خداحافظ برلین (Goodbye to Berlin)
نویسنده: کریستوفر ایشروود (Christopher Isherwood)
ترجمه: آرش طهماسبی
ناشر: فرهنگ جاوید
سال نشر: 1391 (چاپ 2)
قیمت: 9000 تومان
تعداد صفحات: 296 صفحه
شابک: 978-600-91743-2-4
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
نویسنده: کریستوفر ایشروود (Christopher Isherwood)
ترجمه: آرش طهماسبی
ناشر: فرهنگ جاوید
سال نشر: 1391 (چاپ 2)
قیمت: 9000 تومان
تعداد صفحات: 296 صفحه
شابک: 978-600-91743-2-4
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
کریستوفر ایشروود با کتاب خداحافظ برلین نهتنها بیدرنگ خود را در صف اول داستاننویسان معاصر قرار داد، بلکه برلین پیش از ظهور هیتلر را همچون مامن خاص خویش، به تصویر کشید.
خداحافظ برلین تصویر او از این شهر گمشده است؛ به این مفهوم که از آپارتمانهای استیجاری و کافههای مناطق حاشیهی شهر به ویلاهای خیره کنندهی ثروتمندان میرسد.
تقریبا در هر صفحه از این کتاب رویدادهای خارقالعاده، تراژیک و مضحک با استادی تمام در کنار هم تلفیق میشوند.
این جلوهها از برلین در روزهای اندکی پیش از روی کار آمدن رژیم هیتلر، تصویری از تاریخ و نیز، تابلویی از یک نوشتهی شاخص بهدست میدهد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب) کتاب ساختاری اپیزودیک دارد و در قالب شش داستان کوتاه که همگی در فاصله زمانی سالهای 1930 تا 1933 در برلین میگذرند، مشاهدات نویسنده را از آلمان پیش از ظهور نازیها و حال و هوای مردم آلمان در آن روزها بازگو میکنند.
خداحافظ برلین تصویر او از این شهر گمشده است؛ به این مفهوم که از آپارتمانهای استیجاری و کافههای مناطق حاشیهی شهر به ویلاهای خیره کنندهی ثروتمندان میرسد.
تقریبا در هر صفحه از این کتاب رویدادهای خارقالعاده، تراژیک و مضحک با استادی تمام در کنار هم تلفیق میشوند.
این جلوهها از برلین در روزهای اندکی پیش از روی کار آمدن رژیم هیتلر، تصویری از تاریخ و نیز، تابلویی از یک نوشتهی شاخص بهدست میدهد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب) کتاب ساختاری اپیزودیک دارد و در قالب شش داستان کوتاه که همگی در فاصله زمانی سالهای 1930 تا 1933 در برلین میگذرند، مشاهدات نویسنده را از آلمان پیش از ظهور نازیها و حال و هوای مردم آلمان در آن روزها بازگو میکنند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"از پنجرهی اتاقم، خیابان شلوغ و غمانگیز پیدا بود؛ و مغازههای زیرزمینی که تمام روز لامپهایشان در سایهی نمای ساختمانهای بلندمرتبهی بالکندار، با گچکاریهای کثیف مزین به کتیبه و ابزارکاریهای نشانهای خانوادگی اشرافی، روشن بودند. کل آن ناحیه به همین شکل بود: خیابانی که به خیابان مسکونی دیگری منتهی میشد، با خانههایی همچون صندوقهای عتیقهی زهواردررفتهای که با جواهرات کدر شده و اسباب و اثاثیهی دستدوم یک ورشکستهی طبقهی متوسط، تا خرخره پر شده بودند.
من دوربینی هستم با شاتر باز، کاملا منفعل، که دارد ثبت میکند. فکرکردنی در کار نیست. ثبت صحنهی مردی که پشت پنجرهی روبهرویی دارد ریش میزند و، زنی کیمونوپوش، در حال شستن سر. روزی همهی اینها، باید ظاهر و بهدقت چاپ و ثبت شوند ..."
"از پنجرهی اتاقم، خیابان شلوغ و غمانگیز پیدا بود؛ و مغازههای زیرزمینی که تمام روز لامپهایشان در سایهی نمای ساختمانهای بلندمرتبهی بالکندار، با گچکاریهای کثیف مزین به کتیبه و ابزارکاریهای نشانهای خانوادگی اشرافی، روشن بودند. کل آن ناحیه به همین شکل بود: خیابانی که به خیابان مسکونی دیگری منتهی میشد، با خانههایی همچون صندوقهای عتیقهی زهواردررفتهای که با جواهرات کدر شده و اسباب و اثاثیهی دستدوم یک ورشکستهی طبقهی متوسط، تا خرخره پر شده بودند.
من دوربینی هستم با شاتر باز، کاملا منفعل، که دارد ثبت میکند. فکرکردنی در کار نیست. ثبت صحنهی مردی که پشت پنجرهی روبهرویی دارد ریش میزند و، زنی کیمونوپوش، در حال شستن سر. روزی همهی اینها، باید ظاهر و بهدقت چاپ و ثبت شوند ..."