
جنگ و صلح به روایت محمدرضا سرشار (War and Peace)
نویسنده: لئو تولستوی (Leo Tolstoy)
ترجمه: کاظم انصاری (خلاصه شده توسط محمدرضا سرشار)
ناشر: سوره مهر
سال نشر: 1390 (چاپ 1)
قیمت: 14000 تومان
تعداد صفحات: 640 صفحه
شابک: 978-600-175-093-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
نویسنده: لئو تولستوی (Leo Tolstoy)
ترجمه: کاظم انصاری (خلاصه شده توسط محمدرضا سرشار)
ناشر: سوره مهر
سال نشر: 1390 (چاپ 1)
قیمت: 14000 تومان
تعداد صفحات: 640 صفحه
شابک: 978-600-175-093-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
داستان "جنگ و صلح" در قرن نوزدهم میلادی میگذرد. در متن دورهای تاریخی که ناپلئون بناپارت امپراطور نامدار و جنگاور فرانسه در اروپا دست به کشورگشایی میزند و پس از اشغال اتریش و عقد قرارداد ترک مخاصمه با روسیه، برخلاف قرارداد امضا شده به روسیه حمله میکند، مسکو را به اشغال خود درمیآورد و در سرمای زمستان روسیه بخش اعظم نیروی نظامی خود را از دست داده و شکستخورده به فرانسه بازمیگردد.
بخشهایی از کتاب، به شرح نبردهای روسیه و فرانسه در این دوره و جزئیات حمله ناپلئون به روسیه و شکست او میپردازد. در حقیقت اشاره صورت گرفته به "جنگ" در نام کتاب، اشاره به تجربههایی است که قهرمانان داستان در همین جنگها از سر میگذرانند.
نویسنده با استفاده از فضای این دوره تاریخی، داستان خود را بر شرح زندگی و روابط سه خانوادهی متمول و اشرافزادهی روس متمرکز میکند و با مرور زندگی، روابط اجتماعی و تجربهای که هریک از اعضای این خانوادهها در جنگ کسب میکنند، داستانی حماسی میآفریند که هم از جنبههای انسانی و عاطفی و هم از دیدگاه فلسفی تا امروز جزو آثار برتر ادبیات روسیه و جهان محسوب شده است.
بخشهایی از کتاب، به شرح نبردهای روسیه و فرانسه در این دوره و جزئیات حمله ناپلئون به روسیه و شکست او میپردازد. در حقیقت اشاره صورت گرفته به "جنگ" در نام کتاب، اشاره به تجربههایی است که قهرمانان داستان در همین جنگها از سر میگذرانند.
نویسنده با استفاده از فضای این دوره تاریخی، داستان خود را بر شرح زندگی و روابط سه خانوادهی متمول و اشرافزادهی روس متمرکز میکند و با مرور زندگی، روابط اجتماعی و تجربهای که هریک از اعضای این خانوادهها در جنگ کسب میکنند، داستانی حماسی میآفریند که هم از جنبههای انسانی و عاطفی و هم از دیدگاه فلسفی تا امروز جزو آثار برتر ادبیات روسیه و جهان محسوب شده است.
داستان در این نسخه خلاصه شده از کتاب اصلی با جملات زیر آغاز میشود:
"در ژوییه 1805، آناپائولونا شرر، یکی از بانوان مشهور دربار و ندیمه امپراتریس ماریا فئودورنا، هنگام استقبال از شاهزاده واسیلی که رتبه عالی و مقام اداری مهمی داشت و پیش از دیگران به شبنشینی آمده بود، میگفت: "خب شاهزاده! ژن و لوک دیگر به صورت املاک شخصی خانواده بناپارت درآمده، نه؟ به شما اخطار میکنم اگر به من نگویید که در حال جنگ هستیم و اگر باز هم به خودتان اجازه بدهید که از رسواییها و ستمگریهای این دشمن مسیح دفاع کنید، دیگر اسم شما را نخواهم برد و شما را دوست خود نخواهم دانست ... خب سلام، سلام! حال شما چطور است؟ میبینم که شما را ترساندهام! لطفا بنشینید و با من حرف بزنید."
آناپائولونا چند روزی بود که سرفه میکرد. خودش میگفت گریپ دارد. در دعوتنامه مختصری که صبح آن روز بهوسیله خدمتکار سرخجامه خود توزیع کرده بود، برای همه بدون هیچگونه تفاوتی نوشته بود: "کنت (یا شاهزاده) اگر نقشه بهتری در پیش ندارید و اگر منظره شبنشینی در خانه بیماری بیچاره، شما را فوقالعاده بیمناک و ناراحت نمیکند، مرا از دیدار خود بین ساعت 7 تا 10 امشب خوشنود سازید."
آناشرر شاهزاده که به هیچ وجه از برخورد و پذیرائی آناپائولونا مشوش نشده بود، جواب داد: "پروردگارا! چه حمله شدیدی!" "
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.
"در ژوییه 1805، آناپائولونا شرر، یکی از بانوان مشهور دربار و ندیمه امپراتریس ماریا فئودورنا، هنگام استقبال از شاهزاده واسیلی که رتبه عالی و مقام اداری مهمی داشت و پیش از دیگران به شبنشینی آمده بود، میگفت: "خب شاهزاده! ژن و لوک دیگر به صورت املاک شخصی خانواده بناپارت درآمده، نه؟ به شما اخطار میکنم اگر به من نگویید که در حال جنگ هستیم و اگر باز هم به خودتان اجازه بدهید که از رسواییها و ستمگریهای این دشمن مسیح دفاع کنید، دیگر اسم شما را نخواهم برد و شما را دوست خود نخواهم دانست ... خب سلام، سلام! حال شما چطور است؟ میبینم که شما را ترساندهام! لطفا بنشینید و با من حرف بزنید."
آناپائولونا چند روزی بود که سرفه میکرد. خودش میگفت گریپ دارد. در دعوتنامه مختصری که صبح آن روز بهوسیله خدمتکار سرخجامه خود توزیع کرده بود، برای همه بدون هیچگونه تفاوتی نوشته بود: "کنت (یا شاهزاده) اگر نقشه بهتری در پیش ندارید و اگر منظره شبنشینی در خانه بیماری بیچاره، شما را فوقالعاده بیمناک و ناراحت نمیکند، مرا از دیدار خود بین ساعت 7 تا 10 امشب خوشنود سازید."
آناشرر شاهزاده که به هیچ وجه از برخورد و پذیرائی آناپائولونا مشوش نشده بود، جواب داد: "پروردگارا! چه حمله شدیدی!" "
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.