه جا نفوذ کرد؛ لابهلای شاخههای درختهایی که برگ ریخته بودند و در زیر شیروانیهای آهنی و یا تختهکوبی که در طول درههای معدن بهچشم میآمدند؛ و در زیر سقف تونلهای دراز و تاریکی که حیات یک عده انسان را به صورت گرد تیرهی زغال درمیآوردند و دوباره بهخورد خود آنها میدادند.
همه، دست از کار کشیدند. و با قیافههایی ناشناس، و از گرد زغال پوشیده، که در میان آنها فقط سفیدی چشمها، و اگر هم کسی حوصله داشت لبخندی بزند، زردی دندانها، پیدا بود؛ چراغهای معدن خود را بهدست گرفتند و با کولوارهای که داشتند، بهسمت خانههای خود، از زیر درختها و از فراز چالههای پر از آب، میگذشتند ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1397 (چاپ 7)
قیمت: 155000 تومان
تعداد صفحات: 181 صفحه
شابک: 964-5858-40-2
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
"یک سهتار نو و بیروپوش در دست داشت و یخهباز و بیهوا راه میآمد. از پلههای مسجدشاه بهعجله پایین آمد و از میان بساط خردهریزفروشها و از لای مردمی که در میان بساط گستردهی آنان، دنبال چیزهایی که خودشان هم نمیدانستند، میگشتند، داشت به زحمت رد میشد.
سهتار را روی شکم نگهداشته بود و دست دیگر، سیمهای آن را میپایید که به دگمهی لباس کسی یا به گوشهی بار حمالی گیر نکند و پاره نشود.
عاقبت امروز توانسته بود به آرزوی خود برسد. دیگر احتیاج نداشت وقتی به مجلسی میخواهد برود، از دیگران تار بگیرد و به قیمت خون پدرشان کرایه بدهد و تازه بار منتشان را هم بکشد.
موهایش آشفته بود و روی پیشانیاش میریخت و جلوی چشم راستش را میگرفت. گونههایش گود افتاده و قیافهاش زرد بود. ولی سر پا بند نبود و از وجد و شعف میدوید. اگر مجلسی بود و مناسبتی داشت، وقتی سر وجد میآمد، میخواند و تار میزد و خوشبختیهای نهفته و شادمانیهای درونی خود را در همه نفوذ میداد. ولی حالا میان مردمی که معلوم نبود به چه کاری در آن اطراف میلولیدند، جز این که بدود و خود را زودتر به جایی برساند چه میتوانست بکند؟ ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامهدران
سال نشر: 1400 (چاپ 11)
قیمت: 100000 تومان
تعداد صفحات: 120 صفحه
شابک: 964-5858-46-1
امتیاز کتاب: (3.6 امتیاز با رای 18 نفر)
"مدیر مدرسه" معروفترین و به قولی "جاافتادهترین" تجربهی آلاحمد در زمینهی داستانویسی محسوب میشود.
"از در که وارد شدم، سیگارم دستم بود و زورم آمد سلام کنم. همینطوری دنگم گرفته بود قد باشم. رییس فرهنگ که اجازهی نشستن داد، نگاهش لحظهای روی دستم مکث کرد و بعد چیزی را که مینوشت، تمام کرد و میخواست متوجه من بشود که رونویس حکم را روی میزش گذاشته بودم. حرفی نزدیم . رونویس را با کاغذهای ضمیمهاش زیر و رو کرد و بعد غبغب انداخت و آرام و مثلا خالی از عصبانیت گفت:
- جا نداریم آقا. اینکه نمیشه! هر روز یک حکم میدند دست یکی و میفرستندش سراغ من ... دیروز به آقای مدیرکل …
حوصلهی این اباطیل را نداشتم. حرفش را بریدم که:
- ممکنه خواهش کنم زیر همین ورقه مرقوم بفرمایید؟
و سیگارم را توی زیرسیگاری براق روی میزش تکاندم. روی میز پاک و مرتب بود. درست مثل اتاق مهمانخانهی تازه عروسها. هر چیز به جای خود و نه یک ذره گرد. فقط خاکستر سیگار من زیادی بود. مثل تفی در صورت تازه تراشیدهای ... قلم را برداشت و زیر حکم چیزی نوشت و امضا کرد و من از در آمدم بیرون. خلاص ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: جامی
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 165000 تومان
تعداد صفحات: 192 صفحه
شابک: 964-5858-47-X
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
"یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک چوپان بود که یک گلهی بزغاله داشت و یک کلهی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک میکشید به کلهاش تا مگسها اذیتش نکنند. از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گلهاش را از دور و بر شهر گل و گشادی میگذراند که دید جنجالی است که نگو. مردم همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق علم و کتل هوا کرده بودند و هر دسته یکجور هوار میکردند و یا قدوس میکشیدند. همهشان هم سرشان به هوا بود و چشمهایشان رو به آسمان. آقا چوپان ما گلهاش را همان پس و پناهها، یک جایی لب جوی آب، زیر سایهی درخت توت، خواباند و به سگش سفارش کرد مواظبشان باشد و خودش رفت تا سر و گوشی آب بدهد. اما هرچه رو به آسمان کرد، چیزی ندید. جز اینکه سر برج و باروی شهر و بالا سر دروازههاشان را آینهبندان کرده بودند و قالی آویخته بودند و نقارهخانهی شاهی، تو بالا خانهی سر دروازهی بزرگ، همچه میکوبید و میدمید که گوش فلک را داشت کر میکرد. آقا چوپان ما همینجور یواش یواش وسط جمعیت میپلکید و هنوز فرصت نکرده بود از کسی پرس و جویی بکند که یکدفعه یکی از آن قوشهای شکاری دستآموز مثل تیر شهاب آمد و نشست روی سرش ..."
نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: فردوس
سال نشر: 1398 (چاپ 12)
قیمت: 90000 تومان
تعداد صفحات: 158 صفحه
شابک: 978-964-6617-70-4
امتیاز کتاب: (2 امتیاز با رای 3 نفر)
"دود همه حیاط را گرفته بود و جنجال و بیا برو بیش از همه سال بود. زنها ناهارشان را سر پا خورده بودند و هر چه کرده بودند نتوانسته بودند بچهها را بخوابانند. مردها را از خانه بیرون کرده بودند تا بتوانند چادرهاشان را از سر بردارند و توی بقچه بگذارند و به راحتی این طرف و آن طرف بدوند. داد و بیداد بچهها که نحس شده بودند و خودشان نمیدانستند که خوابشان میآید - سر و صدای ظرفهایی که جا به جا میکردند - و برو بیای زنهای همسایه که به کمک آمده بودند و ترق و توروق کفش تختهای سکینه - کلفت خانه - که دیگران هیچ امتیازی بر او نداشتند همه این سر و صداها از لب بام هم بالاتر میرفت و همراه دود و دمهای که در آن بعدازظهر از همه فضای حیاط برمیخاست به یاد تمام اهل محل میآورد که خانه حاج عباسقلی آقا نذری میپزند. و آن هم سمنوی نذری. چون ایام فاطمیه بود و سمنو نذر خاص زن حاجی بود ..."
مشاهده و انتخاب کتابهای فهرست در بخش مشترکین