کیمیاگر (The Alchemist)
نویسنده: پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)
ترجمه: دلآرا قهرمان
ناشر: فرزان روز
سال نشر: 1402 (چاپ 56)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 964-6138-09-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 143 نفر
امتیاز کتاب: (3.86 امتیاز با رای 95 نفر)
نویسنده: پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)
ترجمه: دلآرا قهرمان
ناشر: فرزان روز
سال نشر: 1402 (چاپ 56)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 964-6138-09-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 143 نفر
امتیاز کتاب: (3.86 امتیاز با رای 95 نفر)
داستان درباره چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را ترک میکند و به شمال آفریقا میرود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. او در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه میداند، و یک کیمیاگر آشنا میشود و عاشق فاطمه، دختر صحرا میشود. همه این افراد، سانتیاگو را در مسیر جست و جویش هدایت میکنند. هیچکس نمیداند این گنج چیست و آیا سانتیاگو میتواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی کودکانی به نظر میرسید، سرانجام به جست و جوی گنجی مبدل میشود که فقط در درون میتوان آن را یافت. (برگرفته از توضیحات کتاب در وب سایت ویکیپدیا)
داستان با این جملات آغاز میشود:
" "کیمیاگر" کتابی را که یکی از کاروانیان به همراه آورده بود، به دست گرفت. کتاب جلد نداشت، با اینهمه توانست نام نویسنده را دریابد: اسکار وایلد. در حالی که کتاب را ورق میزد به داستانی برخورد که درباره "نرگس" بود.
کیمیاگر افسانه نرگس را میشناخت، مرد جوان و زیبایی که هر روز به کنار دریاچه میرفت تا زیبایی خویش را در آب تماشا کند. او آنچنان مجذوب تصویر خویش میشد که روزی به آب افتاد و در دریاچه غرق شد. در مکانی که به آب افتاده بود، گلی رویید که آن را گل نرگس نامیدند.
اما اسکار وایلد داستان را به این شیوه تمام نکرده بود.
او نوشته بود که پس از مرگ نرگس، پریان جنگل به کنار دریاچه آب شیرین آمدند و آن را لبالب از اشگهای شور یافتند.
پریان پرسیدند: چرا گریه میکنی؟
دریاچه جواب داد: من برای نرگس گریه میکنم.
پریان گفتند: هیچ جای تعجب نیست، چون هرچند که ما پیوسته در بیشهها به دنبال او بودیم تنها تو بودی که میتوانستی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی.
آنگاه دریاچه پرسید: مگر نرگس زیبا بود؟ ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.
" "کیمیاگر" کتابی را که یکی از کاروانیان به همراه آورده بود، به دست گرفت. کتاب جلد نداشت، با اینهمه توانست نام نویسنده را دریابد: اسکار وایلد. در حالی که کتاب را ورق میزد به داستانی برخورد که درباره "نرگس" بود.
کیمیاگر افسانه نرگس را میشناخت، مرد جوان و زیبایی که هر روز به کنار دریاچه میرفت تا زیبایی خویش را در آب تماشا کند. او آنچنان مجذوب تصویر خویش میشد که روزی به آب افتاد و در دریاچه غرق شد. در مکانی که به آب افتاده بود، گلی رویید که آن را گل نرگس نامیدند.
اما اسکار وایلد داستان را به این شیوه تمام نکرده بود.
او نوشته بود که پس از مرگ نرگس، پریان جنگل به کنار دریاچه آب شیرین آمدند و آن را لبالب از اشگهای شور یافتند.
پریان پرسیدند: چرا گریه میکنی؟
دریاچه جواب داد: من برای نرگس گریه میکنم.
پریان گفتند: هیچ جای تعجب نیست، چون هرچند که ما پیوسته در بیشهها به دنبال او بودیم تنها تو بودی که میتوانستی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی.
آنگاه دریاچه پرسید: مگر نرگس زیبا بود؟ ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.