دختری با نشان اژدها (The Girl with the Dragon Tattoo)
نویسنده: استیگ لارسن (Stieg Larsson)
ترجمه: آزاده حیدریان
ناشر: چکاوک
سال نشر: 1393 (چاپ 1)
قیمت: 340000 تومان
تعداد صفحات: 682 صفحه
شابک: 978-964-8957-40-2
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: استیگ لارسن (Stieg Larsson)
ترجمه: آزاده حیدریان
ناشر: چکاوک
سال نشر: 1393 (چاپ 1)
قیمت: 340000 تومان
تعداد صفحات: 682 صفحه
شابک: 978-964-8957-40-2
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
هریت ونگر فرزند یکی از ثروتمندترین خانوادههای کشور سوئد حدود 40 سال قبل ناپدید شده است.
در طی این سالها عموی مسن او درصدد یافتن حقیقت برمیآید.
او یک روزنامهنگار مبارز به نام میکائیل بلوم کویست را استخدام میکند که بهتازگی به اتهام افترا، محکوم شده است.
از او میخواهد که به تحقیق و بررسی بپردازد. بلوم کویست از سالاندر دختری نابغه و گستاخ با خالکوبی و حلقهای در بینی و گوشهی ابروانش کمک میگیرد.
آنها با هم شاهد بیرحمانهترین جنایات و ظلمی غیرقابل درک میشوند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
در طی این سالها عموی مسن او درصدد یافتن حقیقت برمیآید.
او یک روزنامهنگار مبارز به نام میکائیل بلوم کویست را استخدام میکند که بهتازگی به اتهام افترا، محکوم شده است.
از او میخواهد که به تحقیق و بررسی بپردازد. بلوم کویست از سالاندر دختری نابغه و گستاخ با خالکوبی و حلقهای در بینی و گوشهی ابروانش کمک میگیرد.
آنها با هم شاهد بیرحمانهترین جنایات و ظلمی غیرقابل درک میشوند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"محاکمه به طور غیرقابل بازگشتی تمام شده بود، هرآنچه میتوانست گفته شده بود، اما او هیچگاه تردید نداشت که خواهد باخت. حکم کتبی دادگاه در ساعت 10 صبح روز جمعه صادر شده بود و آنچه به جا مانده بود تعداد زیادی خبرنگار بود که در بیرون هال دادگاه منطقهای انتظار میکشیدند.
"کارل" میکائیل بلوم کویست از میان چهارچوب در، آنها را دید و با قدمهایی آهسته جلو رفت. دلش نمیخواست در مورد حکم دادگاه بحث کند؛ اما سوالات اجتنابناپذیر بودند و او و تمام افراد میدانستند که مورد سوال واقع میشوند و مجبورند که جواب دهند. او با خود میاندیشید که چگونه یک جنایتکار شده است. پشت میکروفون قد راست کرد و سعی میکرد بخندد. خبرنگاران دوستانه و تقریبا با خجالت با او احوالپرسی میکردند ..."
"محاکمه به طور غیرقابل بازگشتی تمام شده بود، هرآنچه میتوانست گفته شده بود، اما او هیچگاه تردید نداشت که خواهد باخت. حکم کتبی دادگاه در ساعت 10 صبح روز جمعه صادر شده بود و آنچه به جا مانده بود تعداد زیادی خبرنگار بود که در بیرون هال دادگاه منطقهای انتظار میکشیدند.
"کارل" میکائیل بلوم کویست از میان چهارچوب در، آنها را دید و با قدمهایی آهسته جلو رفت. دلش نمیخواست در مورد حکم دادگاه بحث کند؛ اما سوالات اجتنابناپذیر بودند و او و تمام افراد میدانستند که مورد سوال واقع میشوند و مجبورند که جواب دهند. او با خود میاندیشید که چگونه یک جنایتکار شده است. پشت میکروفون قد راست کرد و سعی میکرد بخندد. خبرنگاران دوستانه و تقریبا با خجالت با او احوالپرسی میکردند ..."