قمارباز (The Gambler)
نویسنده: فئودور داستایفسکی (Fyodor Dostoyevsky)
ترجمه: صالح حسینی (Saleh Hosseini)
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1402 (چاپ 13)
قیمت: 175000 تومان
تعداد صفحات: 237 صفحه
شابک: 978-964-448-238-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (4.2 امتیاز با رای 10 نفر)
نویسنده: فئودور داستایفسکی (Fyodor Dostoyevsky)
ترجمه: صالح حسینی (Saleh Hosseini)
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1402 (چاپ 13)
قیمت: 175000 تومان
تعداد صفحات: 237 صفحه
شابک: 978-964-448-238-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (4.2 امتیاز با رای 10 نفر)
راوی داستان، آلکسی ایوانویچ، معلم سرخانه فرزندان ژنرالی روس است که به دلیل بدهیهایی که بر سر قمار بالا آورده ملکاش را در روسیه به رهن گذاشته و حالا در سوئیتی در یک هتل آلمانی زندگی میکنند.
اخیرا به ژنرال خبر رسیده که حال عمهی پیر و پولدارش در روسیه خوب نیست و او امیدوار است که با مرگ او و به ارث بردن ثروتش بتواند از شر بدهیهایش خلاص شود و با زن جوانی که اخیرا با او آشنا شده، ازدواج کند.
آلکسی هم دلباختهی پولینا دختر ژنرال است. او که در لحظهای احساساتی میشود و به پولینا میگوید که آماده است برای دلخوش کردن او هر کاری انجام دهد. پولینا هم از او میخواهد که به کازینوی شهر برود و برای او مبلغی را در قمار رولت شرطبندی کند …
نویسنده در "قمارباز" به نوعی داستان اعتیاد خود را به قمار بازگو کرده. البته "قمار" در نوشته شدن این کتاب بیش از اینها نقش داشته. داستایفسکی در هنگام نوشتن این رمان شدیدا تحت فشار بوده تا آن را سر وقت به ناشر تحویل دهد تا بتواند از طریق دستمزد دریافتی بخشی از بدهیهای قمار خود را پرداخت نماید.
اخیرا به ژنرال خبر رسیده که حال عمهی پیر و پولدارش در روسیه خوب نیست و او امیدوار است که با مرگ او و به ارث بردن ثروتش بتواند از شر بدهیهایش خلاص شود و با زن جوانی که اخیرا با او آشنا شده، ازدواج کند.
آلکسی هم دلباختهی پولینا دختر ژنرال است. او که در لحظهای احساساتی میشود و به پولینا میگوید که آماده است برای دلخوش کردن او هر کاری انجام دهد. پولینا هم از او میخواهد که به کازینوی شهر برود و برای او مبلغی را در قمار رولت شرطبندی کند …
نویسنده در "قمارباز" به نوعی داستان اعتیاد خود را به قمار بازگو کرده. البته "قمار" در نوشته شدن این کتاب بیش از اینها نقش داشته. داستایفسکی در هنگام نوشتن این رمان شدیدا تحت فشار بوده تا آن را سر وقت به ناشر تحویل دهد تا بتواند از طریق دستمزد دریافتی بخشی از بدهیهای قمار خود را پرداخت نماید.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بعد از دو هفته غیبت، آخرالامر برگشتهام. حالا دیگر سه روز است که دوستانم آمدهاند اینجا، رولتنبرگ. با خود میاندیشیدم که لابد مشتاقانه انتظارم را میکشند، منتها اشتباه میکردم. از جناب ژنرال مگو که ذرهای بار خاطر نداشت و چند دقیقهای از سر بندهنوازی با من حرف زد و بعد بنده را خدمت خواهرش فرستاد. از قرار معلوم، سر راهشان به ترتیبی پول و پلهای قرض کرده بودند. تازه به نظرم هم رسید که جناب ژنرال تا اندازهای دستپاچه است. ماریا فیلیپوفنا گویا سرش خیلی شلوغ بود و به زحمت جواب سلامم را داد. ولی پول را از من گرفت، شمرد و به همه حرف و حدیث من گوش داد. منتظر آمدن مزنتسوف به صرف شام بودند، همینطور هم یارو فرانسوی و یک آقای انگلیسی. طبق معمول، تا اندک پولی در خانه پیدا میشد، بساط مهمانی برقرار میشد. خوب دیگر، رسم در مسکو چنین است ..."
"بعد از دو هفته غیبت، آخرالامر برگشتهام. حالا دیگر سه روز است که دوستانم آمدهاند اینجا، رولتنبرگ. با خود میاندیشیدم که لابد مشتاقانه انتظارم را میکشند، منتها اشتباه میکردم. از جناب ژنرال مگو که ذرهای بار خاطر نداشت و چند دقیقهای از سر بندهنوازی با من حرف زد و بعد بنده را خدمت خواهرش فرستاد. از قرار معلوم، سر راهشان به ترتیبی پول و پلهای قرض کرده بودند. تازه به نظرم هم رسید که جناب ژنرال تا اندازهای دستپاچه است. ماریا فیلیپوفنا گویا سرش خیلی شلوغ بود و به زحمت جواب سلامم را داد. ولی پول را از من گرفت، شمرد و به همه حرف و حدیث من گوش داد. منتظر آمدن مزنتسوف به صرف شام بودند، همینطور هم یارو فرانسوی و یک آقای انگلیسی. طبق معمول، تا اندک پولی در خانه پیدا میشد، بساط مهمانی برقرار میشد. خوب دیگر، رسم در مسکو چنین است ..."