کوتی کوتی یک بچه هزارپای شیطون است که در داستان‌ها مختلفی اتفاق‌های بامزه‌ای برایش می‌افتد.
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" و "ب" درج شده)

مردم روستا ساده و ترسو بودند. از موقعی که کسی یادش می‌آمده آنها از دیو می‌ترسیدند. در این روستا چوپانی زندگی می‌کرده به نام سمندر که گله‌ای گوسفند و یک بز به نام بزبزک داشته. پسر سمندر، دلاور، بزشان را خیلی دوست داشته و بزبزک برایش عزیزترین عضو گله بوده. یکروز که سمندر گله را به خانه برمی‌گرداند متوجه می‌شود که بزبزک گم شده. بنابراین او و دلاور با نگرانی شروع می‌کنند به گشتن روستا تا بزبزک را پیدا کنند. اما بزبزک هم راه افتاده و دنبال صاحبش می‌گردد. او وقتی به کنار رودخانه روستا می‌رسد خیلی خوشحال می‌شود، چون می‌داند از آنجا چطور می‌تواند به خانه برگردد. اما در کنار رودخانه چند زن نشسته‌اند تا ظرفهای کثیف‌شان را بشورند. آنها مشغول حرف زدن هستند و متوجه بزبزک نمی‌شوند. بزبزک که بوی خوبی از داخل یکی از دیگ‌های کنار رودخانه به دماغش می‌خورد، سرش را داخل دیگ می‌کند تا ببیند که آنجا چه چیزی برای خوردن پیدا می‌شود. اما سرش توی دیگ گیر می‌کند و وحشت‌زده خودش را به اینور و آنور می‌زند. زن‌ها که تازه متوجه بزبزک شده‌اند با وحشت به سمت روستا فرار می‌کنند و فریاد می‌زنند که: "فرار کنید، دیو دیگ‌به‌سر آمده!" …
(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا درنظر گرفته شده است)

کوتی کوتی یک بچه هزارپای شیطون است که در داستان‌ها مختلفی اتفاق‌های بامزه‌ای برایش می‌افتد.
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" و "ب" درج شده)

نارنجی و گوش‌سیاه کنار جویبار مشغول بازی هستند که با هم دعوایشان می‌شود. آنها با هم قهر می‌کنند و نارنجی به خانه‌اش برمی‌گردد. اما توی خانه هیچکس نیست که با او بازی کند. عروسک‌اش خال‌خالی هم که قرار است بهترین دوست او باشد موقع بازی هیچ کاری نمی‌کند و همینطور یک گوشه می‌نشیند. به همین خاطر نارنجی دوباره به کنار جویبار برمی‌گردد تا خودش آنجا به تنهایی بازی کند. اما آنجا دوباره با گوش‌سیاه روبرو می‌شود و …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" درج شده)

مادر احمد برای خرید بیرون رفته و مادربزرگش، بی‌بی، هم خوابیده است و استراحت می‌کند. حوصله احمد سررفته. او کمی نقاشی می‌کند اما این کار هم او را سرحوصله نمی‌آورد. در همین موقع احمد متوجه می‌شود که خواهر نوزادش سارا از خواب بیدار شده و در تختش تکان می‌خورد. احمد تصمیم می‌گیرد تا قبل از اینکه مادر به خانه برگردد برای سارا چای و نبات درست کند و به او بدهد. اما در هنگام انجام این کار اتفاقاتی می‌افتد و کارها آنطور که احمد می‌خواهد پیش نمی‌روند …
(مخاطب کتاب در شناسنامه آن گروه سنی "ب" در نظر گرفته شده است)

در ابتدای داستان نویسنده اعلام می‌کند که کبوتر باید به حمام برود و از خواننده می‌خواهد تا به او کمک کند تا کبوتر را به حمام ببرد. اما کبوتر گوشش به این حرفها بدهکار نیست. او همین‌طور پشت‌سرهم دلیل و بهانه می‌آورد تا به حمام نرود!
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" درج شده. همچنین گروه سنی مخاطب این کتاب در وب سایت amazon.com گروه 2 تا 6 سال ذکر شده است.)

موش کوچولو توی جنگل مشغول قدم زدن بود که روباه سر راهش سبز میشه. روباه با دیدن موش کوچولو تصمیم می‌گیره او را بخورد. برای همین هم با زبان چرب و نرم او را برای مهمانی به کلبه‌اش دعوت می‌کند! اما موش کوچولو معذرت می‌خواهد و می‌گوید که او با گروفالو قرار دارد. وقتی روباه می‌پرسد که گروفالو کیست، موش کوچولو برایش تعریف می‌کند که گروفالو هیولای نتراشیده و نخراشیده‌ای است که اتفاقا غذای مورد علاقه‌اش هم "روباه تنوری" است. روباه تا این را می‌شنود پا به فرار می‌گذارد. موش کوچولو هم توی دلش به سادگی روباه می‌خندد که راحت باور کرده هیولایی به نام گروفالو وجود دارد!
این اتفاق دوباره با سر رسیدن جغد و مار هم تکرار می‌شود و هر بار موش کوچولو با توصیف هیولایی به نام گروفالو آنها را فراری می‌دهد. اما وقتی موش کوچولو توی جنگل به خود گروفالو برمی‌خورد، دیگر نمی‌داند چکار کند و چطور از دست او فرار کند ...!
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" و "ب" درج شده. همچنین گروه سنی مخاطب این کتاب در وب سایت amazon.com گروه 3 تا 7 سال ذکر شده است.)

برفی بره کوچولویی است که دلش می‌خواهد هرچه زودتر بزرگ شود. بنابراین او شروع می‌کند به خوردن هرچه بیشتر. او همه علفهایی را که در چمنزار هست می‌خورد و از همه گوسفندها بزرگ‌تر می‌شود. اما این برای او کافی نیست. پس می‌رود به سراغ جنگل و کل جنگل را هم می‌خورد. برفی رودخانه، یکی از کشورهای دنیا و دست‌آخر کره زمین را هم می‌خورد! بعد اما برفی متوجه می‌شود که خیلی تنها شده …
(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا در نظر گرفته شده است)

یک روز که موش کوچولو خیلی دلتنگ بود، رفت بالای یک تپه، دعا کرد و به خدا گفت "خدای مهربانم، ببین که چه‌قدر تنهایم! یک مادربزرگ خوب برایم می‌فرستی؟"
بعد کنار بوته‌ای نشست و منتظر ماند. همینطور که موش کوچولو منتظر نشسته بود که خدا به دعایش جوابی بدهد یک موش سفید پیر به نزدش می‌آید و وقتی می‌بیند موش کوچولو تنها نشسته به او پیشنهاد می‌کند که پهلویش بنشیند تا مقداری از تنهایی دربیاید. اما موش کوچولو معذرت می‌خواهد و به موش سفید می‌گوید که او منتظر کسی است …
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)

یک جفت خرگوش در انتظار به دنیا آمدن بچه‌هایشان هستند. زمانش که فرامی‌رسد شش بچه خرگوش به دنیا می‌آیند. اما هنوز یک بچه خرگوش در شکم خرگوش مادر مانده است و خیال بیرون آمدن ندارد. خرگوش پدر برای کمک نزد راکون پیر می‌رود و او را به خانه می‌آورد. راکون پیر به خرگوش مادر کمک می‌کند که فرزند هفتمش را به دنیا بیاورد. آنها اسم این خرگوش کوچولو را تک می‌گذارند.
تک برخلاف خواهر و برادرهایش خیلی اهل بازی نیست. او بیشتر دوست دارد تا پیش راکون پیر برود و با او در جنگل گردش کند. راکون پیر در این گردش‌ها به سوال‌های تک جواب می‌دهد. اما روزی راکون که دیگر خیلی پیر شده به تک می‌گوید که او بزودی از جنگل می‌رود و دیگر همدیگر را نخواهند دید. تک به این حرف راکون پیر خیلی توجه نمی‌کند. اما بعد از هفته‌ها، یک روز صبح که به دیدن راکون می‌رود می‌بیند که او مرده است و این دنیا را ترک کرده ...

یک روز صبح آدم کوچولو از خواب بلند می‌شود و متوجه می‌شود که خیلی گرسنه است. همه آشپزخانه را می‌گردد اما هیچ چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کند. بنابراین به نانوایی می‌رود تا نان بخرد. اما نانوا به آدم کوچولو می‌گوید که باید در ازای نان پول بدهد. آدم کوچولو پولی برای خریدن نان ندارد. بنابراین نانوا قبول می‌کند که در ازای مقداری آرد، به آدم کوچولو نان بدهد. بنابراین آدم کوچولو به نزد آسیابان می‌رود تا از او مقداری آرد بگیرد. اما آسیابان هم از او در ازای آرد پول می‌خواهد. چون آدم کوچولو پولی ندارد قرار می‌گذارند که او مقداری گندم برای آسیابان بیاورد و در ازای آن از او آرد بگیرد …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" درج شده)

پدربزرگِ شارلی وقتی او بچه بوده همه‌اش برایش داستان‌های عجیب‌وغریب تعریف می‌کرده. داستان یک دزد دریایی که در اتاق زیرشیروانی خانه‌اش زندگی می‌کند یا داستان جادوگری که در انباری ته باغ پدربزرگ جاخوش کرده. پدربزرگ اما این روزها مریض شده و بخاطر بیماری‌اش هیچ‌چیز و هیچکس را نمی‌شناسد و به یاد نمی‌آورد. شارلی هر هفته به عیادت پدربزرگ می‌رود و حالا هر بار این شارلی است که با داستان‌های عجیب‌وغریبی که برای پدربزرگ تعریف می‌کند، سعی می‌کند به او کمک کند تا چیزهای کوچکی را به یاد بیاورد …
(مخاطب کتاب گروه سنی هفت سال به بالا در نظر گرفته شده است)

خرس کوچولو، یک روز که در حال گردش در قطب است خرگوش را پیدا می‌کند و به او کمک می‌کند تا از داخل یک گودالی که در آن گیر کرده بیرون بیاید. خرس و خرگوش حالا با هم دوست شده‌اند و شروع به بازی با یکدیگر می‌کنند. اما وقتی بارش برف شروع می‌شود آن دو نمی‌توانند خانه‌شان را پیدا کنند. هوا که صاف می‌شود همه‌جا سفید شده و آنها گم شده‌اند. وقتی به یک ایستگاه قطبی می‌رسند، خرس کوچولو به داخل ایستگاه می‌رود تا کمی ماجراجویی کند. اما وقتی گیر می‌افتد این خرگوش است که کمک می‌کند تا او بتواند از داخل ایستگاه فرار کند و دوباره به خانه‌شان برگردند.
(مخاطب کتاب گروه سنی "ب" در نظر گرفته شده)

موشی یکروز صبح که از خواب بلند می‌شود از پدرش می‌پرسد که: "دنیا چه‌قدر بزرگ است؟" پدر به موشی می‌گوید که خودش برود و جواب سوالش را پیدا کند. بنابراین موشی راه می‌افتد و از هرکس که به او می‌رسد، سوال می‌کند. عنکبوت به او می‌گوید که دنیا به اندازه تار اوست، موش بزرگ به موشی می‌گوید که دنیا به اندازه‌ی زمین اوست، اسب می‌گوید دنیا تا کنار دریاها ادامه دارد، مرغ دریایی می‌گوید که فکر می‌کند دنیا به بزرگی اقیانوس باشد و ... وقتی که بالاخره موشی به خانه برمی‌گردد پدر از او می‌پرسد که آیا بالاخره فهمید که دنیا چقدر بزرگ است. موشی به پدر می‌گوید بله، "دنیا به همان بزرگی است که تو می‌خواهی!"
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "ب" درج شده)

اون سال زمستان سخت و پربرفی بود. همینطور از آسمان برف می‌بارید و همه‌جا را سفید می‌کرد. یک روز تعطیل بچه‌ها به خانه‌ی پدربزرگ رفتند. پدربزرگ توی مدرسه زندگی می‌کرد و بچه‌ها او را خیلی دوست داشتند. بچه‌ها از پدربزرگ اجازه گرفتند که به حیاط بروند و برف‌بازی کنند. توی حیاط اما تصمیم گرفتند تا بجای بازی یک آدم‌برفی بسازند. وقتی آدم‌برفی ساخته شد شکل و شمایلش خیلی شبیه پدربزرگ شده بود. بچه‌ها اسم آدم‌برفی را گذاشتند "بابا برفی". پدربزرگ شروع کرد صحبت جای بابا برفی و به بچه‌ها گفت حالا که او را ساخته‌اند، یک کاری هم به بدهند تا بیکار نباشد. بچه‌ها از بابا برفی خواستند که نان بپزد. او گفت آرزویش این است که همه برف‌های عالم آرد بودند و او می‌توانست با آنها نان بپزد تا دیگر کسی گرسنه نماند. بچه‌ها به خانه رفتند و شب از خستگی زود خوابیدند. آنها خواب بابا برفی را دیدند که در نانوایی جلوی تنور ایستاده و برای مردم نان می‌پزد …
(گروه سنی مخاطب کتاب "ب" در نظر گرفته شده است)

نویسنده در تصویرهای کتاب احساسات مختلفی را که در قیافه آدمی منعکس می‌شود به خواننده‌ی خردسال نشان می‌دهد. کودک حالت‌های بدجنس، نگران، شاد، غمگین، عصبانی و ... را در صورتهای نقاشی شده برای کتاب می‌بیند. به همراه قصه ساده‌ای که چند خرس و یک سگ و یک توپ قرمز در آن نقش دارند.
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده)

کتاب داستانی ساده دارد. سنجاب به بچه‌خرس کمک می‌کند که برای خودش روی درخت خانه‌ای تازه بسازد. بعد از ساخته شدن خانه حیوانات جنگل به دیدن آنها می‌آیند و همه از خانه جدید بچه‌خرس تعریف می‌کنند.
کتاب تصاویری بسیار ساده دارد و به‌این‌ترتیب خواننده‌ی کوچک خود را تشویق می‌کند تا با تقلید از این نقاشی‌ها خودش بر روی کاغذ خرس و سنجاب و درخت و خارپشت و قورباغه و ... بکشد.
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)

زمستان از راه رسیده و برف شروع به باریدن کرده. برای همین هم مادر خرسه به همراه بچه‌اش به داخل یک غار می‌روند که تا آخر زمستان آنجا بخوابند. اما بچه خرس که اولین‌بار است می‌خواهد توی غار بخوابد هی بهانه می‌گیرد و نمی‌خوابد. اول از مادرش غذا می‌خواهد. بعد می‌گوید تشنه‌اش است و آب می‌خواهد. آخر سر هم از مادر می‌خواهد تا ماه را برای او بیاورد تا او بخوابد …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف و ب" درج شده)

موش سبز خیلی تنهاست چون هیچکدام از موش‌های دیگر حاضر نیستند با او دوست بشوند. برای همین هم موش سبز یک روز به راه می‌افتد تا برای خودش دوست پیدا کند. او ابتدا با ملخ برخورد می‌کند و از او می‌خواهد تا با او دوست شود، چون ملخ هم رنگش سبز است. اما ملخ قبول نمی‌کند با موش سبز دوست شود. بعد به قورباغه می‌رسد که او هم سبز است. اما قورباغه هم قبول نمی‌کند با موش سبز دوست شود ... تا اینکه بالاخره موش سبز به یک فیل سبز می‌رسد و فیل سبز قبول می‌کند که با موش دوست شود. اما …
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)

کتاب مجموعه‌ای از نقاشی‌هاست که برای گروه سنی "الف" کشیده شده. هر نقاشی در حالت بسته یک حیوان را نشان می‌‌دهد و بعد که خواننده نقاشی را باز می‌کند متوجه می‌شود که حیوان اول در نقاشی باز شده به حیوان دیگری تبدیل شده!
تصویرگر/نویسنده در اندک جملاتی که در کتاب آمده این ترفند را اینگونه معرفی می‌کند: "لک‌لکی که فیل می‌شود! چگونه ممکن است؟ این بازی نقاشی‌هاست. نگاه کنید!"

این کتاب ضمن کمک به پرورش خلاقیت کودکان، آن‌ها را با موجودات و اشیای تازه‌ای از دنیای پیرامون خود آشنا می‌کند. ابزار آشپزخانه با قرار گرفتن در کنار هم 17 حیوان را می‌سازند. کودکان با تصاویر زیبای این کتاب همراه می‌شوند. "کار گروهی" و نتایج آن درون‌مایه‌ی دیگر این اثر خلاقانه است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا در نظر گرفته شده است)

پدیدآورنده کتاب کار اصلی‌اش تصویرگری کتاب کودکان است، در این اثر با استفاده از اشیا معمولی چون شانه‌ی سر، قیچی، ماهیتابه، کفگیر و ملاقه و ... تصویرهای مختلفی می‌سازد. تصویر یک موش، یک الاغ، یک فیل، یک طوطی، و ... و از خواننده می‌خواهد تا در هر مورد تشخیص دهد که تصویر ساخته شده چیست. علاوه بر این کتاب به همراه مجموعه‌ای از مقواهای بریده شده به شکل همان اشیا (کفگیر، قوری، ملاقه، ...) ارائه می‌شود تا خواننده اگر خواست خودش تصاویر کتاب را با استفاده از آنها بسازد یا حتی برای ساختن تصویرهایی جدید با استفاده از این اشیا شانس خود را بیازماید.

در این کتاب با نوعی بازی تصویری روبه‌رو می‌شویم. حرفی از حروف الفبا دیده می‌شود که با باز کردن تای کتاب، حرف تبدیل به یک شکل و تصویر می‌شود.

به طور مثال، حرف "آ" قسمتی از تصویر یک آهو می‌شود.

مخاطبان با کشف این موضوع با هیجان بیشتری دوست دارند حرف‌ها و تصویرهای بعدی را ببینند و در کشف آنچه کتاب از آن‌ها می‌خواهد سهیم شوند.

مخاطبان به اینکه تصویرها چطور طراحی شده‌اند و چگونه به نمایش درآمده‌اند تمرکز می‌کنند. از اینکه در حروف، تصویر و شکلی را تصویر کنند و در تصویرها، حرف خاصی را تجسم کنند، لذت می‌برند.

شکل حروف و تصویرها، ضمن آنکه نگاه جست‌وجوگر مخاطب را در یافتن پدیده‌هایی که تداعی‌کننده‌ی چیزهای دیگری هستند تقویت می‌کند، به بازشناسی قلمرو تصویری حروف الفبا می‌انجامد.

کتاب از مخاطبان می‌خواهد که در بازی‌هایی که تصویرها ایجاد کرده‌اند، شرکت کرده و در تجربه‌ی دیداری و بصری ویژه‌ای سهیم شوند.

کتاب مخاطبان را در کار تغییر و تبدیل حروف به شکل‌های آشنا دخالت می‌دهد و از آنان می‌خواهد که فعالانه در تصویرخوانی و جذب مفاهیم مشارکت کنند.

کتاب جلد اول از یک مجموعه دو جلدی است. در این جلد حروف "آ" تا "ش" به خواننده/مخاطب نمایش داده می‌شود. جلد دوم با عنوان "ف مثل فیل" توسط همین ناشر منتشر شده.

(مخاطب کتاب گروه سنی 4+ در نظر گرفته شده است)

موشی بطور اتفاقی وارد یک غار می‌شود و در جستجوی راه خروجی از غار، روزنه‌ای را می‌بیند که از آن نور به داخل غار می‌تابد. اما وقتی به سمت روزنه می‌رود، از داخل روزنه بخشی از بدن حیوانی را در بیرون غار می‌بیند و شروع به فکر و خیال می‌کند که این ممکن است چه جانوری باشد که بیرون از غار در انتظار او نشسته است ...

(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا در نظر گرفته شده است)

سالها پیش وقتی که بچه بودم، بیشتر وقتها کنار پنجره دراز می‌کشیدم و به پرده نگاه می‌کردم. پرده نقشهای بزرگی شکل گل داشت. باد ملایمی آنها را تکان می‌داد و وقتی به گلهای آن چشم می‌دوختم، آنها را مثل چند بچه خرس می‌دیدم. بعد از آن به هرچیزی که با دقت نگاه می‌کردم، می‌دیدم شبیه چیز دیگری است. لکه‌های روی زمین و در و دیوار خانه‌مان شبیه چیزهای مختلفی بودند. از همه جالبتر ابرها بودند که پشت سر هم تغییر می‌کردند و شکلهای گوناگونی به‌خود می‌گرفتند. الان هم وقتی با دقت به چیزی نگاه کنم به کمک تخیل، شکل آن تغییر می‌کند و شبیه چیز دیگری می‌شود.

... در این کتاب به کمک نقاشی، بعضی از اشیاء را به چیز دیگری تبدیل کرده‌ام. دوست دارم شما هم بعد از دیدن تصویرهای این کتاب، شکلهای جدیدی در اشیاء و چیزهای دیگر کشف کنید. (برگرفته از مقدمه کتاب)

کتاب تصویری است و به جز مقدمه نویسنده، متنی ندارد.

(مخاطب کتاب گروه سنی "ّب" در نظر گرفته شده است)

کتاب مجموعه‌ای است از تصاویر با جزئیات زیاد که در آنها حیوانات بی‌شماری (100 خرس، 100 سوسک، 100 خرگوش، ...) مشغول رژه رفتن هستند. در هر تصویر از کودک مخاطب خواسته شده تا جستجو کند و ریزه‌کاری‌های مشخصی را پیدا کند. نویسنده/تصویرگر تلاش کرده تا به این ترفند توجه کودک را به جزئیات تصاویر جلب کند و دقت بصری او را تقویت کند.

(مخاطب کتاب گروه سنی 3 تا 7 سال در نظر گرفته شده است)

کتاب حاوی دو داستان است که هرکدام از یک طرف (صفحه اول به آخر و صفحه آخر به اول) کتاب باید خوانده شوند و هر دو در وسط کتاب به یک نقطه می‌رسند!

داستان اول، ماجرای گیسو، دختر کوچولویی است که خواهر و برادری ندارد و عاشق این است که یک گربه داشته باشد. اما پدر و مادرش چندان با این موضوع موافق نیستند و در نهایت رضایت می‌دهند تا برایش عروسکی به شکل گربه بخرند. اما گیسو یک گربه واقعی می‌خواهد ...

(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا در نظر گرفته شده است)

سارا وقتی در خیابان یک نمایش عروسکی می‌بیند، از مادرش می‌خواهد که برای او یک عروسک نخی درست کند که بتواند با نخ‌هایی که به آن متصل هستند، آن را حرکت بدهد و او هم یک نمایش عروسکی راه بیاندازد. وقتی عروسک درست می‌شود، سارا خیلی ذوق می‌کند و سعی می‌کند آن را با کمک نخ‌ها به حرکت دربیاورد. اما نخ‌ها در هم گره می‌خورند و همه‌چیز به هم می‌ریزد و عروسک دردش می‌آید و دلخور می‌شود. اما کمی بعد، نخ‌های عروسک خودشان به شکل حیوانات مختلفی درمی‌آیند و بازی تازه‌ای را برای سارا و عروسک به نمایش می‌گذارند ...

(مخاطب کتاب گروه سنی 4 سال به بالا در نظر گرفته شده است)

شاعران قطعات مختلف این مجموعه جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست، شکوه قاسم‌نیا و افسانه شعبان‌نژاد هستند.
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده)

مجموعه ده قطعه شعر برای کودکان.
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)

11 قطعه شعر برای مخاطبان خردسال سال‌های اول دبستان.

کتاب مجموعه 10 قطعه شعر است که هریک از زبان کودکی در توصیف جنگ و نشانه‌هایی که امروز از آن در زندگی باقیمانده، حکایت می‌کند.
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "ج" درج شده)

سال‌ها پیش در یکی از روستاهای کرمان، چوپانی با همسر و دو فرزندش زندگی می‌کرد. چوپان گله‌ای کوچک داشت و با فروش شیر و پشم گوسفندان زندگی می‌کرد. اما خشکسالی به کرمان آمد و نباریدن باران باعث از بین رفتن علفزارها شد. چوپان تصمیم گرفت تا برای نجات گله‌اش به سرزمین‌های شمالی کشور سفر کند چون شنیده بود در آنجا باران فراوان می‌بارد و چمنزارهای سبز بسیار است. بنابراین همسر و دختران کوچکش را به خدا سپرد و به همراه گله‌اش به سفر رفت.
به لطف خدا بالاخره باران دوباره از آسمان کرمان باریدن گرفت و با سبز شدن دوباره علفزارها، روزی دوباره چوپان به همراه گله‌اش به خانه خود بازگشت. دخترهای چوپان که از بازگشت پدر خیلی خوشحال شده بودند از او خواستند که درباره سرزمین‌هایی که دیده برایشان تعریف کند. اما وقتی چوپان از جنگل و ماهی‌ها و پرنده‌هایی که دیده بود تعریف کرد، آنها هر دو تاسف خوردند چون هیچکدام‌شان تا حالا چیزهایی را که پدر دیده بود، ندیده بودند. پدر به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا دیده‌هایش را به بچه‌ها نشان دهد. او بافتن را از همسرش فرا گرفت و با تهیه مقداری نخ رنگی شروع به بافتن قالی کرد. قالی‌هایی که نقش آن گل‌ها، ماهی‌ها و پرنده‌هایی بودند که او در سفرش دیده بود …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "ب" و "ج" درج شده)

پوریای ولی، پهلوان محبوبِ شهر خوارزم و پهلوانِ پهلوانانِ ایران است. پهلوان به میانسالی رسیده اما هنوز پهلوانی پیدا نشده که بتواند پشت او را به خاک بمالد. پهلوان‌های جوان از شهرهای مختلف ایران به خوارزم می‌آیند تا با پوریای ولی کشتی بگیرند و لقب پهلوان پهلوانان را از او بگیرند، اما تاکنون هیچکس موفق به این کار نشده.
روزی پهلوانی از سیستان به همراه مادر پیرش به شهر خوارزم می‌آیند. پوریای ولی باخبر می‌شود که پهلوان آمده تا با او کشتی بگیرد. وقتی ظهر برای نماز به مسجد می‌رود آنجا می‌شنود که پیرزنی دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد تا پسرش را بر پهلوان پهلوانان پیروز گرداند تا شرمنده به شهر و دیارشان بازنگردند. پوریای ولی با شنیدن دعای پیرزن دودل می‌شود که آیا باید با پهلوان سیستانی کشتی بگیرد و احیانا پشت او را به خاک بمالد و دل مادرش را بشکند یا ..."

(مخاطب کتاب گروه سنی "ج" در نظر گرفته شده است)

پسرک از پسِ عروسی در دِه و بازی مطربان، بنا می‌کند که با دوستانش نمایشی بسازد و بازی دربیاورد. القصّه کار به اینجا می‌کشد که بازی چقدر حقیقی است. پسرک در جستجوی "حقیقت" به تکاپو می‌افتد و از پدر و آموزگار و دیگران می‌پرسد. سرانجام نزد پیرمردی دانا بالای تپّه می‌رود. پیرمرد چیزکی می‌گوید و سراغ مردِ دانا را به پسرک می‌دهد. پسرک به جستجوی مرد دانا می‌رود و سال‌ها بر او می‌گذرد و از آبادی‌ها و شهر گذر می‌کند و ماجراهایی از سر می‌گذراند و کارها می‌کند و چیزها می‌آموزد؛ ولی مرد دانا را نمی‌یابد. چون به خانه بازمی‌گردد، مرد کاملی شده است که پدر و مادرش نمی‌شناسند و می‌رانند. پس به صحرا برمی‌گردد و از راهزنی کتابی و قلمی می‌خرد و خانه‌ای بر فراز تپّه‌ای می‌سازد و پیرانه‌سر در آنجا روزگار می‌گذراند و می‌داند که حقیقت همان چیزهاست که در کار مردمان و در گردش طبیعت دیده و آموخته ... (برگرفته از توضیحات درباره کتاب در وب سایت ویکی‌پدیا)
(گروه سنی مخاطب کتاب "د" در نظر گرفته شده است)

این قصه براساس یکی از داستان‌های مثنوی مولوی تنظیم شده است. گنجشک کوچکی در دام شکارچی گرفتار می‌شود. گنجشک برای آنکه زندگی خود را نجات دهد به شکارچی پیشنهاد می‌کند تا سه پند به او بدهد و شکارچی او را آزاد کند. شکارچی قبول می‌کند تا با گنجشک معامله کند. گنجشک پند اول و دوم را به شکارچی می‌دهد و بنا بر توافق‌شان اجازه پیدا می‌کند بر سر دیوار بپرد. در آنجا گنجشک، شکارچی را با ترفندی می‌آزماید و به او نشان می‌دهد که هیچکدام از پندهای او را نفهیده. وقتی شکارچی درخواست می‌کند تا پند سوم را بشنود، گنجشک پاسخ می‌دهد: "خیلی خوب به دو پند من عمل کردی که پند سوم را هم رایگان به تو بدهم!" …
(مخاطب کتاب در شناسنامه آن گروه سنی "ج" اعلام شده)

اگر از یک فیل بپرسند یک فنجان چه‌قدر آب می‌گیرد؟ می‌گوید: "آن‌قدر که تنها نوک خرطوم من را تر کند!"
حالا اگر از یک مورچه بپرسند یک فنجان آب چه‌قدر است می‌گوید: "اندازه‌ی یک دریا ..."
اندازه‌ی هر چیز مادی در دنیا نسبت به چیز دیگر تعیین می‌شود. در این کتاب اندازه‌‌های مختلف را با هم مقایسه می‌کنیم. این مقایسه‌ی لذت‌بخش، نتایج جالبی دارد. نتایجی که باعث می‌شود دنیای اطراف خودمان را بهتر بشناسیم ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(مخاطب کتاب گروه سنی "ج" در نظر گرفته شده است)