نمیدانم خبر دارید یا نه! چند ماهی است که جیرهکتاب ده ساله شده. یعنی ده سال از اولین روزی که این دم و دستگاه را راه انداختیم تا پیر و جوان را به کتاب خواندن تشویق کنیم، گذشته است.
از شما چه پنهان در آن روزها و هفتههای منتهی به سالگرد تولدمان در سال گذشته، هر وقت که به این موضوع فکر میکردم ("ده ساله شدیم!!!") خودم با خودم کلی ذوق میکردم. نمیدانم چه خاصیتی دارد این عدد "ده" که وقتی آدم به خودش یا یکی از مضاربش میرسه، مقداری به هپروت پرتاب میشه و فکر میکنه اتفاق عجیب و غریبی افتاده (حالا یکی نیست بگه مثلا فرق ده سال با نه سال یا یازده سال مگر چقدره! تازه آدم در یازده سالگی که یکسال هم تجربه و سابقهاش بیشتر شده. اما میدانم که در آستانه یازده سالگی آن حال و روز سال گذشته را نخواهم داشت!)
پرحرفی نکنم! به نظرم میآمد که جیرهکتابِ ده ساله دیگر خیلی "پرسابقه" شده و کم کم دیگر وقت آن رسیده که عالم و آدم بهمان به دیده احترام بنگرند و حساب سن و سال و سابقهمان را بکنند!
امروز اما وقتی نشستم تا برایتان درباره مدال نیوبری اطلاعاتی جمع کنم، متوجه شدم که دستاندرکاران این جایزه (که انجمنی هست با نام "انجمن خدمات کتابخانهای کودکان و نوجوانان" یا Association for Library Service to Children) الان بیش از 90 سال است که هر سال این جایزه را به کتاب برگزیده خودشان اعطا میکنند ("نود سال!!!"). فورا "بادم خوابید" و پیش خودم فکر کردم "هنوز خیلی کوچولوئیم!"
خب بگذارید درباره جایزه نیوبری برایتان بگویم.
همانطور که عرض کردم انجمن ALSC هر سال این جایزه را به کتاب برگزیده خودش اعطا میکند. از آنجا که اعضای ALSC کتابداران کتابخانههای آمریکا هستند و اصولا این انجمن یک انجمن آمریکایی است، کتابهایی هم که هر سال برای انتخاب برنده بررسی میکند همه کتابهایی هستند که نویسنده آنها آمریکایی بوده و در سال قبل برای اولینبار در آمریکا منتشر شدهاند.
هر سال تنها یک کتاب موفق به دریافت "مدال نیوبری" میشود. اما هیات انتخاب در هر سال ممکن است از یک یا چند کتاب دیگر نیز نقدیر کنند (ممکن هم هست که نکنند! در طول 94 سال اخیر سالهایی بوده که نیوبری عنوان Honor خود را به هیچ کتابی نداده است). نه تنها دریافت "مدال" بلکه "تقدیر شدن" از سوی هیات انتخاب جایزه نیوبری هم جزو افتخارات کتابها محسوب میشود و کتابهایی که به هریک از این عنوانها دست مییابند اغلب این موفقیت را با تیتر درشت بر روی جلدهایشان درج میکنند!
در ایران، با حساب و کتاب جیرهکتاب، تا امروز 25 عنوان از کتابهایی که برنده مدال نیوبری شدهاند، به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. از میان این 25 کتاب اطلاعات 22 کتاب را توانستیم جمع و جور کنیم که در زیر برایتان آوردهام. خوشبختانه از میان این 22 کتاب 20 عنوان در بازار موجود هستند و میتوانید آنها را خریداری نمایید (تعدادی از این کتابها را قبلا جیرهکتاب برای مشترکین خود ارسال کرده است).
نکته آخر اینکه وقتی کتابهای برنده مدال نیوبری را مرور میکنم میبینم نه از داستانهای جن و پری در آن خبری هست و نه از جادوگر و اژدها و ... که الان چند سال است در میان بچهها و نوجوانان بسیار پرطرفدار است. خوب که دقت میکنم میبینم اغلب کتابها موضوعشان درباره زندگی عادی و مسائل و مشکلات نوجوانها در دنیای "غیرجادویی" خودمان است. نمیدانم شما چقدر با اینطور داستانها "حال میکنید"، اما فکر میکنم گهگاه خواندن چنین داستانهایی هم برای تنوع بد نباشد!
(اگر خواستید کتابهایی از این مجموعه را تهیه کنید، خوشحال میشویم کمکتان کنیم. با خرید کتاب از جیرهکتاب به ما کمک میکنید تا بتوانیم مطالب بیشتر و بهتری تهیه کنیم و فعالیتهایمان را گسترش بدهیم!)
برنده مدال سال 2019
نویسنده: مگ مدینا
ترجمه: مریم رئیسی
ناشر: پرتقال
سال نشر: 1401 (چاپ 2)
قیمت: 83000 تومان
تعداد صفحات: 310 صفحه
شابک: 978-600-462-654-5
"فکرش را که میکنم، انگار همین دیروز بود که دمپایی راحتی به پا، نشسته بودم و جرعهجرعه شربت آبلیمو مینوشیدم و پسرعمههای دوقلویم را تماشا میکردم که زیرآبپاش توی حیاط بدوبدو میکردند. حالا اینجا سر کلاس آقای پچت نشستهام، توی این روپوش پلیاستری مدرسه عرق میریزم و منتظرم تا این شکنجه تمام شود.
وسط مبحث آموزش تربیتبدنی هستیم که آقای پچت یقهی کیپ لباسش را صاف میکند و میگوید: "وقت رفتنه."
طبق قانون همیشگی کلاس، از جایم بلند میشوم و صندلیام را عقب میدهم. خیلی خوشحالم که امروز روز عکاسی است و کلاسمان زود تعطیل میشود. جای شکرش باقی است که مجبور نیستیم فصل اول کتاب درسیمان را شروع کنیم: من عادی هستم، تو عادی هستی؛ تفاوتها در سن رشد.
چقدر مزخرف ..."
برنده مدال سال 2018
نویسنده: ارین انترادا کلی
ترجمه: آناهیتا حضرتی
ناشر: پرتقال
سال نشر: 1402 (چاپ 4)
قیمت: 139000 تومان
تعداد صفحات: 219 صفحه
شابک: 978-600-462-297-4
"بااینکه پایهی ششم را تازه تمام کرده بود، ورجیل سالیناس یازدهساله هنوز هیچی نشده، غصهی سالهای باقیماندهی دورهی متوسطهاش را میخورد. همهی آن سالها را تصور میکرد که مثل مانع مسابقه، پشت هم ردیف شدهاند و هرکدام، از آنیکی بلندتر، پهنتر و سختتر است و خودش را هم میدید که با آن پاهای لاغرمردنی و بیجان، جلویشان ایستاده. ورجیل درست بلد نبود از روی موانع بپرد. این قضیه هم به این سادگیها دستگیرش نشد. توی کلاس ورزش فهمید؛ همانجا که از همه کوچکتر و نچسبتر بود و همیشه توی یارکشی آخرین نفر انتخاب میشد.
اگر همهی اینها را در نظر بگیریم، ورجیل باید روز آخر مدرسه خوشحال میبود. سال تحصیلی تمام شده بود و او باید بپربپرکنان به خانه میرفت و خودش را برای تابستان آفتابی پیشِ رو آماده میکرد ..."
برنده مدال سال 2017
نویسنده: کلی بارنهیل
ترجمه: فروغ منصورقناعی
ناشر: پرتقال
سال نشر: 1403 (چاپ 165)
قیمت: 390000 تومان
تعداد صفحات: 296 صفحه
شابک: 978-600-8347-81-1
ماجرا از روزی شروع میشود که زان بهجای نور ستاره، نور ماه را به نوزادی میخوراند. زان بهخوبی میداند که نباید قدرت جادویی ماه را دستکم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند؛ پس چارهای میاندیشد تا نوزاد با قدرتی که دارد، به خودش و دیگران آسیب نرساند. اما چگونه میتوان مانع قدرت ماه شد؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"بله.
یه جادوگر تو جنگله. همیشه یه جادوگر بوده.
میشه یهبار هم که شده دست از شلوغبازی برداری؟ وای خدایا! تا حالا بچهای به این سرتقی ندیده بودم.
نه عزیز دلم، تا حالا ندیدمش. هیچکس ندیدتش. خیلی ساله. ما یه کارایی میکنیم تا هیچوقت مجبور نشیم ببینیمش.
کارای وحشتناک.
مجبورم نکن بگم. تو که خودت میدونی.
نمیتونم عزیزم. هشیکی نمیدونه اون چرا بچهها رو میخواد. نمیدونم چرا همیشه اصرار داره کوچیکترین عضو ما رو ببره. نمیشه راحت ازش بپرسیم. کسی تا حالا اونو ندیده. ما میخوایم خیالمون راحت باشه که هیچوقت هم نمیبینیمش.
معلومه که وجود داره. این چه سوالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاهها، آتشفشانهای جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر میکنی اینا اتفاقیه؟ نه! همهی اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که میخواد عمل نکنیم، میدونی باهامون چیکار میکنه؟ ..."
برنده مدال سال 2014
نویسنده: کیت دی کامیلو
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 3)
قیمت: 46000 تومان
تعداد صفحات: 264 صفحه
شابک: 978-600-353-099-7
وقتی پدر و مادرش از هم جدا میشدند، کسی نظر او را نپرسید اما اینبار همه چیز فرق میکند ...(برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"فلورا بل باکمن در اتاقش پشت میز تحریرش بود و در آن واحد دو کار میکرد، مادرش را نادیده میگرفت و مشغول خواندن داستانی تصویری بود با عنوان ماجراهای هیجانانگیز اینکاندستو!
مادرش فریاد زد: "فلورا، آن بالا چهکار میکنی؟"
فلورا هم با همان شدتی که مادرش فریاد کشیده بود جواب داد: "کتاب میخوانم!"
مادرش فریاد زد: "قراردادمان یادت هست؟ قرارداد فراموش نشود!"
تابستان تازه شروع شده بود که فلورا لحظهای ضعف نشان داده و زیر بار قراردادی رفته بود که یکی از مواردش این بود "کنار گذاشتن داستانهای تصویری احمقانه و رویآوردن به ادبیات ناب"
اینها دقیقا کلمههایی بودند که در قرارداد نوشته شده بودند، کلمههایی از زبان مادرش ..."
برنده مدال سال 2013
نویسنده: کاترین اپلگیت
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 3)
قیمت: 49000 تومان
تعداد صفحات: 264 صفحه
شابک: 978-964-369-983-3
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
تا اینکه روبی، بچه فیل، وارد میشود و ایوان میتواند زندگی را از دریچهی چشمهای روبی ببیند. ورود روبی یعنی شروع تغییر، تغییر برای زندگی بهتر. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"اسم من ایوان است. من گوریل هستم. آنقدرها هم که به نظر میرسد راحت نیست.
مردم صدایم میکنند گوریل بزرگراه، میمون خروجی شمارهی هشت، ایوان منحصربهفرد، یک پشتنقرهای قدرتمند.
تمام این اسمها مال مناند، اما من هیچکدام از اینها نیستم. من ایوان هستم، فقط ایوان، فقط.
آدمها کلمهها را حرام میکنند. آنها را مثل پوست موز پرت میکنند تا بگندند.
همه میدانند بهترین قسمت موز همان پوستش است.
به نظرم، شماها فکر میکنید گوریلها شما را نمیفهمند و احتمالا فکر میکنید ما نمیتوانیم صاف راه برویم.
سعی کنید برای یک ساعت روی مفصلهای دستهایتان راه بروید. حالا به من بگویید کدام خندهدار تر است؟ ..."
برنده مدال سال 2012
نویسنده: جک گانتوس
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 6)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 358 صفحه
شابک: 978-964-369-872-0
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
جک که خانه برایش مثل زندان شده، قبول میکند که روزها به خانهی دوشیزه ولکر برود و به او کمک کند. کاری که او باید برای خانم ولکر انجام بدهد تایپ آگهی تسلیت است! خانم ولکر از قدیمیترین اهالی نورولت، شهر زادگاه جک، است و همه اهالی شهر را بخوبی میشناسد. برای همین هم او هنگام مرگ هریک از اهالی شهر آگهی تسلیتی تنظیم میکند و در آن زندگی و خدمات متوفی را مرور میکند ...
"بالاخره مدرسه تمام شد. من روی میز پیکنیک توی حیاط پشتی ایستاده بودم و داشتم برای گذراندن تعطیلات تابستانی عالیام آماده میشدم که سر و کلهی مادرم پیدا شد و همه چیز را خراب کرد. یکی از آن دوربینهای چشمی ژاپنی جنگ جهانی دوم را جلوی چشمهایم گرفتم و آن را طوری تنظیم کردم که بتوانم باغچهی سبزیجات تازه کاشته شدهی مادرم، مزرعهی ذرتش و بام خانهی قدیمی دوشیزه ولکر را ببینم. در فاصلهای دورتر، میشد یکی از خیابانهای نورولت، برج آجری مدرسه و زنگش، مرکز گردهماییها و سوت نقرهای بزرگ مرکز خدمات داوطلبانهی آتشنشانی را دید که روی تپهای تقریبا دور از شهر قرار داشت و تازه در همان محل پردهی نمایش درایوین سینمای وایکینگ را نصب کرده بودند ..."
برنده مدال سال 2011
نویسنده: کلر وندرپول
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 295000 تومان
تعداد صفحات: 473 صفحه
شابک: 978-964-369-760-0
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
"تکانهای قطار برایم مثل گهوازه شده بود. چشمهایم را به روی حومهی غبارآلود شهر بستم و سعی کردم تابلوی شهر را، با حروف آبی درشت، به همان شکلی تصور کنم که در داستانها شنیده بودم. مانیفست: شهری با گذشتهای درخشان و آیندهای روشن.
به پدرم فکر کردم، گیدئون تاکر. در این چند هفتهی اخیر، داستانهای زیادی برایم تعریف کرده بود. بنابراین، هر وقت میگفت: "آبیلین، این یکی را گفته بودم؟ مربوط به زمانی میشود که ..." ساکت میشدم و سراپاگوش. بیشتر قصههایش دربارهی مانیفست بود؛ همان شهری که روزگاری ساکنش بود.
با کلمههایی ساده تصویری شفاف از شهر و اهالی پرجنب و جوشش ترسیم میکرد. گوش کردن به قصههایش مثل مکیدن یک شکلات خوشمزه بود، نرم و شیرین. زمانی که حال و حوصلهی تعریف کردن نداشت، سعی میکردم با به یاد آوردن آن قصهها، طعم شیرینشان را حس کنم. شاید فقط با طعم آن کلمهها بتوانم دوریاش را تحمل کنم، فقط با به خاطر آوردن طعم آنها ..."
برنده مدال سال 2010
نویسنده: ربکا استید
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1399 (چاپ 8)
قیمت: 39000 تومان
تعداد صفحات: 274 صفحه
شابک: 978-964-369-683-2
امتیاز کتاب: (4.5 امتیاز با رای 2 نفر)
اما وقتی پسربچه دیگری در خیابان با سال کتککاری میکنه، همه چیز شکل عجیب و غریبی به خودش میگیره. اول اینکه سال دیگه دیگه مثل سابق با میراندا صمیمی نیست و حاضر نیست با اون وقت بگذرونه. کلید اضافی آپارتمانشون هم که مادر برای روز مبادا یکجایی توی راهرو مخفی کرده، ناپدید میشه. اما از همه مهمتر یادداشتهایی هستند که یکی یکی به دست میراندا میرسند و نویسنده آنها از اتفاقاتی خبر داره که هیچکس نباید از آنها خبر داشته باشه! با خواندن این یادداشتها میراندا متوجه میشه که یکی از اطرافیانش ممکنه ناخواسته بمیره و این فقط اوست که میتونه از این اتفاق جلوگیری کنه ...
"بالاخره مامان امروز کارتش را گرفت. روی آن با حروف درشت نوشته شده تبریک و در بالاترین قسمتش نشانی استودیوی شمارهی 15 تلویزیون در خیابان 58 غربی به چشم میخورد. بعد از سه سال تلاش، بالاخره موقق شد. قرار است یکی از شرکتکنندههای برنامهی 20،000 دلاری پیرامید باشدکه مجری آن دیک کلارک است.
روی کارت، فهرست چیزهایی است که باید با خودش ببرد. چند دست لباس اضافه که اگر برنده شد از آنها در مراحل بعدی نمایش استفاده کند. وانمود میکنند مرحلهی دوم مسابقه روز بعد ضبط شده اما در واقع ساعت پنج بعدازظهر همان روز ضبط میشود. بردن سنجاق سر اختیاری است ولی حتما مامان چند تایی با خودش برمیدارد. مامان برخلاف من موهای قرمز و تابداری دارد که وقتی دورش میریزد، صورت آمریکایی کوچک و ککمکیاش را میپوشاند.
و پایین کارت خیلی بدخط با خودکار آبی، تاریخ مسابقه نوشته شده: 27 آوریل 1979، درست همانطور که تو گفتی ..."
برنده مدال سال 2009
نویسنده: نیل گیمن
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 4)
قیمت: 150000 تومان
تعداد صفحات: 352 صفحه
شابک: 978-964-7822-69-5
امتیاز کتاب: (3.7 امتیاز با رای 3 نفر)
اهالی گورستان، ارواح اهالی شهر در زمانهای دور و نزدیک، تصمیم میگیرند نوزاد را به فرزندخواندگی قبول کنند و از او نگهداری نمایند. آنها اسم نوزاد را “نوبادی” (هیچکس) میگذارند. سالها میگذرد و باد در گورستان بزرگ میشود اما نیروهای خطرناکی که جان خانوادهاش را گرفتهاند همچنان به دنبال او هستند.
"دستی در تاریکی خنجری را گرفته بود. خنجر دستهای از استخوان سیاه صیقلی داشت و تیغهای بهتر و برندهتر از هر تیغی. اگر به بدن کسی فرو میرفت شخص تا مدتی حس نمیکرد جایی از بدناش بریده شده است.
خنجر هر آنچه را که برای انجاماش به آن خانه آورده شده بود انجام داده و حالا دسته و تیغهاش خیس بود.
لایِ در خیابان هنوز باز بود، و خنجر و مردی که آن را در اختیار داشت از همانجا به داخل خانه آمده بودند و باریکههایی از مه شبانه پیچ و تاب میخورد و از لای درِ باز به داخل میخزید.
مردکِ همهکاره در پاگرد مکثی کرد. با دست چپ دستمال سفید بزرگی را از جیب کت سیاهاش بیرون آورد و با آن خنجر و دست راستِ پوشیده در دستکشاش که خنجر را گرفته بود پاک کرد؛ بعد دستمال را به کناری گذاشت. شکار تقریبا تمام شده بود. زن را در بسترش، مرد را کف اتاق خواب و بچهی بزرگتر را در اتاق خوش آب و رنگاش و در میان اسباببازیها و ماکتهای نیمهکارهاش رها کرده بود. فقط بچهی کوچولو و نوپای خانواده باقی مانده بود. با کشتن او ماموریتاش به پایان میرسید …"
برنده مدال سال 2007
نویسنده: سوزان پاترون
ترجمه: آنیتا یارمحمدی
ناشر: پیدایش
سال نشر: 1400 (چاپ 6)
قیمت: 155000 تومان
تعداد صفحات: 215 صفحه
شابک: 978-600-296-102-0
اما انگار لاکی به توفان شن و ظاهر شدن پردردسر پسر بچهای 5 ساله (با یک لنگه کفش و خارهای کاکتوس در پاشنهاش) فکر نکرده است ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 9 تا 11 سال در نظر گرفته شده است)
"لاکی تریمبل زیر سایهی سطل آشغال چمباتمه زده بود. گوشش را به شکاف دیوار طبله کردهی "موزه و نمایشگاه عتیقههای زنگولهای" هاردپن چسبانده بود و به حرفهای سمی کوچکه گوش میکرد. داستان وقتی که سمی یک معتاد تمامعیار بود و به آخر خط رسیده بود و زندگیاش داشت از هم میپاشید. همان وقت بود که دنبال نیروی برترش رفت و دیگر پاک پاک شد. بین جلسههای "دوازده گام" - که معتادها و پرخورهای ناشناس تویش شرکت میکردند - ماجرای سمی کوچکه هنوز محبوبترین داستان لاکی بود.
سمی کوچکه داستان روزی را تعریف میکرد که گیج و منگ، توی کادیلاکش ولو شده و کل صبح را به صدای جانی کش گوش داده بود. وقتی هم به خودش آمد، دید یک مار زنگی درست روی صندلی مسافر چنبره زده. ماری که همان موقع، خیز برداشت و روی، حیوان خانگیاش را نیش زد ..."
برنده مدال سال 2005
نویسنده: سینتیا کادوهاتا
ترجمه: شقایق قندهاری
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 7)
قیمت: 175000 تومان
تعداد صفحات: 251 صفحه
شابک: 978-964-369-273-6
"اولین واژه را از خواهرم لین یاد گرفتم: "ستاره-ستاره". با اینکه آن را اشتباهی "سیستاری" تلفظ میکردم، ولی او منظورم را میفهمید. در زبان ژاپنی، "ستاره-ستاره" یعنی "درخشنده و نورانی". لین میگفت وقتیکه بچه بودم، همیشه شبها مرا با خودش به جادهی خلوتی میبرد و هر دویمان به پشت، روی زمین دراز میکشیدیم و به ستارهها نگاه میکردیم. بعد، او بارها و بارها میگفت: "کتی، بگو ستاره-ستاره!، ستاره-ستاره!" و من عاشق این کلمه بودم! وقتی کمی بزرگتر شدم، برای توصیف تمام چیزهایی که دوستشان داشتم، از عبارت "ستاره-ستاره" استفاده میکردم. آسمان آبی زیبا، تولهسگها، بچه گربهها، پروانهها و حتی دستمال کاغذیهای رنگی ..."
برنده مدال سال 2004
نویسنده: کیت دی کامیلو
ترجمه: حسین ابراهیمی (الوند)
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 2)
قیمت: 33000 تومان
تعداد صفحات: 286 صفحه
شابک: 964-369-151-9
امتیاز کتاب: (1 امتیاز با رای 1 نفر)
"این داستان با تولد موشی میان دیوارهای یک قلعه آغاز میشود. موشی کوچولو. آخرین فرزند پدر و مادر خود و تنها موشی که به هنگام تولد و در میان آن همه بچه موش، زنده به دنیا آمد.
همین که زایمان به پایان رسید، موشِ مادر، خسته گفت: "بچههایم کو؟ بچههایم را نشانم بده."
موشِ پدر، موش کوچولویی را بالا گرفت و گفت: "فقط همین یکی است. بقیه مردهاند."
- Mon Dieu، فقط همین یکی؟
- فقط همین یکی. برایش اسم میگذاری؟
مادر گفت: "این همه زحمت برای هیچ." سپس آهی کشید و ادامه داد: "چه غمانگیز! چهقدر مایهی تاسف!" او موش مادهای بود که مدتها پیش، با بار و بنهی دیپلماتی فرانسوی به قلعه راه یافته بود. "مایهی تاسف" از جمله عبارتهای مورد علاقهاش بود. او اغلب آن را به کار میبرد ..."
برنده مدال سال 2003
نویسنده: آوی
ترجمه: حسین ابراهیمی (الوند)
ناشر: افق
سال نشر: 1392 (چاپ 5)
قیمت: 12500 تومان
تعداد صفحات: 346 صفحه
شابک: 964-369-099-7
"روزی که مادرم مرد، من و کشیش او را در کفنی خاکستری رنگ پیچیدیم و به کلیسای روستا بردیم. بار سنگینی نبود. زنده که بود، ضعیف و کوچک اندام بود؛ مرگ او را ضعیفتر و کوچک اندامتر هم کرده بود.
اسمش استا بود.
از آنجا که کومهی ما در حاشیهی روستاست، من و کشیش جسد او را از کوره راهی ناهموار به گورستان بردیم. بارانی تند و بیوقفه زمین را گلآلود و چسبنده کرده بود. هیچ پرندهای نخواند. هیچ زنگی به صدا درنیامد. خورشید در پس ابرهای تیره و تار پنهان شده بود.
کشتزارهای روستا را پشت سر گذاشتیم. روستاییان زیر باران و در میان گل و شل کار میکردند. هیچکس زانو نزد. آنها فقط به ما زل زدند. آنها هنوز هم مثل زمانی که مادرم زنده بود، از او دوری میکردند. اما من احساس شرمساری میکردم. گویی گناه بینام و نشانی از من سرزده بود که در چشم آنان اینچنین بیارج شده بودم.
برنده مدال سال 2002
نویسنده: لیندا سو پارک
ترجمه: حسین ابراهیمی (الوند)
ناشر: قدیانی
سال نشر: 1402 (چاپ 1)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 176 صفحه
شابک: 978-964-417-611-1
دارگوش میخواهد بزرگترین سفالگر شهر شود. اما این هنری است که فقط از پدر به پسر میرسد. پس او برای رسیدن به آرزویش باید راه دیگری را بیابد و پیش گیرد؛ راهی دشوار، طولانی و پرخطر. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"همینکه دارگوش به پل نزدیک شد، آدم لکلکی داد زد: "هی، دارگوش! امروز خوب گرسنگی کشیدهای؟"
توی دهکده، آنهایی که دستشان به دهنشان میرسید، وقتی به هم میرسیدند با جمله: "امروز خوب غذا خوردهاید؟" از هم احوالپرسی میکردند. اما دارگوش و دوستش با وارونه کردن این جمله با هم شوخی میکردند.
دارگوش کیسهی قلنبهای را که به کمرش بسته بود، فشار داد. او میخواست خبرهای خوشی را که داشت، مخفی نگهدارد. اما از شدت هیجان نتوانست. دارگوش کیسه را بالا گرفت و گفت: "آدم لکلکی! خوب کردی در احوالپرسی پیشدستی کردی، چون همین امروز، اگر یک کم دیگر صبر کنی، جمله درست را بهکار خواهیم برد!"
دارگوش با دیدن چشمهای آدم لکلکی، که از تعجب گشاد شده بودند، خوشحال شد. او میدانست که آدم لکلکی فوری حدس میزند توی کیسهی او چیست. آدم لکلکی میدانست که فقط یک چیز میتواند کیسه را اینطور نرم و برآمده نشان بدهد. توی کیسه، از ته هویج یا استخوانهای مرغ که قلنبه قلنبه بیرون میزدند، خبری نبود. کیسه پر از برنج بود ..."
برنده مدال سال 2000
نویسنده: کریستوفر پل کورتیس
ترجمه: فرمهر منجزی
ناشر: پیدایش
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 335000 تومان
تعداد صفحات: 333 صفحه
شابک: 978-600-296-458-8
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
"دوباره شروع شد ... همهمان به صف منتظر صبحانه ایستاده بودیم که مددکار اجتماعی تقتقکنان رفت انتهای صف. اوه، اوه ... این نشانهی بدی است. یا یک خانوادهی جایگزین برای کسی پیدا کرده بودند یا قرار بود یکی کتک بخورد. همینطور که مددکار در طول صف راه میرفت، همهی بچهها نگاهش میکردند. صدای پاشنههای بلند کفشهایش شبیه ترقتوروق چوب توی آتش بخاری بود.
وای!
کنار من ایستاد و گفت: "تو بادی کالدول هستی؟"
گفتم: "اسمم باد است، نه بادی، بانو."
دستش را روی شانهام گذاشت و از صف بیرونم آورد. بعد جری، یکی از پسرهای کوچولو، را بیرون کشید و گفت: "تو جری کلارک نیستی؟" ..."
برنده مدال سال 1999
نویسنده: لوییس سکر
ترجمه: حسین ابراهیمی (الوند)
ناشر: قدیانی
سال نشر: 1400 (چاپ 1)
قیمت: 150000 تومان
تعداد صفحات: 276 صفحه
شابک: 978-964-417-335-6
امتیاز کتاب: (4.7 امتیاز با رای 7 نفر)
استنلی به حکم دادگاه و بخاطر جرمی که مرتکب نشده محکوم میشود که مدتی را در اردوگاه گرینلیک و در میان دیگر محکومین نوجوان این مرکز بگذراند. سرپرست اردوگاه بچهها را مجبور میکند تا هر روز یک گودال به عمق یک متر و نیم در بیابان اطراف اردوگاه بکنند. او در اردوگاه با پسری به نام زیرو (Zero) دوست میشود و با کمک او معمای گودالهای اردوگاه گرینلیک را حل میکند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اردوگاه گرینلیک دریاچه ندارد. البته روزگاری بزرگترین دریاچه تگزاس اینجا بود. اما این صحبت صد سال پیش است. حالا دیگر اینجا سرزمینی خشک و برهوت است.
سابقا شهرک گرینلیک هم اینجا بود. اما با خشک شدن و از بین رفتن دریاچه، مردم شهرک هم آرامآرام آن را ترک کردند.
روزهای تابستان گرمای هوا در سایه - البته اگر کسی سایهای پیدا کند - چهل و پنج درجه سانتیگراد است. در دریاچه خشک و پهناور، سایه چمدانی هم وجود ندارد.
تنها درختان این ناحیه دو درخت بلوط کهنسال، در حاشیه شرقی "دریاچه" است. بین دو درخت ننویی بستهاند و پشت آن هم کلبهای چوبی به چشم میخورد.
ساکنان اردوگاه اجازه خوابیدن در ننو را ندارند. ننو مخصوص رئیس اردوگاه است. سایه مال رئیس است ..."
برنده مدال سال 1997
نویسنده: ای. ال. کونینزبرگ
ترجمه: شهلا انتظاریان
ناشر: پیدایش
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 275000 تومان
تعداد صفحات: 274 صفحه
شابک: 978-600-296-188-4
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
"خانم اوا ماری اولینسکی همیشه جواب خوبی در آستین داشت. هرکسی میپرسید چگونه اعضای تیم خود را برای شرکت در رقابت علمی انتخاب کرده، جواب خوب و متفاوتی میداد. بیشتر وقتها میگفت هرکدام از این چهار نفر مهارتهایی دارند که همدیگر را کامل میکنند. دلیل قانعکنندهای هم بود. گاهی میگفت افراد تیمش خیلی خوب با هم تمرین میکنند که این هم درست بود. اما به بازرس مدارس منطقه، جواب خوبی نداد و این قضیه فقط همین یک بار اتفاق افتاد و خانم اولینسکی برای این کارش دلیل خوبی داشت ..."
برنده مدال سال 1996
نویسنده: کارن کشمن
ترجمه: نسرین وکیلی، مریم واعظی
ناشر: قطره
سال نشر: 1393 (چاپ 2)
قیمت: 7500 تومان
تعداد صفحات: 135 صفحه
شابک: 978-600-119-555-6
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
اما بعد روزی در انجام یکی از وظایفی که برعهدهاش گذاشته میشود شکست میخورد و به همین خاطر فرار میکند. زیرا معتقد است که به قدری احمق است که برای هیچکس مفید نیست ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"وقتی مدفوع حیوانات با کاه پوسیده و آشغال به شکل تودهای انبوه روی هم جمع میشود، با پوسیدن و گندیدن آنها گرما به وجود میآید. معمولا به علت بوی بد این توده، هیچکس آنقدر به آن نزدیک نمیشود تا متوجه این گرما شود، اما دخترک متوجه گرمای این تودهی گندیده شد و در آن شب یخبندان، بیاعتنا به بوی آن، به میان کود گندیدهی گرم فرو رفت. در واقع، بوی پهن احتمالا فقط کمی بدبوتر از چیزهای دیگر زندگی او بود؛ بوی پسماندهی غذاهایی که از میان سطل زبالهی خانهها جمع میکرد، بوی طویلهها و خوکدانیهایی که در صورت امکان در آنها میخوابید و بوی بدن خودش: بدن ناشسته، گرسنگی کشیده، محبتندیده و ناخواستنی خود او ..."
برنده مدال سال 1995
نویسنده: شرون کریچ
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1403 (چاپ 8)
قیمت: 290000 تومان
تعداد صفحات: 242 صفحه
شابک: 978-964-362-278-7
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 2 نفر)
"بابابزرگ معتقد است من ذاتا یک دختر دهاتی هستم و این حقیقت دارد. من بیشتر عمر سیزدهسالهام را در بایبنکز در ایالت کنتاکی گذراندهام، جایی که چندان بزرگتر از یک محله نیست؛ در خانههایی در منطقهای سبز در امتداد رودخانه اوهایو. تقریبا یک سال پیش پدرم مرا مثل یک علف هرز از جا کند و با تمام هست و نیستم (نه، این طور نیست - تمام چیزهایم را برنداشت، درختان بلوط، بید، افرا، کاهدانی و حوضچه شنا هم مال من هستند) از آنجا برد. ما سیصد مایل به طرف شمال حرکت کردیم و بالاخره در مقابل خانهای در اوکلید اوهایو توقف کردیم.
گفتم: "اینجا درخت ندارد؟ قرار است اینجا زندگی کنیم؟"
پدرم گفت: "نه، اینجا خانه مارگارت است."
در جلو خانه باز شد و زنی با موهای قرمز و به هم ریخته ظاهر شد. من بالا و پائین خانه را نگاه کردم. خانهها مثل یک ردیف لانه پرنده در هم چپیده بودند. جلو هر خانه محوطه سبز کوچکی بود که به یک پیادهروی باریک خاکستری و بعد خیابانی خاکستری منتهی میشد.
پرسیدم: "طویله کجاست؟ رودخانه؟ حوضچه شنا؟"
پدرم گفت: "اوه، سال. بیا، میخواهم با مارگارت آشنایت کنم." او برای زنی که جلو در بود دست تکان داد …"
برنده مدال سال 1994
نویسنده: لوئیس لوری
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1400 (چاپ 7)
قیمت: 68000 تومان
تعداد صفحات: 216 صفحه
شابک: 978-964-362-692-1
دنیای یوناس کامل است. همه چیز تحت کنترل است. جنگ، ترس، درد و هیچ انتخابی وجود ندارد. برای هر یک از افراد مجموعه، شغلی در نظر گرفته شده است.
وقتی که یوناس دوازده ساله میشود، برگزیده میشود تا نزد بخشنده تعلیمات خاصی را فراگیرد. بخشنده خاطرات دردها و شادیهای واقعی زندگی را، به تنهایی، تحمل میکند.
حالا نوبت یوناس است که حقیقت را دریافت کند. بازگشتی وجود ندارد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"ماه دسامبر نزدیک بود و یوناس، کمکم احساس ترس میکرد. نه. ترس کلمهی صحیحی نبود. ترس، احساسی سخت تهوعآور بود که از احتمال وقوع حادثهای وحشتناک، بهوجود میآمد. ترس همان احساسی بود که او سال گذشته، هنگام پرواز هواپیمایی ناشناس بر فراز مجموعه تجربه کرده بود. در حالی که زیرچشمی به آسمان مینگریست دوبار تلالو هواپیمایی را که همچون جسمی نورانی با سرعت زیاد حرکت میکرد از نزدیک دیده بود و پس از آن صدایی ناهنجار! و لحظهای بعد دوباره، همان هواپیما را در خلاف جهت اول، مشاهده کرده بود. در ابتدا، تنها مجذوب آن شده بود. هیچ هواپیمایی را به این نزدیکی ندیده بود، چرا که پرواز بر فراز مجموعه بر خلاف مقررات بود. لیکن گهگاه در جایی دور از مجموعه زمانی که هواپیماها برای تخلیهی نیازهای مجموعه در آن طرف فرود میآمدند، بچهها سوار بر دوچرخههایشان به تماشای آنها رفته و دستخوش لذتی نهانی میشدند …"
برنده مدال سال 1993
نویسنده: سینتیا رایلنت
ترجمه: نسرین وکیلی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1384 (چاپ 1)
قیمت: 1000 تومان
تعداد صفحات: 94 صفحه
شابک: 978-964-362-179-0
اما شش سال بعد عمه می بطور ناگهانی میمیرد. مرگ او اب را شدیدا افسرده میکند و سامر نمیداند باید چکار کند تا او از این وضعیت دربیاید. وقتی کلتوس، دوست و همکلاس سامر، به اب میگوید که کسی را میشناسد که میتواند با روح درگذشتگان ارتباط برقرار کند اب تصمیم میگیرد به دیدار این احضارکننده روح برود چون معتقد است که روح عمه می هنوز در اطراف آنها حضور دارد. بنابراین اب، کلتوس و می راهی سفر میشوند تا با این شخصیت مرموز دیدار کنند ...
"وقتی می مرد، بعد از مراسم، اب به تریلی برگشت، لباس خوب خود را درآورد و لباس خانه پوشید، سپس به داخل اتومبیل رفت و بقیهی شب را در آن گذراند. آن اتومبیل کهنه از زمانی که یادم میآید همان جا کنار لانه سگ پارک شده بود و علفهای هرز طوری دور و بر آن را گرفته بود که اگر دقت نمیکردی نمیتوانستی آن را ببینی. و من سالها سر در نمیآوردم که چرا اب خودش را از شر این ماشین قراضه خلاص نمیکند، تا اینکه این کار او را بعد از مراسم خاکسپاری دیدم. آنوقت فهمیدم که این ماشین کهنه حتی اگر به نظر همهی مردم دنیا هم دور انداختنی میآمد اب دلیلی برای نگه داشتن آن داشت و وقتی می مرد این دلیل برای خود او هم روشن شد.
من هرگز ندیده بودم دو نفر اینقدر همدیگر را دوست داشته باشند. حتی شش سال پیش که به اینجا آمدم و کوچکتر از آن بودم که به عشق فکر کنم، گاهی اوقات که به آن دو نگاه میکردم اشکهایم سرازیر میشد. به همین دلیل حدس میزنم در قسمتی از عمق وجودم با عشق آشنایی داشتهام و امیدوار بودم که روزی همهی عظمت آن را ببینم. اولین بار، یک شب که در آشپزخانه نشسته بودیم و اب به می کمک میکرد تا موهای بورش را ببافد آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که دلم میخواست به جنگل بروم و از فرط شادی تا آخر عمرم گریه کنم. اما به زحمت جلوی خودم را گرفتم ..."
برنده مدال سال 1990
نویسنده: لوییس لوری
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 4)
قیمت: 65000 تومان
تعداد صفحات: 144 صفحه
شابک: 978-600-353-235-9
نازیها دستبردار نیستند و یهودیان دانمارک ناچارند مخفیانه وطنشان را ترک کنند. در این میان آنهمری به ماموریتی خطرناک میرود تا دوستش را نجات دهد. اما آیا از پس آن برمیآید؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"آنهمری گفت: "الن، بیا تا سر پیچ خیابون مسابقهی دو بدیم!" و کولهی چرمی سنگینش را پشتش جابهجا کرد تا کتابهای مدرسهاش مرتب و میزان شدند.
پرسید: "حاضری؟" و به الن، دوست صمیمیاش، نگاه کرد.
الن شکلکی درآورد و با خنده گفت: "نخیر! خودت هم میدونی که به گرد پات نمیرسم. من که مثل تو لنگدراز نیستم! اصلا چرا عین آدمهای متمدن راه نریم؟!"
الن دختر دهسالهای بود با قدی کوتاه و هیکلی تپل؛ درست بر خلاف آنهمری، که دراز و باریک بود.
آنهمری گفت: "آخه باید برای مسابقهی دوی روز جمعه آماده شیم. من مطمئن مطمئنم این هفته از همهی دخترها جلو میزنم! هفتهی پیش دوم شدم، ولی تو این هفته هر روز تمرین کردهام." و همانطور که چشمش به خیایان کپنهاگ بود، خواهش کرد: "الن، بیا دیگه! تو رو خدا!" ..."
برنده مدال سال 1987
نویسنده: سید فلاشمن
ترجمه: نسریننوش امینی
ناشر: هوپا
سال نشر: 1401 (چاپ 9)
قیمت: 110000 تومان
تعداد صفحات: 164 صفحه
شابک: 978-600-8025-90-0
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
"همه میدانستند که شاهزادهی نوجوان، چقدر مارمولک و آبزیرکاه است! اینجا، آنجا، همهجا، او را به اسم شازدهمارمولک میشناختند. حتی گربههای سیاه وحشی! آنها هم جرات نداشتند سر راه شاهزاده سبز شوند.
یکشب پادشاه جشن باشکوهی برپا کرد. شاهزاده دزدکی پشت صندلیهای بلوطی راه میرفت و کلاهگیس خوشبو و پودرزدهی خانمها و آقایان اشرافزاده را به پشت صندلیها گره میزد.
بعد هم رفت و پشت سر یکی از پیشخدمتها قایم شد و منتظر ماند.
وقتی که مهمانها ایستادند تا نوشیدنیهایشان را بنوشند، کلاهگیسهایشان از کلهشان کنده شد و پروازکنان از سرشان به زمین افتاد ..."
برنده مدال سال 1984
نویسنده: بورلی کلییری
ترجمه: مژگان کلهر
ناشر: پیدایش
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 145000 تومان
تعداد صفحات: 144 صفحه
شابک: 978-600-296-107-5
امتیاز کتاب: (4.5 امتیاز با رای 2 نفر)
معلم لی برای پیشرفت بچهها در نامهنویسی، از آنها میخواهد به نویسندهای نامه بنویسند. لی هم تصمیم میگیرد برای آقای هنشاو نامه بنویسد، کسی که پاسخ عجیبش، زندگی لی را تغییر میدهد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان به سبک "بابا لنگدراز" در قالب نامههایی روایت میشود که قهرمان داستان برای آقای هنشاو نوشته است.
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
برنده مدال سال 1978
نویسنده: کاترین پاترسون
ترجمه: نسرین وکیلی
ناشر: دستان
سال نشر: 1383 (چاپ 1)
قیمت: 4000 تومان
تعداد صفحات: 184 صفحه
شابک: 964-7642-30-X
امتیاز کتاب: (4.4 امتیاز با رای 7 نفر)
این قضیه برای شروع دوستی، شروع خوبی نیست، اما بین جس و لزلی دوستیای ناگسستنی ایجاد میشود. برای جس مهم نیست که لزلی لباسهای مسخره میپوشد یا اینکه خانواده او با وجود پول زیادی که دارند، تلویزیون در خانهشان نیست. لزلی قدرت تخیل خوبی دارد، آنها با هم ترابیتیا را خلق میکنند. سرزمینی جادویی در جنگل، سرزمینی که هر دو در آن به عنوان پادشاه و ملکه حکمرانی میکنند و تنها مرزهای این قلمرو را تخیل آنها مشخص میکند ...
"پت، پت، پت، کیت، کیت، کیت، رپت، رپت، ... خب پدر بالاخره وانت را راه انداخت. جس حالا میتوانست بلند شود. از رختخواب بیرون سرید و شلوار بنددار خود را به تن کشید. نگران پوشیدن پیراهن نبود، زیرا وقتی میدوید، حتی در هوای سرد صبحگاهی درست مثل روغنی که میجوشد گرمش میشد. کفش هم نمیپوشید زیرا کف پاهایش حالا دیگر به چغری کف کفشهای کتانیاش شده بود.
میبل خوابآلود از روی تخت دو طبقهای که با جویسآن روی آن میخوابید نیمخیز بلند شد و پرسید: "کجا میروی، جس؟"
جس هشدار داد: "س.. س.. س" دیوارها نازک بودند، اگر این وقت روز مادر را از خواب بیدار میکردند، مانند مگسی که در ظرف میوهای گیر کرده باشد دیوانه میشد ..."
برنده مدال سال 1974
نویسنده: پائولا فاکس
ترجمه: مصطفی رهبر
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر: 1382 (چاپ 7)
قیمت: 700 تومان
تعداد صفحات: 204 صفحه
جسی در طول سفر شاهد ظلم و بیرحمی خدمه کشتی به بردههای زندانی است اما هیچیک از این بدرفتاریها با واقعه وحشتناکی که در پایان سفر شاهد آن خواهد بود، برابری نمیکند ...
"مادرم ابزار کارش را در صندوق چوبی لولاداری که روی آن ماهی بالداری کندهکاری شده بود، نگهداری میکرد. گاهگاهی سوزنی را با انگشتم لمس میکردم و به فکر فرو میرفتم که یک چنین شی کوچکی که تقریبا بیوزن است چگونه میتوانست خانوادهی کوچکمان را از رفتن به نوانخانه نجات دهد و غذایی کافی برایمان مهیا سازد که روزگارمان بگذرد، چه بسا اتفاق میافتاد که به نان شب محتاج بودیم.
تنها اتاقمان در طبقهی اول خانهی آجری و تیرچوبی بود که عمر خودش را کرده بود. حتی در روزهای آفتابی میتوانستم دستم را روی دیوار فشار دهم بهطوری که رطوبتی که روی آن را پوشانده بود به صورت باریکههای آبی روی کف اتاق روان شود. گاهی رطوبت، خواهرم "بتی" را طوری به سرفه وا میداشت که صدایش مانند سر و صدای عوعوی سگی اتاق را پر میکرد و آدم را به یاد صداهایی میانداخت که جانوران هنگام جنگ از خود در میآوردند ..."
برنده مدال سال 1971
نویسنده: بتسی بایارس
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 8)
قیمت: 85000 تومان
تعداد صفحات: 156 صفحه
شابک: 964-369-162-4
"سارا گودفری در تختخواب دراز کشیده، روسریاش را به سر سگ میبست. در همان حال که روی آرنجش تکیه داده بود، به سگ گفت: "بویزی، چانهات را بالا بگیر. خب؟"
سگ، پیر بود و بیشتر وقتها در خواب. حتی حالا هم که سارا داشت روسری را زیر چانهاش گره میزد، با چشمهای بسته، به پهلو، پای تختخواب لمیده بود.
خواهر سارا، وندا، که رو به روی میز توالت نشسته، موهایش را شانه میزد، گفت: "چرا دست از سر بویزی برنمیداری؟"
سارا بیآن که سرش را بلند کند، جواب داد: "چون کاری دیگر ندارم. راستی ...، دلت میخواهد یک نمایش ببینی؟"
- فکر نکنم.
- اسمش، بویزی در چهرههای گوناگون است!
- پس، مطمئنم که دلم نمیخواهد ببینم! …"
برنده مدال سال 1969
نویسنده: اسکات اودل
ترجمه: منوچهر آتشی
ناشر: علمی و فرهنگی
سال نشر: 1394 (چاپ 4)
قیمت: 9000 تومان
تعداد صفحات: 161 صفحه
شابک: 964-7100-18-3
امتیاز کتاب: (2 امتیاز با رای 1 نفر)
"روزی را به یاد میآورم که کشتی شکارچیان آلاسکایی به جزیره ما آمد. نخست به صدفی کوچک میماند که روی دریا شناور باشد. بعد بزرگ و بزرگتر شد و بهصورت مرغ نوروزی بال تاشدهای درآمد، دست آخر موقع برآمدن آفتاب همان چیزی شد که باید باشد. یک کشتی سرخرنگ با دو بادبان سرخ. من و برادرم برای جمع کردن ریشههایی که در بهار میروید به بالای درهای رفته بودیم که به لنگرگاه کوچکی به نام "خلیج مرجان" منتهی میشد. برادرم رامو پسر بچهای بود که نصف سن مرا، که دوازده ساله بودم، داشت. او به نسبت سالهایی که پشت سر گذاشته بود کوچک بهنظر میرسید. اما مثل زنجره چابک بود. وقتی هم احساساتی میشد درست مثل زنجره احمق میشد. به همین دلیل و به علت آنکه میخواستم در جمع کردن ریشهها به من کمک کند و بازیگوشی نکند در مورد آن صدف شناور یا مرغ نوروزی بال تاشده چیزی به او نگفتم ... "
برنده مدال سال 1963
نویسنده: مادلین ال. اینگل
ترجمه: گلناز صالح کریمی
ناشر: هوپا
سال نشر: 1402 (چاپ 4)
قیمت: 150000 تومان
تعداد صفحات: 200 صفحه
شابک: 978-622-204-045-1
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
الکساندر موری، پدر خانواده: دانشمند اخترفیزیکدان که در مورد بعد پنجم و "چین دادن زمان" تحقیق میکرد. یک سال است که گم شده.
کاترین موری، مادر خانواده: دانشمند میکروبشناس و زنی بسیار زیبا و مهربان که مطمئن است شوهرش زنده است.
مارگریت موری، دختر بزرگ خانواده: نوجوان، باهوش، بدعنق، تنها، کمی خشن و به اندازهی مادرش مطمئن است پدر خانواده زنده است.
چارلز والاس موری، پسر کوچک خانواده: کودک نابغه، همه خیال میکنند کر و لال است. احتمالا میتواند فکر دیگران را بخواند.
... در یک شب طوفانی و تاریک، سه پیرزن عجیب همراه با مارگریت، چارلز و دوستشان کالوین، راهی سفری دور و دراز بین سیارات دوردست میشوند تا پدر خانواده را پیدا کنند و از آن مهمتر تمام دنیا را نجات دهند!
"شبی تاریک و توفانی بود.
در اتاق زیرشیروانی، مارگرت موری لحاف چهل تکهی کهنه را به خود پیچید و کنار تختخواب نشست، هراسان به درختانی که با نهیب و وزش شدید باد به هر سو کشیده میشدند، نگاه کرد. در پس درختان، ابرها با وزش باد دیوانهوار جابهجا میشدند و نور ماه لحظه به لحظه، از شکاف آن سایههای وهمانگیز بر زمین میریخت. خانه تکان خورد. مگ نیز پیچیده در لحاف بر خود لرزید.
او معمولا از هوا هراسی نداشت. با خود فکر کرد: ترسم از هوا نیست؛ هوا همهجا هست، روی همه چیز، همینطور روی من و روی سر مگ موری که کارها را غلط انجام میدهد.
مدرسه. کار مدرسهاش نیز همه غلط بود. در کلاس شاگرد آخر بود. آن روز یکی از دبیران با ناراحتی گفته بود: "مگ، من واقعا نمیفهمم، بچهای که چنان پدر و مادر دانشمندی دارد، چرا باید اینقدر ضعیف باشد؟ اگر تصمیم نگیری بیشتر کار کنی، سال آینده توی همین کلاس میمانی." ..."
برنده مدال سال 1955
نویسنده: میندرت دویونگ
ترجمه: باهره انور
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر: 1402 (چاپ 11)
قیمت: 160000 تومان
تعداد صفحات: 320 صفحه
"از "شرا" شروع میکنیم. شرا نام دهکدهای بود در هلند که مردمش ماهیگیری میکردند. این دهکده در کرانهی دریای شمال، در "فریزلند" چسبیده به دیوارهی سد قرار داشت. شاید به همین دلیل شرا نامیده میشد. شرا چند خانه و یک کلیسا و یک برج داشت. اهمیت این خانهها در این بود که در پنج تا از آنها شش بچه مدرسهای این دهکده زندگی میکردند. در شرا چند خانهی دیگر هم وجود داشت، ولی در آن خانهها بچهای زندگی نمیکرد؛ فقط بزرگها زندگی میکردند. پس چندان اهمیتی نداشت. بچههای دیگری هم در این دهکده بودند، یعنی بچههای کوچک و بچههایی که تازه راه افتاده بودند اما چون به مدرسه نمیرفتند پس آنها هم از نظر قصهی ما، اهمیتی نداشتند ..."
برنده مدال سال 1945
نویسنده: رابرت لاسن
ترجمه: باربد طاهری
ناشر: علمی و فرهنگی
سال نشر: 1396 (چاپ 2)
قیمت: 9000 تومان
تعداد صفحات: 152 صفحه
شابک: 978-600-436-354-9
وقتی بالاخره آدمها به مزرعه میآیند در ابتدا به نظر میرسد همهچیز خوب و بروفق مراد است. اما بعد مشکلاتی پیش میآید که حیوانات فکر میکنند ساکنین جدید مزرعه مسبب آن هستند ...
"هیجان سراسر تپه را فرا گرفته بود. از هر طرف جار و جنجال و هیاهوی بسیار به گوش میرسید. تمام حیوانات دربارهی یک خبر مهم گفتوگو میکردند و در حرفهایشان مدام این جمله شنیده میشد: "مردمان جدیدی میآیند."
"جورجی" کوچولو هم با عجله، جست و خیز کنان خودش را به قسمت خرگوشنشین تپه رساند و در حالی که نفسنفس میزد، مژده داد: "مردمان جدیدی میآیند ... پدر، مادر، مردمان جدیدی به خانهی بزرگ میآیند!"
مادر جورجی که داشت کاسهی آبگوشت را به هم میزد، سرش را بلند کرد و گفت: "خب، وقتش رسیده بود که مردمان جدیدی به خانهی بزرگ بیایند. بله! وقتش رسیده بود. خدا کند اینها اهل کشت و زرع باشند و مثل صاحبخانههای قبلی تنبل نباشند. بیشتر از سه سال است که یک باغ خوب در اینجا نداشتهایم. محصول آنقدر کم بود که نمیتوانستیم چیزی برای زمستانها ذخیره کنیم و بدتر از سالهای قبل، زمستان پارسال بود که از همیشه سختتر گذشت. خدا میداند که این مدت را چطور سر کردیم ... معلوم نیست اگر این تازهواردها هم اهل زراعت نباشند، بقیهی سال را چطور خواهیم گذراند! محصولات و ذخایر غذایی روز به روز کمیابتر میشوند. هنوز هم تنها جایی که کمی سبزی پیدا میشود مغازهی مرد چاق سر چهارراه است، آن هم که راهش آنقدر دور است که برای رسیدن به آنجا باید دو بار از "جادهی سیاه" گذشت ..."
مشاهده و انتخاب کتابهای فهرست در بخش مشترکین