آبهای بهاری (Spring Torrents)
نویسنده: ایوان تورگینیف (Ivan Turgenev)
ترجمه: عبدالحسین نوشین
ناشر: بوتیمار
سال نشر: 1393 (چاپ 2)
قیمت: 11500 تومان
تعداد صفحات: 168 صفحه
شابک: 978-964-9963-10-5
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
نویسنده: ایوان تورگینیف (Ivan Turgenev)
ترجمه: عبدالحسین نوشین
ناشر: بوتیمار
سال نشر: 1393 (چاپ 2)
قیمت: 11500 تومان
تعداد صفحات: 168 صفحه
شابک: 978-964-9963-10-5
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
قهرمان داستان، دیمیتری سانین 22 ساله در حال بازگشت از سفری تفریحی از ایتالیا به زادگاهش روسیه در شهر فرانکفورت با جما روزللی ملاقات میکند و دل به او میبازد. او که برای اولین بار است که طعم عشق را میچشد تصمیم میگیرد که املاکش را در روسیه بفروشد و زندگی تازهای را با جما آغاز کند. اما او که ابتدا تصور میکند عشقاش به جمای جوان و زیبا ابدی خواهد بود وقتی برای فروش املاکش به روسیه بازمیگردد و برای اولینبار با خریدار املاکش، مادام پولوزوف، روبرو میشود، همه تصوراتش از آینده تغییر میکند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"ساعت دو بعد از نیمهشب به اتاق کارش برگشت، پس از روشن کردن شمعها، پیشخدمت را از اتاق بیرون کرد، روی مبل کنار شومینه افتاد و صورتش را با دو دست پوشاند.
هرگز چنین خستگی جسمی و روحی را نچشیده بود. تمام شب را با بانوان دلپسند و مردان بافرهنگ گذرانده بود. برخی از آن بانوان، زیبا بودند و تقریبا همهی مردان در هوش و استعداد ممتاز. خود او هم همصحبتی خوب بود ... باوجود همهی اینها آن حس تنفر از زندگی (که رومیان دربارهاش بسیار سخن گفتهاند) هرگز با چنین نیرویی به او دست نداده بود. اگر جوانتر بود از دلتنگی و ملال و خشم به گریه میافتاد، تلخی زهرآگین و سوزانی مانند تلخی کاسنی در دل و جانش راه یافته بود. از هرطرف، سنگینی غمباری مانند غروب دلگیر پاییز او را احاطه کرده بود و نمیدانست چهگونه باید خود را از این تاریکی و غم آزاد سازد. امیدی به خوابیدن نداشت، چون میدانست خوابش نخواهد برد ..."
"ساعت دو بعد از نیمهشب به اتاق کارش برگشت، پس از روشن کردن شمعها، پیشخدمت را از اتاق بیرون کرد، روی مبل کنار شومینه افتاد و صورتش را با دو دست پوشاند.
هرگز چنین خستگی جسمی و روحی را نچشیده بود. تمام شب را با بانوان دلپسند و مردان بافرهنگ گذرانده بود. برخی از آن بانوان، زیبا بودند و تقریبا همهی مردان در هوش و استعداد ممتاز. خود او هم همصحبتی خوب بود ... باوجود همهی اینها آن حس تنفر از زندگی (که رومیان دربارهاش بسیار سخن گفتهاند) هرگز با چنین نیرویی به او دست نداده بود. اگر جوانتر بود از دلتنگی و ملال و خشم به گریه میافتاد، تلخی زهرآگین و سوزانی مانند تلخی کاسنی در دل و جانش راه یافته بود. از هرطرف، سنگینی غمباری مانند غروب دلگیر پاییز او را احاطه کرده بود و نمیدانست چهگونه باید خود را از این تاریکی و غم آزاد سازد. امیدی به خوابیدن نداشت، چون میدانست خوابش نخواهد برد ..."