بل آمی (Bel Ami)
نویسنده: گی. دو موپاسان (Guy de Maupassant)
ترجمه: پرویز شهدی
ناشر: مجید
سال نشر: 1384 (چاپ 1)
قیمت: 250000 تومان
تعداد صفحات: 440 صفحه
شابک: 964-453-061-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 11 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: گی. دو موپاسان (Guy de Maupassant)
ترجمه: پرویز شهدی
ناشر: مجید
سال نشر: 1384 (چاپ 1)
قیمت: 250000 تومان
تعداد صفحات: 440 صفحه
شابک: 964-453-061-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 11 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
بلآمی فقط سرگذشت جوان خوش قیافه و زنبارهای نیست که برای دست یافتن به ثروت و جاه و مقام از هیچ نیرنگی فروگزار نمیکند، بلکه فاجعهی دردناک جامعهی از بیخ و بن گندیدهایست که معنویت از آن رخت بربسته و فساد و گمراهی جانشینش شده است. جامعهای که به رغم پشت سر گذاشتن چندین انقلاب پیشرو و روشنفکرانه، هنوز در منجلاب دوران پیش از انقلاب کبیر، دوران لویها، روسپیان درباری و سودجوییهای وحشیانهی اشراف دست و پا میزند.
موپاسان مانند استادش فلوبر رسواکنندهی این جامعه است. (برگرفته از مقدمه کتاب)
موپاسان مانند استادش فلوبر رسواکنندهی این جامعه است. (برگرفته از مقدمه کتاب)
داستان کتاب با این جملات آغاز میشود:
"ژرژ دوروا وقتی بقیهی سکهی پنج فرانکی را که به صندوقدار داده بود گرفت، از رستوران خارج شد.
از آنجا که پسر خوشقیافهای بود، به عادت دوران خدمت در ارتش، سینهاش را جلو داد، شکمش را تو کشید، با حرکتی نظامیوار و خودمانی تابی به سبیلش داد، و نگاهی سریع به دور تا دور رستوران و به مشتریها که هنوز شامشان را تمام نکرده بودند انداخت، از آن نگاههای زیبا پسرانهای که مثل نگاههای تیز مرغی شکاری همه چیز و همه جا را در برمیگیرد.
زنها سرشان را بلند کردند و چشم به او دوختند: سه دختر کارگر، یک معلم موسیقی میانسال، بدلباس، با موهای آشفته، با کلاهی پر گرد و خاک و پیراهنی بدقواره، و دو زن از طبقهی متوسط با شوهرهاشان، که از مشتریهای همیشگی این رستوران با قیمتهای ثابت و ارزان بودند."
"ژرژ دوروا وقتی بقیهی سکهی پنج فرانکی را که به صندوقدار داده بود گرفت، از رستوران خارج شد.
از آنجا که پسر خوشقیافهای بود، به عادت دوران خدمت در ارتش، سینهاش را جلو داد، شکمش را تو کشید، با حرکتی نظامیوار و خودمانی تابی به سبیلش داد، و نگاهی سریع به دور تا دور رستوران و به مشتریها که هنوز شامشان را تمام نکرده بودند انداخت، از آن نگاههای زیبا پسرانهای که مثل نگاههای تیز مرغی شکاری همه چیز و همه جا را در برمیگیرد.
زنها سرشان را بلند کردند و چشم به او دوختند: سه دختر کارگر، یک معلم موسیقی میانسال، بدلباس، با موهای آشفته، با کلاهی پر گرد و خاک و پیراهنی بدقواره، و دو زن از طبقهی متوسط با شوهرهاشان، که از مشتریهای همیشگی این رستوران با قیمتهای ثابت و ارزان بودند."