اوژنی گرانده (Eugenie Grandet)
نویسنده: اونوره دو بالزاک (Honoré de Balzac)
ترجمه: عبدالله توکلی
ناشر: ناهید
سال نشر: 1394 (چاپ 3)
قیمت: 16000 تومان
تعداد صفحات: 272 صفحه
شابک: 978-964-6205-74-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (3.5 امتیاز با رای 2 نفر)
نویسنده: اونوره دو بالزاک (Honoré de Balzac)
ترجمه: عبدالله توکلی
ناشر: ناهید
سال نشر: 1394 (چاپ 3)
قیمت: 16000 تومان
تعداد صفحات: 272 صفحه
شابک: 978-964-6205-74-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (3.5 امتیاز با رای 2 نفر)
قهرمان داستان اوژنی گرانده به همراه پدر و مادر و ندیمهاش در شهر سومور زندگی میکند. پدر اوژنی، در زندگی نسبت به دو چیز حساس است. یکی خرج کردن ثروت عظیماش که در طول سالیان اندوخته و دیگری دخترش که به نظر او باید همواره شایسته رفتار کند و مطابق میل او به ازدواج کسی درآید که موجب افزایش بیشتر ثروتش گردد! اوضاع اما با ورود شارل گرانده به خانهی عمویش به هم میخورد. شارل که فرزند برادر فقید باباگرانده است و جوانی خود را در پاریس به بطالت گذرانده، پس از مرگ پدر به وصیت او نزد عمویش میرود تا موجبات عزیمت او به هندوستان را فراهم کند. اما در این میان اوژنی دل به شارل میبندد و محبت پسر عمو را نیز به خود جلب میکند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در برخی از شهرستانها خانههایی هست که دیدارشان مثل تاریکترین صومعهها، گرفتهترین دشتها یا غمانگیزترین ویرانهها اندوهی در دل برمیانگیزد و شاید سکوت صومعهها، بیباری و خشکی دشتها و اندوه مرگآلود ویرانهها یکجا در این خانهها باشد. حیات و حرکت در آنجا چنان آرام و اندک است که اگر غریبی به این ناحیه بیاید و چشمش ناگهان به نگاه بیفروغ و سرد موجود بیحرکتی برنخورد - که صورت راهبمانندش به صدای پای ناشناسی از پنجره بدر میآید - این خانهها را بیسکنه میپندارد. همهی این عوامل اندوه و گرفتگی را در جبین خانهای در شهر سومور میتوان دید که در قسمت بالایی شهر، در انتهای کوچهی پست و بلندی که به سوی قصر میرود، جا دارد ... این کوچه که اکنون چندان محل عبور و مرور نیست در تابستان گرم و در زمستان سرد و در پارهای از نقاط تاریک است. صدای پای انسان بر شنهای آن که همیشه خشک و پاکیزه است، به نحوی عجیب طنین میافکند و تنگی و پیچ و خم و آرامش خانههای آن که به شهر قدیم تعلق دارد و در پناه بارهها جای گرفته است، شایستهی توجه است ..."
"در برخی از شهرستانها خانههایی هست که دیدارشان مثل تاریکترین صومعهها، گرفتهترین دشتها یا غمانگیزترین ویرانهها اندوهی در دل برمیانگیزد و شاید سکوت صومعهها، بیباری و خشکی دشتها و اندوه مرگآلود ویرانهها یکجا در این خانهها باشد. حیات و حرکت در آنجا چنان آرام و اندک است که اگر غریبی به این ناحیه بیاید و چشمش ناگهان به نگاه بیفروغ و سرد موجود بیحرکتی برنخورد - که صورت راهبمانندش به صدای پای ناشناسی از پنجره بدر میآید - این خانهها را بیسکنه میپندارد. همهی این عوامل اندوه و گرفتگی را در جبین خانهای در شهر سومور میتوان دید که در قسمت بالایی شهر، در انتهای کوچهی پست و بلندی که به سوی قصر میرود، جا دارد ... این کوچه که اکنون چندان محل عبور و مرور نیست در تابستان گرم و در زمستان سرد و در پارهای از نقاط تاریک است. صدای پای انسان بر شنهای آن که همیشه خشک و پاکیزه است، به نحوی عجیب طنین میافکند و تنگی و پیچ و خم و آرامش خانههای آن که به شهر قدیم تعلق دارد و در پناه بارهها جای گرفته است، شایستهی توجه است ..."