معمای آقای ریپلی (The Talented Mr. Ripley)
نویسنده: پاتریشیا هایاسمیت (Patricia Highsmith)
ترجمه: فرزانه طاهری
ناشر: طرح نو
سال نشر: 1389 (چاپ 2)
قیمت: 10000 تومان
تعداد صفحات: 287 صفحه
شابک: 978-964-713413-2
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 7 نفر
امتیاز کتاب: (3.67 امتیاز با رای 3 نفر)
نویسنده: پاتریشیا هایاسمیت (Patricia Highsmith)
ترجمه: فرزانه طاهری
ناشر: طرح نو
سال نشر: 1389 (چاپ 2)
قیمت: 10000 تومان
تعداد صفحات: 287 صفحه
شابک: 978-964-713413-2
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 7 نفر
امتیاز کتاب: (3.67 امتیاز با رای 3 نفر)
تام ریپلی جوان بیکارهای است که برای گذران زندگی گهگاه به کارهای خلاف دست میزند. روزی او اتفاقی آقای گرینلیف، یکی از متمولین شهر را ملاقات میکند که به اشتباه تصور میکند تام و دیکی، پسرش، با هم دوست هستند.
آقای گرینلیف از تام میخواهد تا به اروپا نزد پسرش برود و هرطور که میتواند او را راضی کند که به آمریکا نزد خانوادهاش برگردد. وقتی آقای گرینلیف میگوید برای اینکار حاضر است هزینهی سفر تام را به اروپا بپردازد، تام متوجه میشود که شانس به او روی آورده.
در اروپا تام، دیکی را پیدا میکند و با او دوست میشود. دوستی این دو آنقدر نزدیک میشود که اغلب حسادت پنهان مارج، دوست دیگر دیکی را برمیانگیزد ...
آقای گرینلیف از تام میخواهد تا به اروپا نزد پسرش برود و هرطور که میتواند او را راضی کند که به آمریکا نزد خانوادهاش برگردد. وقتی آقای گرینلیف میگوید برای اینکار حاضر است هزینهی سفر تام را به اروپا بپردازد، تام متوجه میشود که شانس به او روی آورده.
در اروپا تام، دیکی را پیدا میکند و با او دوست میشود. دوستی این دو آنقدر نزدیک میشود که اغلب حسادت پنهان مارج، دوست دیگر دیکی را برمیانگیزد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
تام به پشت سرش نگاه کرد و دید که مرد از "قفس سبز" بیرون آمده، بهطرف او میآید. تام قدمها را تندتر کرد. شکی نبود که مرد بهدنبال اوست. تام پنج دقیقه پیش متوجهش شد که سر میز نشسته بود و با دقت نگاهش میکرد، انگار او هنوز نه کاملا که تقریبا مطمئن شده بود. اما تام آنقدر او را مطمئن دیده بود که بهعجله مشروبش را سر بکشد، حساب میز را بدهد و بیرون بیاید.
در تقاطع خیابان، تام خیز برداشت و دواندوان از خیابان پنجم گذشت. کافه رائول همانجا بود. چطور است که خطر کند و برای مشروب بعدی بهآنجا برود؟ سرنوشت را امتحانی کند و از این حرفها؟ یا بیندازد توی خیابان پارک و سعی کند که در درگاه تاریک خانهها از او پنهان شود؟ وارد کافه رائول شد ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا و اینجا بیابید.
تام به پشت سرش نگاه کرد و دید که مرد از "قفس سبز" بیرون آمده، بهطرف او میآید. تام قدمها را تندتر کرد. شکی نبود که مرد بهدنبال اوست. تام پنج دقیقه پیش متوجهش شد که سر میز نشسته بود و با دقت نگاهش میکرد، انگار او هنوز نه کاملا که تقریبا مطمئن شده بود. اما تام آنقدر او را مطمئن دیده بود که بهعجله مشروبش را سر بکشد، حساب میز را بدهد و بیرون بیاید.
در تقاطع خیابان، تام خیز برداشت و دواندوان از خیابان پنجم گذشت. کافه رائول همانجا بود. چطور است که خطر کند و برای مشروب بعدی بهآنجا برود؟ سرنوشت را امتحانی کند و از این حرفها؟ یا بیندازد توی خیابان پارک و سعی کند که در درگاه تاریک خانهها از او پنهان شود؟ وارد کافه رائول شد ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا و اینجا بیابید.