نشر افق یکی از ناشران فعال در زمینه ترجمه و انتشار رمانهای نوجوانان است. جیرهکتاب در طول سالها به مرور بسیاری از کتابهای منتشر شده نشر افق برای نوجوانان را تهیه و برای مشترکین خود ارسال کرده است. در ماههای اخیر هم چند عنوان از کتابهای جدیدتر منتشر شده افق را تهیه کردیم و همین باعث شد که به فکرم برسد بد نیست فهرستی از کتابهای ترجمه نشر افق برای نوجوانان راه بیاندازم (یک فهرست جداگانه هم باید برای کتابهای تالیفی نوجوانان افق سر هم کنم).
آنچه در ادامه میآید، حاصل کار است. شش، هفت عنوان اول فهرست کتابهای جدید (منتشر شده در سال جاری یا سال گذشته) هستند و بعدتر کتابهای قدیمیتر (که احیانا ممکن است برای برخی از جیرهکتابیها هم ارسال شده باشند) آمدهاند. کتابها را که در کنار هم نگاه میکردم به نظرم رسید که به جز یکی دو عنوان چندان از فانتزی و جادوگر و اژدها اینجا خبری نیست. شاید برای تنوع بد هم نباشد!
نویسنده: ژاکلین ویلسون
ترجمه: نسرین وکیلی
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 6)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 364 صفحه
شابک: 978-964-369-833-1
(مخاطب کتاب گروه سنی 9 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
"مامان میگوید: "چرا نمیآیی تو نفس کشیدن بهم کمک کنی، الا؟"
با تعجب بهش نگاه میکنم و میگویم: "مامان! نفس کشیدن که کمک نمیخواهد! نفست را بده تو، بده بیرون. تو، بیرون."
- نه عزیزم! این نفس کشیدن برای موقع زایمان است.
چینی به دماغم میاندازم. اصلا خوشم نمیآید راجع به بچه حرف بزند. میخواهم موضوع را فراموش کنم. اما وقتی شکم مامان اینقدر ب-ز-ر-گ است، مگر میشود فراموش کرد؟ شکمش همچین بیرون زده که لباس به زور تنش میرود. نافش را از روی لباس هم میشود دید. وقتی نافش را میبینم، یکجوری میشوم. آنوقتها که خیلیخیلی کوچولو بودم، خیال میکردم بهوسیلهی همین ناف است که بچه به دنیا میآید: کافی است آن را فشار بدهی، آنوقت شکم باز میشود و بچه پلقی میزند بیرون ..."
نویسنده: انجی سیج
ترجمه: مهرداد مهدویان
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 13)
قیمت: 385000 تومان
تعداد صفحات: 615 صفحه
شابک: 978-964-369-512-5
"برف میباید. سیلاس هیپ شنلش را خوب دور خودش پیچید. راه درازی را از جنگل تا آنجا آمده بود و حالا هم سرما تا مغز استخوانش نفوذ کرده بود. ولی باز جای شکرش باقی بود که علفها توی جیبش بودند؛ علفهایی که گلن، زن فیزیکشناس، برای نوزاد پسر و نورسیدهاش سیپتیموس، به او داده بود. سیپتیموس آن روز صبح به دنیا آمده بود. سیلاس به قلعه نزدیکتر شد. حالا میتوانست از بین درختها، نورهایی را که چشمک میزدند، ببیند. خانههای بلند و باریک پشت دیواره به هم چسبیده بودند. پشت پنجرهها شمع روشن بود. آن شب، شب چله بود و باید شمعها برای دور کردن تاریکی تا نزدیکیهای صبح روشن میماندند. سیلاس همیشه دوست داشت از این مسیر به قلعه برود ..."
نویسنده: برایان سلزنیک
ترجمه: رضی هیرمندی
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 7)
قیمت: 75000 تومان
تعداد صفحات: 581 صفحه
شابک: 978-964-369-720-4
متن کتاب حاوی 284 نقاشی است که نویسنده آنها را کشیده. سیر داستان بطور متناوب بصورت متنی و تصویری دنبال میشود. به همین خاطر مترجم/ناشر عنوان "سینمارمان" را برای این سبک قصهگویی انتخاب کردهاند.
نویسنده: شیلا ترنیج
ترجمه: مرجان مهدیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 6)
قیمت: 245000 تومان
تعداد صفحات: 342 صفحه
شابک: 978-600-353-237-3
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
حالا دختر نوجوانی به اسم مو میخواهد همراه با صمیمیترین دوستش گره پیچیدهترین اتفاق زندگیاش را باز کند و با استفاده از حس کارآگاهیاش پدره از راز قتل بردارد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 10 سال به بالا در نظر گرفته شده)
"درست هفت دقیقه از ظهر چهارشنبه، سوم ماه ژوئن، گذشته بود که دردسر پا به توپلولندینگ گذاشت؛ سوار بر شورلت ایمپالای خاکیرنگی که برق نشان طلایی رنگش را به رخ میکشید. هنوز گرد و خاک پشت سرش درست فروکش نکرده بود که ناغافل آقای جسی مرد و زندگی در توپلولندینگ زیرورو شد.
تا جایی که میدانم هیچ کس انتظارش را نداشت.
دستکم تا جایی که به من یکی - یعنی دوشیزه موزز لوبی که قرار است برود کلاس ششم - مربوط میشود، ساعت شش صبح که داشتم از ایوان جلویی خانهی دیل سینهخیز رد میشدم، تنها چیزی که فکرش از سرم نمیگذشت دردسر بود. صورتم را به توری شل و ول پنجرهی اتاقش فشار دادم و یواشکی گفتم: "آهای دیل!"
دیل غلتی زد، زیر ملافهاش تقلایی کرد و غرغرکنان گفت: "برو پی کارت." سگ دورگهاش، کویین الیزابت دوم، زیر بوتهی گل ادریسی لب ایوان تکانی به خود داد ..."
نویسنده: تری دیری
ترجمه: نوشین ابراهیمی
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 78000 تومان
تعداد صفحات: 274 صفحه
شابک: 978-600-353-249-6
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
در شفیلد خواهر و برادری فهمیدهاند که به صدا در آمدن آژیر خطر حملههای هوایی با سرقت پول از خانهها بیارتباط نیست.
و در شهر داخاو ماجراجویی دو پسر آلمانی برای فراری دادن دختری لهستانی باعث میشود خودشان از وسط میدان جنگ سردربیاورند ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"مامور خاموشی فریاد زد: "چراغ را خاموش کن!"
ما هم فریاد زدیم: "چراغ را خاموش کن!"
کوچه تاریک بود. من و خواهرم در سایهی درهای خانهها پنهان میشدیم و مامور خاموشی ما را نمیدید.
سالی کرکر خندید. او ریزه، خنگ و کمی بوگندو بود. البته خودم هم بوی گل نمیدادم، اما به نظرم سالی از من بدبوتر بود.
چراغهای خیابان خاموش بودند و تمام پنجرهها پردههای ضخیم مشکی داشتند. با این حال، گاهی پرتو نوری از شکافی بیرون میزد و مامور خاموشی فریاد میکشید: "چراغ را خاموش کن!"
بعد از هر فریاد او، ما هم فریاد میزدیم. میدانم بازی احمقانهای بود، اما حوصلهمان سر رفته بود. تعطیلات تابستان بود. مدرسه نمیرفتیم و از دوستانمان خبر نداشتیم. همهی آنها را به روستاهای امن فرستاده بودند. اما من و سالی در شفیلد مانده بودیم و کسل و بیحوصله منتظر بمباران بودیم ..."
نویسنده: الیزابت لرد
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 5)
قیمت: 49000 تومان
تعداد صفحات: 210 صفحه
شابک: 978-600-353-147-5
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 2 نفر)
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین نوجوان در نظر گرفته شده)
"تا وقتی زندهام، هرگز شبی را که برادرم دنیا آمد فراموش نمیکنم. چون آن شب لحظهای هم نخوابیدم. تازه چشمم گرم شده بود که صدای بابا را شنیدم. داشت تلفنی صحبت میکرد. اتاق خواب من خیلی کوچک است، طوری که میتوانم بدون اینکه از تخت پایین بروم، دستم را دراز و در را باز کنم. آن شب، همین کار را کردم و شنیدم بابا میگوید: "درسته، دومین خونه، دست چپ، بعد از مغازهها، لطفا عجله کنید!"
صدایش آنقدر نگران بود که فوری شستم خبردار شد به آمبولانس زنگ زده و فهمیدم کارم در آمده است! البته در واقع، کار مامان درآمده بود، اما از جهتی کار من هم بود! چون قرار بود مامان که به بیمارستان میرود، من به خانه و زندگی برسم. از قبل همه چیز را در ذهنم تمرین کرده بودم. بنابراین، با خونسردی از تخت پایین آمدم، لباس خانهام را پوشیدم و کورمال کورمال دنبال عینکم گشتم. بعد، آهسته بیرون رفتم و از راهرو گذشتم تا به اتاق خواب مامان و بابا برسم. اصلا ندویدم ..."
نویسنده: کاترین ارسکین
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 165000 تومان
تعداد صفحات: 207 صفحه
شابک: 978-600-353-200-7
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
بدتر اینکه برادر کیتلین هم که تنها دوست و راهنمای اوست در حادثهی تیراندازی در مدرسه کشته میشود. حالا کیتلین در کنار پدرش که درگیر اندوه از دست دادن فرزند است، روزبهروز بیشتر سردرگم میشود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 10 سال به بالا در نظر گرفته شده)
"شبیه پرندهای است زخمی با یک بال که گوشهی اتاق نشیمن کز کرده. هر بار که دستگاه خنککننده با صدایی روشن میشود و باد در ملافه میپیچد و آن را بلند میکند انگار لحظهای تلاش میکند بال بال بزند و بعد دوباره پایین میافتد. حرکت نمیکند. مرده.
بابا رویش را با ملافهای خاکستری پوشانده و گرچه نمیبینمش اما میدانم آنجاست. و هنوز میتوانم شکلش را بکشم. مداد سیاهم را برمیدارم و آنچه را میبینم میکشم. یک چیز خاکستری چهارگوش هم قدِ خودم، اما با یک بال.
زیر ملافه جعبهی عقاب دون است، فعالیت کلاس پیشاهنگیاش. جعبهای که بابا و دون میسازند و بعد دون به بقیهی پسرهای پیشاهنگ یاد میدهد چطور آن را بسازند. من ملافه و اطرافش را حس میکنم تا مطمئن شوم جعبهی دون آن زیر است. از بیرون سرد و سخت و سفت است و داخلش حفرهای است تاریک و بزرگ. حفرهی تاریک و بزرگ یعنی جایی پر از فضاهای توخالی. لغتنامهام این کلمه را این طور معنی میکند. داخل جعبهی دون چنین چیزی است ..."
نویسنده: ربکا استید
ترجمه: مژگان کلهر
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 4)
قیمت: 175000 تومان
تعداد صفحات: 224 صفحه
شابک: 978-600-353-148-2
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده)
"یک نقشهی اشتباه از زبان انسان اینجا هست که نشان میدهد با کدام قسمت زبانمان مزهی چیزها را حس میکنیم، مثلا شوری با کنارههای زبان، شیرینی با جلوی زبان و تلخی با ته زبان.
صد سال پیش بعضی از آدمها به این نتیجه رسیدهاند و مردم بچهها را مجبور کردهاند که آن را به خاطر بسپارند. اما اشتباه است، همهاش اشتباه است. یک ذره هم درست نیست.
معلوم است که پرزهای چشایی ما همه مثل هم هستند. میتوانند هرچیزی را بچشند و جایشان هم یکی است. آقای لاندو، معلم علوم کلاس هفتم، پوستر کهنهای را باز کرده که همین نقشهی بیخود زبان را نشان میدهد و توضیح میدهد که چطور آدمهای معمولی از همان اول چشایی را اشتباه فهمیدهاند ..."
نویسنده: هالی گلدبرگ اسلن
ترجمه: پرناز نیری
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 6)
قیمت: 295000 تومان
تعداد صفحات: 416 صفحه
شابک: 978-600-353-161-1
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 10 سال به بالا در نظر گرفته شده)
"همه با هم بیرون بستنیفروشی فاسترزفریز، پشت میز و نیمکتهای فلزی خزهای رنگش نشستهایم.
چهارتایی.
همهمان داریم بستنی قیفی میخوریم، ار آنهایی که سرپفی نرمش را توی شکلات مایع فرو کردهاند (شکلات تا سرد میشود مثل پوستهای سخت اما شکننده دور بستنی را میگیرد).
حالا که مشغول خوردنیم، دیگر چیزی نمیگویم اما علتش موم شکلات است. دقیقش را بخواهید، این موم یک جور پارافین خوراکی است که کاربرد غذایی دارد.
رویهی شکلاتی تا سرد میشود، طعم خوب وانیل را توی خودش حبس میکند، و کار ما این است که از اسارت آزادش کنیم ..."
نویسنده: متیو جی. کربی
ترجمه: محبوبه نجفخانی
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 4)
قیمت: 280000 تومان
تعداد صفحات: 384 صفحه
شابک: 978-600-353-138-3
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
خیلی زود عدهای از جنگجویان مسموم میشوند و میمیرند و بچهها دیگر نمیدانند به چه کسی تکیه کنند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده)
"آبدره آرامآرام یخ میبندد. از لبهی صخرهی نزدیک قلعهمان به تماشای این منظره میایستم، هر روز یخها بخش بیشتری از مسیر باریک و پرپیچ و خم آبهای اقیانوس را به تصرف خود درمیآورند. یخها، امواج و آبهای نیلگون آبدره را با فشار بیرون میرانند و در همان حال ما را به داخل قلعهمان. زمستان از راه میرسد تا دیواری دور قلعهمان بکشد، پشت برفها پنهانمان کند و در امان نگهمان دارد. قصد پدرم دقیقا همین بود.
امروز باد سردی میوزد که جز عطر روحفرسای شبنمهای یخزده، بوی دیگری با خود ندارد. از میان پوستین و پیراهن پشمیام، سرمای گزنده را تا مغز استخوانم حس میکنم. برادر کوچکم هرالد، کنارم ایستاده و بخار نفسهایش را تماشا میکند ..."
نویسنده: لوییس لوری
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 4)
قیمت: 65000 تومان
تعداد صفحات: 144 صفحه
شابک: 978-600-353-235-9
نازیها دستبردار نیستند و یهودیان دانمارک ناچارند مخفیانه وطنشان را ترک کنند. در این میان آنهمری به ماموریتی خطرناک میرود تا دوستش را نجات دهد. اما آیا از پس آن برمیآید؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"آنهمری گفت: "الن، بیا تا سر پیچ خیابون مسابقهی دو بدیم!" و کولهی چرمی سنگینش را پشتش جابهجا کرد تا کتابهای مدرسهاش مرتب و میزان شدند.
پرسید: "حاضری؟" و به الن، دوست صمیمیاش، نگاه کرد.
الن شکلکی درآورد و با خنده گفت: "نخیر! خودت هم میدونی که به گرد پات نمیرسم. من که مثل تو لنگدراز نیستم! اصلا چرا عین آدمهای متمدن راه نریم؟!"
الن دختر دهسالهای بود با قدی کوتاه و هیکلی تپل؛ درست بر خلاف آنهمری، که دراز و باریک بود.
آنهمری گفت: "آخه باید برای مسابقهی دوی روز جمعه آماده شیم. من مطمئن مطمئنم این هفته از همهی دخترها جلو میزنم! هفتهی پیش دوم شدم، ولی تو این هفته هر روز تمرین کردهام." و همانطور که چشمش به خیایان کپنهاگ بود، خواهش کرد: "الن، بیا دیگه! تو رو خدا!" ..."
نویسنده: لسی کانر
ترجمه: فرح بهبهانی
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 6)
قیمت: 215000 تومان
تعداد صفحات: 284 صفحه
شابک: 978-964-369-944-4
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
"شاید من و مومرز نباید غافلگیر میشدیم، چون قبل از بستن وسایلمان، دووایت گفته بود که خانه درواقع یک کاراوان است. ولی من توی ذهنم یکی از آن پارکهایی را مجسم کرده بودم که تو خیابان پنجاه بود. فکر میکردم کاراوانها همیشه در پارکهای مخصوص کاراوان هستند. انتظار داشتم جلوی کاراوان، قطعهای چمنکاری شده ببینم و فرفرهی بزرگی به شکل گل داوودی که توی زمین فرو رفته و نردههای کوتاه و سفید، و مجسمههایی از آدم کوتولهها که برای قشنگی روی چمنها میگذارند.
دووایت از شلوغی رد شد و وانتش را بالادست خیابان، کنار جدول نگه داشت. وقتی ترمز کرد، سر مومرز به شیشه خورد. مومرز پرسید: «اینجا چیکار میکنیم؟» به چهرهی دووایت نگاه کردم و منتظر جوابش ماندم. دووایت ناپدری من است. راستش ناپدری سابق من دو سال پیش از مادرم جدا شد. بهتر است از همان اول بدانید که دنبال کردن خانوادهی من کار سختی است. درست مثل جادهای پرپیچ و خم میماند. اما دووایت همیشه به من میگفت که من و تو غریبه نیستیم، ادی تو مثل دختر خودم میمانی؛ و من حرفش را باور میکردم."
نویسنده: جک گانتوس
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 6)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 358 صفحه
شابک: 978-964-369-872-0
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
جک که خانه برایش مثل زندان شده، قبول میکند که روزها به خانهی دوشیزه ولکر برود و به او کمک کند. کاری که او باید برای خانم ولکر انجام بدهد تایپ آگهی تسلیت است! خانم ولکر از قدیمیترین اهالی نورولت، شهر زادگاه جک، است و همه اهالی شهر را بخوبی میشناسد. برای همین هم او هنگام مرگ هریک از اهالی شهر آگهی تسلیتی تنظیم میکند و در آن زندگی و خدمات متوفی را مرور میکند ...
"بالاخره مدرسه تمام شد. من روی میز پیکنیک توی حیاط پشتی ایستاده بودم و داشتم برای گذراندن تعطیلات تابستانی عالیام آماده میشدم که سر و کلهی مادرم پیدا شد و همه چیز را خراب کرد. یکی از آن دوربینهای چشمی ژاپنی جنگ جهانی دوم را جلوی چشمهایم گرفتم و آن را طوری تنظیم کردم که بتوانم باغچهی سبزیجات تازه کاشته شدهی مادرم، مزرعهی ذرتش و بام خانهی قدیمی دوشیزه ولکر را ببینم. در فاصلهای دورتر، میشد یکی از خیابانهای نورولت، برج آجری مدرسه و زنگش، مرکز گردهماییها و سوت نقرهای بزرگ مرکز خدمات داوطلبانهی آتشنشانی را دید که روی تپهای تقریبا دور از شهر قرار داشت و تازه در همان محل پردهی نمایش درایوین سینمای وایکینگ را نصب کرده بودند ..."
نویسنده: کاترین اپلگیت
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 3)
قیمت: 49000 تومان
تعداد صفحات: 264 صفحه
شابک: 978-964-369-983-3
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
تا اینکه روبی، بچه فیل، وارد میشود و ایوان میتواند زندگی را از دریچهی چشمهای روبی ببیند. ورود روبی یعنی شروع تغییر، تغییر برای زندگی بهتر. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"اسم من ایوان است. من گوریل هستم. آنقدرها هم که به نظر میرسد راحت نیست.
مردم صدایم میکنند گوریل بزرگراه، میمون خروجی شمارهی هشت، ایوان منحصربهفرد، یک پشتنقرهای قدرتمند.
تمام این اسمها مال مناند، اما من هیچکدام از اینها نیستم. من ایوان هستم، فقط ایوان، فقط.
آدمها کلمهها را حرام میکنند. آنها را مثل پوست موز پرت میکنند تا بگندند.
همه میدانند بهترین قسمت موز همان پوستش است.
به نظرم، شماها فکر میکنید گوریلها شما را نمیفهمند و احتمالا فکر میکنید ما نمیتوانیم صاف راه برویم.
سعی کنید برای یک ساعت روی مفصلهای دستهایتان راه بروید. حالا به من بگویید کدام خندهدار تر است؟ ..."
نویسنده: ربکا استید
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1399 (چاپ 8)
قیمت: 39000 تومان
تعداد صفحات: 274 صفحه
شابک: 978-964-369-683-2
امتیاز کتاب: (4.5 امتیاز با رای 2 نفر)
اما وقتی پسربچه دیگری در خیابان با سال کتککاری میکنه، همه چیز شکل عجیب و غریبی به خودش میگیره. اول اینکه سال دیگه دیگه مثل سابق با میراندا صمیمی نیست و حاضر نیست با اون وقت بگذرونه. کلید اضافی آپارتمانشون هم که مادر برای روز مبادا یکجایی توی راهرو مخفی کرده، ناپدید میشه. اما از همه مهمتر یادداشتهایی هستند که یکی یکی به دست میراندا میرسند و نویسنده آنها از اتفاقاتی خبر داره که هیچکس نباید از آنها خبر داشته باشه! با خواندن این یادداشتها میراندا متوجه میشه که یکی از اطرافیانش ممکنه ناخواسته بمیره و این فقط اوست که میتونه از این اتفاق جلوگیری کنه ...
"بالاخره مامان امروز کارتش را گرفت. روی آن با حروف درشت نوشته شده تبریک و در بالاترین قسمتش نشانی استودیوی شمارهی 15 تلویزیون در خیابان 58 غربی به چشم میخورد. بعد از سه سال تلاش، بالاخره موقق شد. قرار است یکی از شرکتکنندههای برنامهی 20،000 دلاری پیرامید باشدکه مجری آن دیک کلارک است.
روی کارت، فهرست چیزهایی است که باید با خودش ببرد. چند دست لباس اضافه که اگر برنده شد از آنها در مراحل بعدی نمایش استفاده کند. وانمود میکنند مرحلهی دوم مسابقه روز بعد ضبط شده اما در واقع ساعت پنج بعدازظهر همان روز ضبط میشود. بردن سنجاق سر اختیاری است ولی حتما مامان چند تایی با خودش برمیدارد. مامان برخلاف من موهای قرمز و تابداری دارد که وقتی دورش میریزد، صورت آمریکایی کوچک و ککمکیاش را میپوشاند.
و پایین کارت خیلی بدخط با خودکار آبی، تاریخ مسابقه نوشته شده: 27 آوریل 1979، درست همانطور که تو گفتی ..."
نویسنده: جنیفر ال هالم
ترجمه: شهلا انتظاریان
ناشر: افق
سال نشر: 1397 (چاپ 4)
قیمت: 29000 تومان
تعداد صفحات: 300 صفحه
شابک: 978-964-369-819-5
"میمی میگوید بهشت پر از ابرهای سفید و پشمالو و فرشتههاست.
این حرف خیلی قشنگی است ولی مگر میشود روی ابر نشست؟ مگر آدم صاف پایین نمیافتد و محکم به زمین نمیخورد؟ فرانکی همیشه میگوید، فرشتهها بال دارند پس نگران این چیزها نیستند.
نظر من دربارهی بهشت، هیچ ربطی به ابر یا فرشته ندارد. بهشت برای من بستنی گردویی خامهای است و استخر شنا و بازی بیسبال. این که تیم بروکلین داگرز همیشه برنده شود و بهترین جای خانه مال من باشد، این که درست پشت زمین داگرز بنشینم. آخر اگر کسی بهترین جای خانه را داشته باشد، لااقل میتواند از وضع مردهها سر دربیاورد.
من زیاد به بهشت فکر میکنم اما نه به دلیلهای معمولی، چون فقط یازده سال دارم و خیال هم ندارم تا قبل از صدسالگی بمیرم. فقط به این دلیل به فکر مرگ هستم که اسمم را از روی آواز بینگ کراسبی گذاشتهاند؛ از همان تصنیف سکههایی از آسمان، و وقتی اسم شما را از روی چیزی گذاشته باشند، خب نمیتوانید به آن فکر نکنید ..."
نویسنده: آندره آلکسیس
ترجمه: نسرین وکیلی، پارسا مهینپور
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 25000 تومان
تعداد صفحات: 168 صفحه
شابک: 978-964-369-836-2
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 2 نفر)
"روزگاری، دختری بود به اسم اینگرید بالاز. اینگرید، پدرش، ساندور و مادرش کریستینا در محلهای به نام پارک دیل زندگی میکردند. آنها خانهی کوچکی داشتند. فقیر بودند و خیلی با احتیاط پول خرج میکردند. به غیر از چیزهای ضروری چیز دیگری نمیخریدند.
پدر اینگرید، در خانهای در محلهی اعیاننشین روزدیل باغبانی میکرد. صاحب کارش مهندس معماری بود بسیار دمدمی مزاج به نام آقای داوس. او در یک روز چهار کارگرش را اخراج کرد. یکی را به این جرم که نوکزبانی حرف میزد، یکی را برای اینکه زبانش میگرفت، دیگری را به این بهانه که کفشش را خوب برق نینداخته بود و آخری را هم به این علت که دندانهایش پس و پیش و نامرتب بودند. اما خوشبختانه ساندور و آقای مهندس روابط خوبی با هم داشتند و در حضور یکدیگر احساس راحتی میکردند ..."
نویسنده: ژانت تیلور لایل
ترجمه: نسرین وکیلی، پارسا مهینپور
ناشر: افق
سال نشر: 1399 (چاپ 4)
قیمت: 38000 تومان
تعداد صفحات: 312 صفحه
شابک: 978-964-369-895-9
"مطمئنم جدی اتفاق آن روز بعدازظهر را خوب به یاد دارد. خوب یادم هست که من و او، دو پسر لاغر و استخوانی، نزدیک حوضچهی کوچکی که کنار دریا ایجاد شده بود، ایستاده بودیم و به جعبهی کوچکی نگاه میکردیم. جعبهای که معمولا برای قاچاق استفاده میشد. پرندههای دریایی بالای سرمان میچرخیدند و با تمام وجود، سرو صدا میکردند و کاهی به سمت حوضچه شیرجه میرفتند. با این که انتظار نداشتیم چیز فوقالعادهای ببینیم، کمی جلوتر رفتیم و در کمال تعجب، کنار جعبه چیز دیگری هم دیدم. پای لخت یک جسد."
نویسنده: کلر وندرپول
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 295000 تومان
تعداد صفحات: 473 صفحه
شابک: 978-964-369-760-0
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
"تکانهای قطار برایم مثل گهوازه شده بود. چشمهایم را به روی حومهی غبارآلود شهر بستم و سعی کردم تابلوی شهر را، با حروف آبی درشت، به همان شکلی تصور کنم که در داستانها شنیده بودم. مانیفست: شهری با گذشتهای درخشان و آیندهای روشن.
به پدرم فکر کردم، گیدئون تاکر. در این چند هفتهی اخیر، داستانهای زیادی برایم تعریف کرده بود. بنابراین، هر وقت میگفت: "آبیلین، این یکی را گفته بودم؟ مربوط به زمانی میشود که ..." ساکت میشدم و سراپاگوش. بیشتر قصههایش دربارهی مانیفست بود؛ همان شهری که روزگاری ساکنش بود.
با کلمههایی ساده تصویری شفاف از شهر و اهالی پرجنب و جوشش ترسیم میکرد. گوش کردن به قصههایش مثل مکیدن یک شکلات خوشمزه بود، نرم و شیرین. زمانی که حال و حوصلهی تعریف کردن نداشت، سعی میکردم با به یاد آوردن آن قصهها، طعم شیرینشان را حس کنم. شاید فقط با طعم آن کلمهها بتوانم دوریاش را تحمل کنم، فقط با به خاطر آوردن طعم آنها ..."
نویسنده: کورنلیا فونکه
ترجمه: کتایون سلطانی
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 38000 تومان
تعداد صفحات: 280 صفحه
شابک: 978-964-369-966-6
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
روزی پدر و مادر ایگرن موقع جادو دچار اشتباهی لپی میشوند و یکدفعه به شکل دو بچه فیل در میآیند. متاسفانه در همان روز اسموند ناجنس هم به سمت بیبرنل لشکرکشی میکند.
حالا این ایگرن است که باید برای نجات پدر و مادر و دفاع از قلعه دست بهکار شود. (برگرفته از مقدمه کتاب)
"ایگرن یهو از خواب پرید. چیزی داشت روی صورتش راه میرفت. چیزی که چند تا پا داشت! دخترک چشمهایش را باز کرد و دید که عنکبوت چاق و سیاه رنگی درست نوک بینیاش نشسته. ایگرن در دنیا از هیچ چیزی به اندازهی عنکبوت نمیترسید. بهخاطر همین با صدایی لرزان و آهسته گفت" «سیزیفوس، بیدار شو! عنکبوت را روی دماغم پس بزن!»
آقا گربه صورت گربهای و خاکستری رنگش را از روی شکم ایگرن بلند کرد، چند بار پلک زد، تنش را کش و قوس داد، با دهانش عنکبوت را از روی بینی ایگرن برداشت و در یک چشم به هم زدن آن را درسته قورت داد. به به!"
نویسنده: روت وایت
ترجمه: محبوبه نجفخانی
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 7)
قیمت: 215000 تومان
تعداد صفحات: 248 صفحه
شابک: 978-964-369-835-5
امتیاز کتاب: (3.8 امتیاز با رای 5 نفر)
"حوالی ساعت پنج صبح یکشنبهای گرم در ماه اکتبر سال 1953، خالهام، بل، از خواب بیدار شد، رختخوابش را ترک کرد و برای همیشه از صفحهی روزگار ناپدید شد.
عمو اورت، شوهرش، به کلانتر گفت: "وقتی از جایش بلند شد و از اتاق بیرون رفت، فکر کردم میخواد بره دستشویی. برای همین، دوباره گرفتم خوابیدم. حدود نیم ساعت بعد، دوباره بیدار شدم، اما بل هنوز برنگشته بود. با خودم گفتم: "بهتره برم سری بهش بزنم و ببینم حالش خوبه یا نه" و همین کار را کردم."
عمو اورت توی معدن زغالسنگ کار میکرد و خاله بل با پسرشان وودرو، دور از اینجا، بالای درهای دراز و دورافتاده به اسم کروکدریج که نزدیک شهر "ایستگاه زغالسنگ" در ایالت ویرجینیا بود، زندگی میکردند، جایی که کوههای ناهموار و شیبدار آپالاچی قرار داشت. آن روزها، جادهها باریک و سنگلاخی و در هوای نامساعد تقریبا غیرقابل عبور بودند. آنها یک ماشین فورد قدیمی داشتند که آن روز صبح، مثل همیشه در سراشیبی جاده پارک شده بود و سوئیچ هم رویش قرار داشت. نزدیکترین همسایهشان، خانوادهی اسلوآن که در فاصلهی دو کیلومتری پایین جاده زندگی میکردند، به کلانتر گفتند که هیچ چیز غیرعادی ندیده و نشنیده بودند ..."
نویسنده: سینتیا لرد
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 28000 تومان
تعداد صفحات: 200 صفحه
شابک: 978-964-369-854-6
"زود باش دیوید.
آستین لباسش را ول میکنم چون شاید پاره بشود. کوچکتر که بود، وقتی کاری برخلاف میلش بود زورم بهش میرسید و میتوانستم او را با خودم بکشم و ببرم، اما حالا هشت سالش شده و قویتر از آن است که بتوانم به زور دستش را بکشم.
در جلویی را باز میکنم و آهی میکشم. اولین روز تعطیلات تابستانیام، اصلا شبیه آن چیزی نیست که فکرش را میکردم. خیال میکردم هوا گرم میشود و میتوانم بالزدن مرغهای دریایی را در آسمان آبی تماشا کنم اما آسمان ابری است و هوا مرطوب. با این حال دلم نمیخواهد ژاکتم را از روی جالباسی جلوی در بردارم.
دیوید با آن چشمهای قهوهای و نگاهی که انگار در جای دوری سیر میکند، میپرسد: "چتر؟"
مهم نیست. زود باش. مامان گفت بنشین توی ماشین ..."
نویسنده: آنا پررا
ترجمه: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: افق
سال نشر: 1393 (چاپ 3)
قیمت: 16000 تومان
تعداد صفحات: 540 صفحه
شابک: 978-600-90888-1-2
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
"بعضی وقتها، خالد بعد از روزی خستهکننده در مدرسه و موقع بازگشت به خانه، فکر میکند ای کاش میتوانستم جای دیگری بروم. فکر کردن به اینکه مجبور است در مورد اتفاقهای روز گذشته به پدرش توضیح بدهد باعث میشود دلپیچه بگیرد. دعا میکند که ای کاش نامهی شکایت مدرسه، دربارهی رفتارش در آزمایشگاه علوم، آنجا نباشد. ولی به محض بازکردن در خانهی شماره 9، در خیابان آسوستری، پاکت نامه گوشهی پادری میافتد. عالیه. خالد با دیدن نشان دبیرستان راچ دیل، پشت پاکت سفید، سرش را تکان میدهد. آن را برمیدارد، کیفش را کنار پایش میگذارد، ژاکت ورزشی مدرسهاش را به طرف قلاب روی دیوار پرت میکند، بوی زردچوبهی هندی را که از شب قبل در خانه پیچیده استشمام میکند و باعجله به طرف آشپزخانه میرود که نور بیشتری دارد."
نویسنده: آوی
ترجمه: حسین ابراهیمی (الوند)
ناشر: افق
سال نشر: 1392 (چاپ 5)
قیمت: 12500 تومان
تعداد صفحات: 346 صفحه
شابک: 964-369-099-7
"روزی که مادرم مرد، من و کشیش او را در کفنی خاکستری رنگ پیچیدیم و به کلیسای روستا بردیم. بار سنگینی نبود. زنده که بود، ضعیف و کوچک اندام بود؛ مرگ او را ضعیفتر و کوچک اندامتر هم کرده بود.
اسمش استا بود.
از آنجا که کومهی ما در حاشیهی روستاست، من و کشیش جسد او را از کوره راهی ناهموار به گورستان بردیم. بارانی تند و بیوقفه زمین را گلآلود و چسبنده کرده بود. هیچ پرندهای نخواند. هیچ زنگی به صدا درنیامد. خورشید در پس ابرهای تیره و تار پنهان شده بود.
کشتزارهای روستا را پشت سر گذاشتیم. روستاییان زیر باران و در میان گل و شل کار میکردند. هیچکس زانو نزد. آنها فقط به ما زل زدند. آنها هنوز هم مثل زمانی که مادرم زنده بود، از او دوری میکردند. اما من احساس شرمساری میکردم. گویی گناه بینام و نشانی از من سرزده بود که در چشم آنان اینچنین بیارج شده بودم.
نویسنده: جری اسپینلی
ترجمه: مژگان کلهر
ناشر: افق
سال نشر: 1397 (چاپ 4)
قیمت: 21000 تومان
تعداد صفحات: 240 صفحه
شابک: 978-964-369-152-3
در این مسابقه پسربچههایی هم به عنوان "گردنپیچ" انجام وظیفه میکنند. آنها وظیفه دارند تا کبوترهایی را که تیر میخورند اما کشته نمیشوند پیدا کنند و با پیچاندن گردنشان آنها را از رنجی که میکشند، رها کنند.
امسال دوستان پالمر او را تشویق کردهاند تا در "روز کبوتر" به عنوان "گردنپیچ" به آنها بپیوندد. مادر پالمر دوست ندارد که او خود در این مراسم شرکت کند. اما او نمیتواند پالمر را مجبور کند که به این خاطر دوستانش را رها کند ...
"دلش نمیخواست یک "گردنپیچ" باشد. این از اولین چیزهایی بود که در مورد خودش میدانست اما این که دقیقا کی به آن پی برده بود، نمیدانست. از مدتها پیش، حتی خیلی قبلتر از آن، در درونش بود، مثل حس گرسنگی در شکمش.
اما با گرسنگی فرق داشت؛ بدتر از گرسنگی بود؛ چرا که همیشه در آنجا حضور داشت؛ همیشه! گرسنگی فقط گاهی میآمد. مثلا قبل از غذا خوردن یا در ماشینسواریهای طولانی. بعد به محض اینکه سیر میشد به سرعت میرفت. اما این چیز هیچ راهی برای سیر کردنش وجود نداشت. شاید هم بود، اما دستنیافتنی. پس همانجا مانده بود و نمیرفت.
درحقیقت رفتنی هم در کارش نبود. او همانطور که نمیتوانست از خودش فرار کند، از آن حس هم نمیتوانست بگریزد. بهترین راه این بود که فراموشش کند، که گاهی وقتها میتوانست. برای چند دقیقه، چند ساعت یا حتی برای یک یا دو روز ..."
نویسنده: لوئیس سکر
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 15)
قیمت: 195000 تومان
تعداد صفحات: 262 صفحه
شابک: 978-964-369-268-1
امتیاز کتاب: (4.6 امتیاز با رای 5 نفر)
نویسنده: جین بیوکنن
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 42000 تومان
تعداد صفحات: 164 صفحه
شابک: 9789643696542
نویسنده: والتر دین مایرز
ترجمه: مهرداد مهدویان
ناشر: افق
سال نشر: 1399 (چاپ 5)
قیمت: 37000 تومان
تعداد صفحات: 181 صفحه
شابک: 978-600-353-128-4
امتیاز کتاب: (2.5 امتیاز با رای 1 نفر)
جیمی از کودکی پدرش را ندیده است. روزی پدر که با اتهامی بیاساس و در واقع به جرم سیاهی پوست به زندان افتاده است، از آنجا میگریزد ... آیا پدر و پسر موفق میشوند مجرمان اصلی را به دام بیاندازند؟ آیا پلیس پدر جیمی را دوباره دستگیر خواهد کرد؟
این رمان، تراژدی رنگینپوستان در آمریکا را با قدرت روایت میکند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"جیمی لیتل لبهی تختش نشسته بود، با چشمهای بسته به صدای برخورد باران با پنجرهی اتاقش گوش میداد. از خیابان، صدای رفتوآمد خودروها به گوش میرسید. در آن حوالی، رادیویی تقریبا تمام شب خِرخِر میکرد. سرش را چرخاند و چشمهایش را نیمهباز کرد. نگاهش به آینه افتاد. صورتش همرنگ قابی قهوهای بود که شیشهای بیضیشکل را دربرمیگرفت. لبخند زد؛ صبحها از حالت صورتش خوشش میآمد.
صدایی مهربان از پشت در شنیده شد: "جیمی! بیداری؟"
جیمی گفت: "بله ماماجین!"
مادربزرگ گفت: "بلند شو. نمیخواهی که دیر به مدرسهات برسی؟ ها؟ لباست را پوشیدهای؟"
- بله.
در باز شد و مادربزرگ سرش را وارد کرد. جیمی لبخند زد. ماماجین گفت: "میخواهی با لباسخواب به مدرسه بروی؟ها؟" ..."
نویسنده: تاماس کنیلی
ترجمه: حسین ابراهیمی
ناشر: افق
سال نشر: 1397 (چاپ 6)
قیمت: 15000 تومان
تعداد صفحات: 168 صفحه
شابک: 964-369-064-4
"وقتی پسری کم سن و سال بودم، یک تابستان تمام در تنهی پوک زبان گنجشکی کوهی و در لانهی زنبوران عسل وحشی، زندگی کردم. پیش از آنکه به من بخندید بهتر است به حرفهایم گوش کنید.
آن زمان من در درهای گرمسیری زندگی میکردم. از میان دره رودی پهن که دو سوی آن غرق گل و گیاه بود، پیچ میخورد و پایین میرفت. زنبوران عسل همیشه مشغول جمعآوری شهد شیرین این گلها بودند. آنها بدنهای کوچک و قلمبهشان را به گردهی گلها میمالیدند. این گردههای اغلب زرد و گاه ارغوانی را هم داخل گلها میتوان دید و هم با انگشت میتوان لمس کرد. گرچه بعضیها به این گردهها حساسیت دارند و هنگام تنفس هوایی که در آن گرده باشد، به عطسه و سرفه میافتند اما زنبوران عسل نوزادان خود را با آنها تغذیه میکنند ..."
مشاهده و انتخاب کتابهای فهرست در بخش مشترکین