کتاب‌های بزرگتر برای بچه‌های کوچکتر!

    امتياز داده شده به اين مطلب:
    ( 0 نفر به اين مطلب امتياز داده است )

    این روزها خیلی از نامه‌هایی که به دستم می‌رسند با وجود اینکه "پاسخ لازم" هستند، بی‌پاسخ می‌مانند. راستش هم تعداد هندوانه‌ها زیاد است (مخصوصا از موقعی که این وب سایت جدید جیره‌کتاب را راه انداخته‌ام و تصمیم گرفته‌ام منظم و مرتب‌تر از گذشته به تهیه مطلب برای آن بپردازم) و هم خودم دیگر به چابکی قدیم نیستم و نمی‌توانم مثل اوائل آغاز کار جیره‌کتاب چهار موتوره کار کنم (می‌گویند از اثرات سن و سال است!!!)

    عذاب وجدان نامه‌های پاسخ داده نشده اما به هر حال وجود دارد و اینکه همیشه تعداد قابل توجهی پیام پاسخ نداده در صندوق پستی داشته باشی، اصلا برای سلامت روانی آدم چیز خوبی نیست!

    اخیرا به این فکر افتادم که بسیاری از پاسخ‌هایی که باید برای دوستان جیره‌کتاب بنویسم، می‌توانند طبیعتی عمومی داشته باشند و برای همین هم می‌توانند مورد استفاده و توجه دیگر مخاطبین جیره‌کتاب هم قرار بگیرند. به این ترتیب تهیه پاسخ هر نامه به تهیه مطلب برای وب سایت هم بدل می‌شود و اینجوری می‌توان با یک تیر دو نشان زد.

    نمی‌دانم این راه‌حل چقدر عملی است و دوستان در انتظار پاسخ آیا آن را می‌پسندند یا نه، به هر حال اما به امتحانش می‌ارزد. از قدیم گفته‌اند "اختراع زاییده‌ی احتیاج است!"

     

    مسعود جان سلام

     

    تاریخ نامه‌ات را که نگاه می‌کنم، می‌بینم که مربوط به یکماه و نیم پیش است و مطابق آنچه که در بالا توضیح دادم، در تمام این مدت به فکر این بوده‌ام که یکجوری وقت و زمانه را تنظیم کنم و این چند خط را برایت بنویسم. اما نشده تا امروز!

    پیامت که رسید با خواندن آن بخش که نوشته بودی "دانیال دوست نداره هنوز کتابی رو براش نخوندن چیزی ازش بپرسی ..." گیج شدم. یعنی با خواندن نامه متوجه نشدم که گیر کتاب‌های ارسالی کجا بوده. اما بعد که رفتم و اسم کتاب‌هایی را که برایش فرستاده بودیم پیدا کردم و خود کتاب‌ها را از توی قفسه درآوردم، متوجه شدم که به چه نکته‌ای اشاره می‌کنی. راستش از تو چه پنهان، وقتی متوجه نکته شدم پیش خودم گفتم که "منهم اینجور کتابها را دوست ندارم!"

    حالا حتما پیش خودت می‌گویی "مگر مریضی کتابی را که خودت دوست نداری برای بچه مردم می‌فرستی!" راستش خیلی‌ها فکر می‌کنند این ساز و کار جیره‌کتاب جان می‌دهد برای "دیکته کردن" یک سلیقه‌ی خاص ادبی. اما در عمل به من ثابت شده که ما، مثل هر کسب و کار امیدوار به رونقی، شدیدا تحت تاثیر بازخوردهای مشترکین‌مان هستیم و امیدواریم با پیروی از سفارش‌ها و سلیقه‌هایشان، دل‌شان را بدست بیاوریم و فروش‌مان را تثبیت کنیم (عجب اعترافات کاپیتالیستی و بیشرمانه‌ای!!!)

    در مورد گروه کودک و نوجوان، مخصوصا در گروه سنی دانیال، بازخوردها اغلب از سمت پدر و مادرها به ما می‌رسد. برای همین هم وقتی که نکته‌ی مورد اشاره در نامه‌ات را گرفتم، متوجه شدم که در این ماه‌های اخیر ناخودآگاه بر اثر همین اظهارنظرها به اینجور کتاب‌های "آموزنده" (این اصطلاحی است که پدر و مادرها بکار می‌برند) گرایش پیدا کرده‌ایم و ... شاید حالا با بازخوردی که تو به ما دادی لازم باشد مقداری از "آنور بوم" فاصله بگیریم و دوباره به "اینور بوم" نزدیک شویم!

    این برقراری تعادل میان آنور بام و اینور بام به نظرم مساله مهمی است. چیز دیگری که مهم است اینکه به هر حال، همانطور که در بالا به آن "اعتراف" کردم، ما مطیع اوامر مشترکین هستیم (البته گاهی اوقات آن لابلا شیطنت‌هایی هم می‌کنیم!) بنابراین وقتی بگویند "آموزنده" بفرست، تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که کتاب آموزنده برایشان بفرستیم و وقتی هم بگویند "خواندنی لذتبخش" بفرست، با تمام توان تلاش می‌کنیم که کتاب‌هایی را انتخاب و ارسال کنیم که خواننده نوجوان‌مان از خواندن آن حظ ببرد و کیف کند! در این میان آن گروه از مشترکینی که هیچ بازخوردی نمی‌دهند و معمولا ساکت هستند، به تصور ما اجازه داده‌اند تا طیف متنوعی از کتاب‌ها را به همراهشان آزمایش کنیم. آنها به تبع این سلیقه متنوع و دمدمی‌مزاج جیره‌کتاب گاهی کتاب‌های "آموزنده" به‌دستشان می‌رسد، گاهی داستان‌های ترجمه، گاهی قصه‌هایی از فولکلور و ادبیات کهن خودمان و ... خلاصه این هم یک روش استفاده از جیره‌کتاب است و البته به نظرم برای کسانی که هنوز در مورد سلیقه مطالعاتی خودشان تصمیم نگرفته‌اند می‌تواند مفید باشد تا انواع و اقسام کتاب‌ها را بخوانند و ببینند که کدام‌ها را می‌پسندند و کدام‌ها را دوست ندارند.

    خلاصه امیدوارم دانیال پس از آن کتاب‌هایی که دوستشان نداشت، "سنجاب ترسو" را پسندیده باشد و از آن لذت برده باشد. حالا که امکان Login کردن کاربران کودک و نوجوان هم به بخش مشترکین وب سایت فراهم شده، اگر گاه‌گاهی نظر او را (نه نظر خودت را) درباره کتاب‌هایی که برایش می‌فرستیم، آنجا برایم بنویسی در هدایت ما برای انتخاب کتاب‌های مورد پسندش کمک بزرگی خواهد بود.

    اما همه اینها را گفتم که به اینجا برسم (حالا پیش خودت می‌گویی که: "بی‌خود نیست نمی‌رسی جواب نامه ملت را بدهی. خب یکخوره کمتر حرف بزن!")

    فکر کردن به انتخاب کتاب‌های مورد پسند دانیال، مرا یاد بچگی خودم انداخت. راستش بعد از گذشت اینهمه سال، من هنوز دو کتاب را بخاطر دارم که اولین‌بار مادرم شب‌ها قبل از خواب برای من و برادرم می‌خواند. یکی "پی‌پی جوراب بلند" و دیگری هم کتابی بود به نام "آقای هیچکس" که در سالهای بعد دیگر تجدید چاپ نشد و این روزها در بازار پیدا نمی‌شود. هرکدام از این کتاب‌ها را فکر می‌کنم والده بیش از چهار، پنج بار در آن موقع که هنوز مدرسه نمی‌رفتیم، برایمان خوانده بود. خوب یادم هست که گاهی در هنگام خواندن داستان "پی‌پی"، نمی‌دانم به چه علت یادش می‌رفت که داستان را با صدای بلند بخواند (شاید در آن لحظات داشته ممیزی می‌کرده که کدام بخش از شیطنت‌های پی‌پی را برایمان بخواند و کدام بخش‌ها را زیرسبیلی رد کند!) بعد در همان حال خودش از خواندن داستان خنده‌اش می‌گرفت و من و برادرم که حرص‌مان می‌گرفت از سر و کولش بالا می‌رفتیم که: "چرا تو دلت می‌خونی، برای ما هم بخون!"

    راستش را بخواهی، مطابق دستورالعمل، ما کتاب‌هایی مثل "پی‌پی جوراب بلند" را برای بچه‌های همسن دانیال (گروه سنی "الف" و "ب") ارسال نمی‌کنیم. کتاب‌هایی که برای این گروه سنی، مطابق دستورالعملی که "از ما بهتران" تنظیم کرده‌اند، برچسب خورده است معمولا کتاب‌هایی با تعداد صفحات حدود 30 تا 32 صفحه هستند که در هر صفحه نقاشی‌های جذابی دارند و متن آنها نیز در مقایسه با فضای هر صفحه بسیار کم است (بخش اصلی فضای هر صفحه را همان نقاشی‌ها پر می‌کنند). "پی‌پی جوراب بلند" اما هیچکدام از این خاصیت‌ها را ندارد. کتاب اول پی‌پی فکر می‌کنم حدود 120 الی 130 صفحه است و تعداد نقاشی‌های آن هم بسیار کم و محدود و بجایش متن داستان مثل کتاب‌های معمول "آدم‌بزرگ‌ها" همه صفحات را پر کرده است.

    با این حال همانطور که گفتم خاطره‌انگیزترین کتاب کودکی من "پی‌پی جوراب بلند" است که اولین بار داستان آن برایم خوانده شده (و البته بعد که خواندن یاد گرفتم بارها و بارها خودم آن را از سر تا ته خواندم). برای همین فکر کردم حالا که داری شبها برای دانیال کتاب می‌خوانی، شاید بدت نیاید یکی از این کتاب‌های "غیراستاندارد" را هم آزمایش کنی (من خودم اسمشان را گذاشته‌ام "کتاب‌های بزرگتر برای بچه‌های کوچکتر!") البته پیشاپیش هشدار بدهم که این کتاب‌ها را اگر دست گرفتی نمی‌توانی سر و ته ماجرا را با کتاب خواندن در هر پنجشنبه و جمعه هم بیاوری. دانیال را نمی‌دانم اما من اگر باشم حاضر نیستم یک هفته صبر کنم تا ببینم دردسر تازه‌ای که پی‌پی به آن دچار می‌شود چیست یا اینکه پدینگتن در فصل بعدی قرار است چه دسته‌گل تازه‌ای به آب بدهد. خلاصه بدان و آگاه باش که اینها کتاب‌هایی هستند که مجبوری آنها را هر شب برای دوستمان بخوانی (پس به تعداد صفحات هر کتاب هم توجه کن!!!)

    خب دیگر، خیلی روده‌درازی کردم. به قول کرمانی‌ها: "خوب باشی!"

     

    قربانت - مانی

    پی‌پی جوراب بلند (رمان‌های سه‌گانه)
    نویسنده: آسترید لیندگرن
    ترجمه: فرزانه کریمی
    ناشر: قدیانی
    سال نشر: 1395 (چاپ 7)
    قیمت: 22000 تومان
    تعداد صفحات: 358 صفحه
    شابک: 978-964-417-646-3
    امتیاز کتاب: (3.8 امتیاز با رای 6 نفر)
    پی‌پی جوراب‌بلند، قهرمان داستان این سه کتاب که در یک مجلد منتشر شده‌اند، دختر بچه‌ای است با موهایی نارنجی به رنگ هویج که با کفش‌هایی بزرگ‌تر از پاهایش راه می‌رود، شب‌ها در حالی که سرش زیر لحاف و پاهایش روی بالش است می‌خوابد و تا دلتان بخواهد چاخان می‌کند. اما این همه ماجرا نیست.
    پی‌پی پرزورترین دختربچه‌ی روی زمین است. او خودش به تنهایی همراه با یک میمون (آقای نیلسون) و یک اسب و یک چمدان پر از سکه‌های طلا در کلبه‌ای زندگی می‌کند. برای همین است که او قهرمان تامی و آنیکا، بچه‌های همسایه، و همه بچه‌های دنیاست.
    کتاب اول این مجموعه که معروف‌ترین کتاب پی‌پی هم هست، به ماجرای ورود پی‌پی به کلبه ویله‌کولا و آشنایی و دوستی‌اش با تامی و آنیکا می‌پردازد. در کتاب دوم سر و کله‌ی پدر پی‌پی که در جزیره‌ای دوردست بر اقوامی وحشی فرمانروایی می‌کند پیدا می‌شود و می‌خواهد که پی‌پی را همراه خود به میان اقیانوس‌ها ببرد. این مساله موجب دلخوری تامی و آنیکا می‌شود که به هیچ عنوان دوست ندارند از پی‌پی جدا شوند. و بالاخره در کتاب سوم پی‌پی به همراه تامی و آنیکا، و البته آقای نیلسون و اسب، با کشتی رهسپار دریاهای جنوب می‌شود تا جزیره محل زندگی پدرش را از نزدیک ببیند و مدتی را در آنجا خوش بگذراند.
    داستان با این جملات آغاز می‌شود:
    "زمانی در دور افتاده‌ترین نقطه یک شهر کوچک، باغ سبز و پردرختی بود که بوته‌ها و شاخه‌های درختان آن بیش از حد رشد کرده و در هم فرو رفته بودند. در آن باغ، یک خانه قدیمی قرار داشت و در آن خانه، "پی‌پی جوراب بلند" زندگی می‌کرد. پی‌پی نه ساله و کاملا تنها بود. او نه پدر داشت و نه مادر. البته گله‌ای هم نداشت. چون در تنهایی می‌توانست تا هر وقت که می‌خواست بازی کند و کسی به او نمی‌گفت که وقت خواب است؛ وقتی هم که دلش می‌خواست یک شیرینی خامه‌ای بزرگ را ببلعد، کسی نبود که او را وادار کند تا روغن ماهی بخورد.
    تا مدتی پیش، پی‌پی همراه پدرش بود. آنها خیلی به هم علاقه داشتند. خب، معلوم است که او یک مادر هم داشت. اما مدتها بود که پی‌پی چیزی از او به خاطر نمی‌آورد. آن وقتها که پی‌پی یک بچه کوچولو بود و توی گهواره می‌خوابید و آن‌قدر جیغ می‌کشید که هیچ‌کس نمی‌توانست به گهواره‌اش نزدیک بشود، مادرش مرده بود ..."

    چاپ کتاب تمام شده!

    خرسی به نام پدینگتن
    نویسنده: مایکل باند
    ترجمه: کاتارینا ورزی
    ناشر: ماهی
    سال نشر: 1400 (چاپ 3)
    قیمت: 22000 تومان
    تعداد صفحات: 151 صفحه
    شابک: 978-964-536-152-3
    امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 3 نفر)
    خانم و آقای براون یک روز در ایستگاه قطار به یک توله خرس برمی‌خورند که کلاه بزرگی به سر دارد و چمدانی به دست. توله خرس بسیار مودب است و برای آقا و خانم براون توضیح می‌دهد که از پرو به لندن مهاجرت کرده. خانم براون شیفته‌ی بچه خرس می‌شود و وقتی می‌بیند که او نوشته‌ای به گردن دارد که روی آن نوشته "لطفا از این خرس مراقبت کنید"، شوهرش را مجبور می‌کند که توله خرس را با خود به خانه ببرند. و این آغاز ماجراهای خانواده براون با بچه خرسی است که اسمش را می‌گذارند "پدینگتن"!
    داستان با این جملات آغاز می‌شود:
    "آقا و خانم براون در یک ایستگاه قطار با پدینگتن آشنا شدند. در واقع، این اتفاق دلیل اسم بسیار عجیب وی (برای یک خرس) است، زیرا نام ایستگاه قطار، "پدینگتن" بود.
    خانواده براون برای استقبال از دخترشان جودی که قرار بود برای تعطیلات از مدرسه شبانه‌روزی به خانه بازگردد به ایستگاه قطار رفته بودند. یک روز گرم تابستانی و ایستگاه مملو از مردمی بود که قصد سفر به کنار دریا را داشتند. سر و صدای قطارها بلند بود، بلندگوها فریاد می‌کشیدند و باربرها به این طرف و آن طرف می‌دویدند و همدیگر را صدا می‌کردند. روی هم رفته، چنان غوغایی بود که وقتی آقای براون خرس را دید، مجبور بود چند بار برای همسرش توضیح دهد تا وی متوجه جریان شود.
    خانم براون با تعجب به شوهرش نگاه کرد و گفت: "یک خرس؟! در ایستگاه پدینگتن؟! شوخی نکن، هنری! غیرممکن است."
    آقای براون عینک خود را جابه‌جا کرد و با اصرار گفت: "چرا، هست. خودم دیدمش. آن طرف ... نزدیک جای دوچرخه‌ها. یک کلاه عجیب هم سرش بود." ..."

    این کتاب را از جیره‌کتاب بخرید ...

    ماتیلدا
    نویسنده: رولد دال
    ترجمه: پروین علی‌پور
    ناشر: افق
    سال نشر: 1403 (چاپ 22)
    قیمت: 255000 تومان
    تعداد صفحات: 328 صفحه
    شابک: 978-964-369-361-9
    امتیاز کتاب: (4.6 امتیاز با رای 35 نفر)
    پدر و مادر ماتیلدا لقب‌های زشتی به دخترشان داده‌اند: حقه‌باز! احمق! بی‌شعور! دروغگو! اما راستش را بخواهید ماتیلدا یک دختر کوچولوی نابعه است.
    پس باید دید که ماتیلدا چه‌طور می‌تواند رو دست پدر و مادرش بلند شود و به مدیر مدرسه بفهماند که استعداد و قدرتی کاملا استثنایی دارد.
    داستان با این جمله‌ها شروع می‌شود:
    "نکته‌ی خنده‌داری که در مورد پدر و مادرها وجود دارد این است که، حتی اگر فرزندشان چندش‌آورترین موجود عالم هم باشد، باز گمان می‌کنند تحفه‌ای بی‌همتاست!
    بعضی از آن‌ها، از این هم فراتر می‌روند و عشق به فرزند، چنان کورشان می‌کند که خیال می‌کنند رگه‌هایی از نبوغ در فرزندشان هست!
    البته تا این‌جای کار، زیاد اشکال ندارد. چون، به هر حال تا بوده، چنین بوده! اما ... امان از وقتی که درباره‌ی هوش سرشار بچه‌های نفرت‌انگیزشان برای ما سخن‌پراکنی می‌کنند! آن‌وقت است که فریادمان به آسمان بلند می‌شود: "یک لگن بیاورید! حال‌مان دارد به هم می‌خورد!"
    معلم‌های مدرسه که ناچارند چنین مزخرفاتی را از پدر و مادرهای از خودراضی تحویل بگیرند، واقعا خیلی عذاب می‌کشند. ولی معمولا موقع نوشتن کارنامه، تلافی‌اش را در می‌آورند ..."

    این کتاب را از جیره‌کتاب بخرید ...

    اژدهای پدرم
    نویسنده: راث استیلزجانت
    ترجمه: نسرین وکیلی
    ناشر: پنجره
    سال نشر: 1390 (چاپ 1)
    قیمت: 5000 تومان
    تعداد صفحات: 71 صفحه
    شابک: 978-964-222-205-6
    امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
    المر گربه‌ی ولگردی را به خانه می‌برد و به او غذا می‌دهد. گربه پیر با المر دوست می‌شود و از او می‌خواهد تا بزرگترین آرزویش را به او بگوید. المر برای گربه می‌گوید که آرزو دارد بزرگ که شد خلبان شود چون عاشق پرواز کردن است. گربه وقتی این را می‌شنود به المر می‌گوید که او اگر بخواهد می‌تواند همین حالا هم پرواز کند! بعد برای المر تعریف می‌کند که او در یکی از سفرهایش به جزیره وحشی رفته است. گربه در آن جزیره بچه اژدهایی را دیده که حیوانات جزیره به بند کشیده‌اند تا از او برای رد شدن از روی رودخانه‌ای که از میان جزیره می‌گذرد، استفاده کنند. گربه به المر می‌گوید که اگر او بتواند بچه اژدها را از دست حیوانات جزیره وحشی نجات دهد، احتمالا می‌تواند بر پشت اژدها به هرجا که دوست داشته باشد پرواز کند. با شنیدن این ماجرا المر وسائل سفرش را می‌بندد تا به کمک بچه اژدهای جزیره وحشی برود …
    (گروه سنی مخاطب کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده)
    داستان با این جملات آغاز می‌شود:
    "پدرم وقتی پسر کوچکی بوده، در یک روز سرد بارانی، در خیابان خودشان با گربه‌ی پیر ولگردی آشنا می‌شود. گربه خیس بوده و ناراحت، به همین دلیل پدرم به او گفته: "دلت می‌خواهد بیایی خانه ما؟"
    این حرف گربه را شگفت‌زده کرد. او هیچ‌وقت ندیده بود که کسی برای یک گربه‌ی پیر ولگرد اهمیت قائل شود. جواب داد: "اگر بتوانم کنار یک بخاری گرم بنشینم و احیانا یک نعلبکی شیر هم بخورم، خیلی ممنون می‌شوم."
    پدرم گفت: "ما بخاری خیلی خوبی داریم که می‌شود کنارش نشست و مطمئنم که مادرم یک نعلبکی اضافی هم دارد که بتواند باهاش به تو شیر بدهد."
    پدرم و گربه دوست‌های خوبی برای همدیگر شدند. اما مادر پدرم از آن گربه خوشش نمی‌آمد. او از گربه‌ها متنفر بود، به‌خصوص گربه‌های پیر زشت ولگرد ..."

    چاپ کتاب تمام شده!

    استوارت لیتل
    نویسنده: ای. بی. وایت
    ترجمه: گیتی اقصی
    ناشر: هرمس
    سال نشر: 1380 (چاپ 2)
    قیمت: 700 تومان
    تعداد صفحات: 123 صفحه
    شابک: 964-7100-32-9
    بچه دوم خانواده لیتل فقط شبیه یک موش نیست، او واقعا یک موش است! خانم و آقای لیتل به حرف مردم کاری ندارند. آنها استوارت، این فرزند کوچک و ریزه میزه را به اندازه‌ی جورج پسر اول‌شان دوست دارند. استوارت هم خانواده لیتل را خانواده خودش می‌داند و آنها را دوست دارد. البته همه آنها به جز "سفیدپا" (Snowbell) گربه‌ی خانواده را که اگر فرصت پیدا کند می‌خواهد استوارت را یک لقمه چپ‌اش کند. استوارت هر روز صبح به همراه جورج از خواب بلند می‌شود، با او نرمش صبگاهی می‌کند و بعد سعی می‌کند در کارهای خانه به مادرش کمک کند. جثه‌ی ریزه‌میزه‌ی استوارت گاهی اوقات برای انجام بعضی کارها به کارش می‌آید و بعضی اوقات هم او را به دردسر می‌اندازد ...
    داستان با این جملات آغاز می‌شود:
    "وقتی پسر دوم خانم فردریک سی‌لیتل به دنیا آمد، همه دیدند که او خیلی بزرگتر از یک موش نیست. در واقع این نوزاد شباهت بسیار زیادی به موش داشت. قدش فقط پنج سانتیمتر بود و دماغ تیز موش، دم موش، سبیلهای موش، و رفتار خوشایند موش خجول را داشت. هنوز چند روز از تولدش نگذشته بود، نه تنها شباهت عجیبی به موش پیدا کرده‌بود و رفتارش نیز به موش می‌ماند؛ با آن کلاه خاکستری که بر سر می‌گذاشت و آن عصای کوچک که به دست می‌گرفت. خانم و آقای لیتل اسمش را استوارت گذاشتند و آقای لیتل تختخواب کوچولویی از قوطی سیگار و سنجاق لباس برایش درست کرد …"

    چاپ کتاب تمام شده!

    پیتر پن
    نویسنده: ج. م. بری
    ترجمه: رامک نیک‌طلب
    ناشر: قدیانی
    سال نشر: 1395 (چاپ 3)
    قیمت: 15000 تومان
    تعداد صفحات: 240 صفحه
    شابک: 978-964-536-523-1
    امتیاز کتاب: (3.9 امتیاز با رای 5 نفر)
    پیتر پن عادت دارد که هر شب به پشت پنجره‌ی اتاق‌خواب بچه‌های خانواده دارلینگ بیاید و به قصه‌هایی که مادرشان قبل از خواب برای آنها تعریف می‌کند، گوش بدهد. اما در یکی از این شب‌ها او سایه‌اش را گم می‌کند. بالاخره این وندی دارلینگ است که موفق می‌شود سایه‌ی پیتر را به او برگرداند. اما پیتر وقتی می‌بیند که وندی به خوبی مادرش قصه می‌گوید از او می‌خواهد که همراهش به سرزمین رویا برود و برای او و “پسران گمشده” قصه بگوید ...
    داستان با این جملات آغاز می‌شود:
    "همه‌ی بچه‌ها بزرگ می‌شوند، به جز یکی! همه می‌دانند که روزی بزرگ می‌شوند ولی وندی آن را این‌طوری درک کرد. وقتی دو ساله بود و در پارک بازی می‌کرد، گلی چید و به سوی مادرش دوید. او خیلی دوست‌داشتنی بود. خانم دارلینگ به محض دیدنش، دستش را بر قلبش گذاشت و فریاد زد: "کاش همیشه همین‌طوری می‌ماندی!"
    ماجرا همین بود؛ ولی وندی از آن پس دانست که باید بزرگ شود. همه بعد از دوسالگی می‌فهمند که دوسالگی آغاز یک پایان است. آن‌ها در پلاک چهارده زندگی می‌کردند. وقتی وندی به دنیا آمد، مادرش مهم‌ترین فرد خانواده بود. او زنی دوست‌داشتنی با افکاری رمانتیک بود و دهانی خوش‌ادا داشت. ذهن رویایی او مثل معمای جعبه‌های کوچکی بود که درون هم قرار داشتند و همیشه آدم با باز کردن یکی می‌فهمید که یکی دیگر وجود دارد. در لب‌هایش گویی بوسه‌ای نقش بسته بود که وندی هرگز آن را تجربه نکرد؛ گرچه بوسه در گوشه‌ی سمت راست لبش به وضوح نشسته بود ..."

    این کتاب را از جیره‌کتاب بخرید ...

    مشاهده و انتخاب کتاب‌های فهرست در بخش مشترکین

    پی‌نوشت: راستی داشت یادم می‌رفت! درباره‌ی فعالیت برای گرفتن "فتوای ممنوع بودن خشونت علیه کودکان" که نوشته بودی باید بگویم که راستش من زیاد در زمینه اینجور کارها تخصص ندارم. به عنوان یک شنونده غیرمتخصص باید بگم که حتما کار مثبتی است. فکر هم نمی‌کنم که کار سختی باشد. یعنی آخر مگر ممکن است هیچیک از علما با این مساله مخالف باشد؟! تصور می‌کنم مهم، آن المان "برانگیختن توجه عموم" است تا مشابه "سطل آب یخ" موجی بوجود آورد. به هر حال در ایران سالهاست که نهادهای مختلف در این زمینه فعالیت می‌کنند. یکی از باسابقه‌ترین‌شان "انجمن حمایت از حقوق کودکان" است که احتمالا می‌توانی اطلاعات بیشتری در این زمینه از آنها کسب کنی.

    در این مطلب این کتابها معرفی شده‌اند: ماتیلدا (رولد دال)، پی‌پی جوراب بلند (رمانهای سه‌گانه) (آسترید لیندگرن)، استوارت لیتل (ای. بی. وایت)، خرسی به نام پدینگتن (مایکل باند)، اژدهای پدرم (راث استیلزجانت)

    نظر بدهيد

    تصویر امنیتی
    تصویر امنیتی جدید

    حقوق كلیه مطالب منتشر شده در این پایگاه اطلاع‌رسانی متعلق به جیره‌كتاب است