مرد ناتمام
نویسنده: جواد پویان
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1393 (چاپ 1)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 309 صفحه
شابک: 978-964-448-369-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 19 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: جواد پویان
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1393 (چاپ 1)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 309 صفحه
شابک: 978-964-448-369-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 19 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده از ایرانیان مهاجر مقیم خارج از کشور است
داستان با این جملات آغاز میشود:
"امروز روز اول دسامبر است. روزی آفتابی با کپهکپه ابرهای سفید منتظر در گوشهای از آسمان، دریایی آرام و کشتی تفریحی سفید در حرکت رو به شمال با خطی دراز از کف و موج به دنبالش. مرغان دریایی برای لاشهای شناور در آب جیغ و دادی تماشایی راه انداختهاند. رگههای بخار آب گرم جریان گلف استریم از سطح دریا برمیخیزند و در نیمه راه، نرسیده به آسمان محو میشوند. نسخه انگلیسی کتاب "تاریخ معاصر ایران در یک نگاه" کار دانشکده شرقشناسی دانشگاه اپسالا را که به تازگی به دستم رسیده میبندم، به موجهای دریا نگاه میکنم که از خط بین آسمان و دریا آرامآرام جلو میآیند، ارتفاع میگیرند، خیز کوچکی برمیدارند و فرومیریزند و کفآلود سر و سینه بر ساحل سنگی میکوبند. انگار آرامش دریا را برنمیتابند. یک هفته از تلفن زری میگذرد:
- داداش اگه نمیخوای ما رو ببینی بیا لااقل تکلیف سهمتو روشن کن ..."
مادر که فوت کرد همه چیز مرد، همان نصفه محبت و صمیمیت بین برادرها و خواهرها چند روز بعد، کنار مادر در قبر جای گرفت. یک ماه از مرگ مادر نگذشته بود که تلفنها شروع شد و من اینجا به دور از همه چیز، توی هوای نمناک و زیر ابرهای غلیظ و خاکستری که تا پشت بامها پایین میآمدند و روزهایی به کوتاهی دو یا سه ساعت، باید مینشستم و به جنگ و دعواهای کسانی فکر میکردم که زمانی زندگی بدون آنها برایم متصور نبود ..."
"امروز روز اول دسامبر است. روزی آفتابی با کپهکپه ابرهای سفید منتظر در گوشهای از آسمان، دریایی آرام و کشتی تفریحی سفید در حرکت رو به شمال با خطی دراز از کف و موج به دنبالش. مرغان دریایی برای لاشهای شناور در آب جیغ و دادی تماشایی راه انداختهاند. رگههای بخار آب گرم جریان گلف استریم از سطح دریا برمیخیزند و در نیمه راه، نرسیده به آسمان محو میشوند. نسخه انگلیسی کتاب "تاریخ معاصر ایران در یک نگاه" کار دانشکده شرقشناسی دانشگاه اپسالا را که به تازگی به دستم رسیده میبندم، به موجهای دریا نگاه میکنم که از خط بین آسمان و دریا آرامآرام جلو میآیند، ارتفاع میگیرند، خیز کوچکی برمیدارند و فرومیریزند و کفآلود سر و سینه بر ساحل سنگی میکوبند. انگار آرامش دریا را برنمیتابند. یک هفته از تلفن زری میگذرد:
- داداش اگه نمیخوای ما رو ببینی بیا لااقل تکلیف سهمتو روشن کن ..."
مادر که فوت کرد همه چیز مرد، همان نصفه محبت و صمیمیت بین برادرها و خواهرها چند روز بعد، کنار مادر در قبر جای گرفت. یک ماه از مرگ مادر نگذشته بود که تلفنها شروع شد و من اینجا به دور از همه چیز، توی هوای نمناک و زیر ابرهای غلیظ و خاکستری که تا پشت بامها پایین میآمدند و روزهایی به کوتاهی دو یا سه ساعت، باید مینشستم و به جنگ و دعواهای کسانی فکر میکردم که زمانی زندگی بدون آنها برایم متصور نبود ..."