احتمالا با خواندن عنوان این مجموعه، "کتابهای مدرسه"، پیش خودتون میگویید "اه، باز هم مدرسه!" و بعد بدون اینکه نگاهی به کتابها بیاندازید، از اینجا میروید تا شاید در بخش دیگری کتاب مورد نظرتان را پیدا کنید.
اما یک دقیقه صبر کنید!
از من به شما نصیحت، دو جور از داستانها (و البته دو جور از فیلمها) هستند که معمولا بدون نگرانی از اینکه ازشون خوشتون بیاد میتوانید "ندید" اونها را بخرید و بخوانید (یا ببینید). یکی داستانهایی هستند که دربارهی بچههای یتیم نوشته شدهاند (میبینید، این یکی هم اسم و رسم موضوعاش کمی "حال به هم زن" است. اما مطمئن باشید که این فقط ظاهر ماجراست. "بابا لنگدراز" را خواندهاید؟!) و نوع دیگر داستانهای "ندید بخوانید" داستانهایی هستند که در ارتباط با کلاس و مدرسه و همشاگردیها و معلمها نوشته شدهاند.
این البته نظر من است، و شما آزاد هستید تا با آن مخالف باشید!
برای یک آدمی که یک چنین نظری داره، خیلی عجیب نیست که وقتی به کتابهای نویسندهای برمیخوره که همهی داستانهاشو دربارهی مدرسه نوشته، هیجانزده بشه و همهی اون کتابها را یکجا بخره. بله، آقای کلمنتس، نویسنده این کتابها که خودش هم معلم بوده، احتمالا مثل من فکر کرده که توی مدرسه کلی اتفاق جالب و جذاب میافته که هرکدوم میتونه مبنای یک داستان خواندنی بشه. و اینجوری شده که مجموعه "کتابهای مدرسه" را نوشته.
به هر حال حتی اگر مثل من مطمئن نیستید که همهی "داستانهای مدرسهای" خواندنی هستند، میتوانید دستکم یکی از این کتابها را بخوانید و ببینید که بالاخره حق با من هست یا نه! پشیمان نمیشوید.
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی، افسانه سلیمانی مختاری
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1388 (چاپ 1)
قیمت: 15000 تومان
تعداد صفحات: 119 صفحه
شابک: 978-964-9961-76-7
امتیاز کتاب: (4.3 امتیاز با رای 2 نفر)
البته او باید حدس میزد، چون نیک پسری خلاق و متفاوت بود که به هر موضوعی به گونهای دیگر نگاه میکرد. پس وقتی نیک تحقیقی دربارهی چگونگی راه یافتن لغتهای جدید به لغتنامهها را به نبردی برای اضافه کردن لغت ابداعی خودش، “فریندل”، به فرهنگهای لغت تبدیل کرد، نباید خیلی تعجب میکرد!
"اگر از دانشآموزان و معلمهای دبستان لینکلن میخواستیم سه فهرست از بچههای خوب، بد و باهوش مدرسه تهیه کنند، بدون تردید اسم نیک آلن در هیچکدام از آنها قرار نمیگرفت. نیک شایسته داشتن فهرستی مخصوص به خود بود و همه این را میدانستند.
آیا نیک بچهی شیطان و خرابکاری بود؟ مشکل بتوان گفت. اما از یک چیز میشود مطمئن بود؛ اینکه نیک آلن ایدههای زیادی در سر داشت و میدانست با آنها چه کار کند.
یک بار وقتی نیک کلاس سوم بود، تصمیم گرفت که اتاق خانم دیور را به جزیرهای گرمسیری تبدیل کند. کدام بچه در نیوهمشایر دلش نمیخواهد در ماه فوریه یک تابستان کوچولو داشته باشد؟ به پیشنهاد نیک، بچهها با کاغذهای سبز و قهوهای درختان نخل کوچکی درست کردند و به گوشهدهای میزهایشان چسباندند. خانم دیور که تازه شش ماه بود تدریس میکرد، از این کار خیلی خوشش آمد و گفت: "وای چه با نمک!"
فردای آن روز همهی دخترها به موهایشان گل کاغذی چسباندند، پسرها عینک آفتابی زدند و کلاه مخصوص کنار دریا سرشان گذاشتند. خانم دیور با دیدن آنها با خوشحالی گفت: "چه رنگهای قشنگی!" …"
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1388 (چاپ 1)
قیمت: 15000 تومان
تعداد صفحات: 177 صفحه
شابک: 978-964-9961-66-8
آقای لارسن در اقدامی عجیب به کارا اجازه میدهد تا یک هفتهنامهی دانشآموزی منتشر کند. هفتهنامهی کارا به سرعت در مدرسه محبوب بچهها میشود اما مدیر مدرسه تلاش میکند تا مطالب هفتهنامه را بهانه کند و با استفاده از آن از شر آقای لارسن خلاص شود!
" "کارا لوئیس، من دارم با تو حرف میزنم!"
کارا لندری به مادرش جواب نداد. سرش شلوغ بود.
پشت میز تاشوی خاکستری رنگی در آشپزخانهی کوچکشان نشسته بود و دستهای کاغذ پاره جلوی رویش قرار داشت. او با توار چسب، تکهها را کنار هم میچسباند. کمکم کاغذها جای خود را در یک ورقهی تازه به پهنای 45 سانتیمتر پیدا میکردند. قسمت بالایی شکل گرفته بود؛ یک ردیف حروف منظم که بسیار با دقت نوشته شده بود تا شبیه حروف چاپی روزنامه باشد.
"کارا، عزیزم، تو قول دادی که دیگر این کار را نکنی. از آخرین بار، درس عبرت نگرفتی؟"
مادر کارا دربارهی اتفاقی که در مدرسهی قبلی افتاده بود صحبت میکرد؛ مدرسهای که بعد از رفتن پدرش، بیشتر مدت کلاس چهارمش را در آن گذرانده بود. آنجا مشکلاتی پیش آمده بود.
کارا با حواسپرتی گفت: "نگران نباش مامان." او غرق کارش بود.
کارا لندری فقط شش ماه بود که در کارلتون زندگی میکرد. از وقتی به این شهر آمده بودند - یعنی از ماه آوریل در کلاس چهارم - همه به او بیآعتنایی میکردند. خیلی هم طبیعی بود. دختر تیزهوش و ساکتی که همیشه تکالیفش را بهموقع انجام میاد و در همهی امتحانها نمرهی بیست میگرفت. او هر روز دامن چهارخانهی قهوهای و بلوز سفید تمیزی میپوشید؛ ثابت و بدون تغییر، درست مثل نقش کاشیهای کف اتاق ..."
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی، افسانه سلیمانی مختاری
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1391 (چاپ 1)
قیمت: 7000 تومان
تعداد صفحات: 214 صفحه
شابک: 978-600-212-012-0
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 2 نفر)
در این میان او مورد بیمهری معلمش قرار میگیرد و با خود فکر میکند که شاید بتواند در آن یک هفته نظر معلم را جلب کرده و ثابت کند که از آن بچه پولدارهای لوس و ننر نیست. اما شاید هم دیگر خیلی دیر شده باشد. چون در اولین روز این هفته درگیری بین او و معلمش بالا میگیرد و مارک در یک لحظه با تصمیمی عجولانه، هم خود و هم معلمش را به خطر میاندازد. سرنوشت آنها چه خواهد شد؟ آیا میتوانند به هم کمک کنند و جان سالم به در برند؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"آقای ماکسول به فهرست بلند تدارکات و بعد به تقویم نگاهی انداخت و سرش را تکان داد. آن روز، جمعه سیزدهم فوریه بود و او حالا که ساعت یک ربع به هفت صبح را نشان میداد، در کلاس درس، پشت میزش نشسته بود. در همین زمان، سوالی در ذهنش شکل گرفت: چرا هر سال من این کار را انجام میدهم؟ اما به سرعت آن فکر را از سرش بیرون کرد و به فهرست تدارکات برگشت.
در دبستان هاردی رسم بر این بود که در سپیدهدم دوشنبهی سومین هفتهی آوریل، همهی کلاس پنجمیها سوار سه اتوبوس میشدند و برای یک هفته به جنگل میرفتند.
به این برنامه نامی هم داده شده بود: یک هفته در جنگل! و برنامهی این هفته، مطالعهی طبیعت و شناخت محیطزیست بود. در جنگل بچهها میتوانستند آتش روشن کنند، خلاقانه بنویسند، به قصهگویی بپردازند و یاد بگیرند که در جنگل چهطور از خود مواظبت کنند ..."
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی، افسانه سلیمانی مختاری
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1391 (چاپ 1)
قیمت: 5000 تومان
تعداد صفحات: 155 صفحه
شابک: 978-600-212-011-3
اما چندین ساعت ماندن در زیرزمین مدرسه، باعث میشود جک با مسائلی دربارهی مدرسه، پدرش و خودش آشنا شود که تا قبل از این از آنها بیخبر بوده. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"جک رنکین شامهای استثنایی و فوقالعاده حساس داشت. او صبحها که به مدرسه میرفت، گاهی مقابل در ورودی مدرسه لحظهای توقف میکرد، نفس عمیقی میکشید و از روی بویی که به مشامش میرسید، بلافاصله میتوانست بگوید که ناهار آن روز رستوران چیست و ژلهی آن روز توتفرنگی است یا پرتقال. حتی اگر منشی مدرسه عطر زده بود یا در جعبهی دونات روی میز اتاق معلمان، در طبقهی دوم باز بود، او از همانجا میفهمید.
در این صبح دوشنبهی بهخصوص، دماغ جک در بالاترین میزان حساسیتش بود. او داشت روی یک پروژهی خاص کار میکرد، پروژهی آدامس بادکنکی. فعالیت امروزش، نتیجهی تقریبا یک هفته تحقیق و برنامهریزی باارزش بود …"
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی، افسانه سلیمانی مختاری
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1397 (چاپ 2)
قیمت: 10000 تومان
تعداد صفحات: 158 صفحه
شابک: 978-600-5613-16-2
نورا که عمدا برای ثابت کردن موضوع خاصی نمرات بدی گرفته است دیگر یک بچهی معمولی هم به حساب نمیآید. چون معیار ارزشیابی همه نمره است، اما اتفاقاتی باعث میشود راز او برملا شود و همه چیز به هم بریزد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"چون عصر جمعه بود، فقط پانزده بچه در اتوبوس آخر بودند. من و استفان تقریبا ته اتوبوس نشسته بودیم و او با سوالهایش کلافهام میکرد: "یالله نورا، من کارنامهام را نشانت دادم. میخواهم ببینم نمرهی ریاضی من بیشتر شده یا تو. بگذار نمرهات را ببینم. زود باش."
گفتم: "نه، نه، یعنی نه. کارنامهام را نشانت نمیدهم. شاید مجبور باشم مدرسه بروم و هر وقت گفتند بنشینم امتحان بدهم، اما برای نشان دادن کارنامه انتخاب با خودم است و الان نمیخواهم آن را نشانت بدهم. شاید دوشنبه! "
استفان بهترین دوست من است، ولی فکر نمیکنم نظر او هم این باشد که من بهترین دوستش هستم. مطمئنم اگر یکی دیگر از دوستانش در اتوبوس بود، اصلا پیش من نمینشست. میدانید، در کلاس پنجم بهترین دوست یک پسر، نباید دختر باشد ..."
نویسنده: اندرو کلمنتس
ترجمه: مرجان ظریف صنایعی، افسانه سلیمانی مختاری
ناشر: دیبایه
سال نشر: 1391 (چاپ 1)
قیمت: 6500 تومان
تعداد صفحات: 183 صفحه
شابک: 978-600-212-010-6
در این بین ایدهی جالبی به فکر زویی میرسد؛ ناتالی میتواند نوشتهاش را با یک نام مستعار ارائه کند و زویی هم نقش کارگزار ادبی او را به عهده بگیرد؛ اما برای دو دختر به این کوچکی کار سادهای نیست که خودشان را به جای آدمبزرگها جا بزنند؛ حتی با کمک چند بزرگتر که قصد کمک به آنها را دارند اما به نتیجهی کار مشکوکاند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
"ناتالی نمیتوانست طاقت بیاورد. از در ورودی کتابخانهی مدرسه به داخل نگاه کرد؛ بعد چرخید و شش قدم در راهرو برداشت. سپس، به عقب برگشت و ایستاد تا دوباره به زویی نگاه کند. انتظار، برایش شکنجهآور بود.
زویی همچنان در حال مطالعه بود؛ دو فصل اول در مجموع دوازده صفحه میشد. ناتالی در حالی که ناخن شستش را میجوید، به چارچوب در تکیه داد و فکر کرد: چرا خواندنش اینقدر طول میکشد؟
زویی از گوشهی چشم میتوانست ناتالی را ببیند. میتوانست همهی نگرانی او و انرژی ناشی از آن را روی خودش حس کند اما نمیخواست عجله کند. او همیشه آرام مطالعه میکرد و این کار را دوست داشت؛ بهخصوص وقتی پای داستان خوبی در میان بود؛ و این هم، داستان خوبی بود …"