روزهای برمه (Burmese Days)
نویسنده: جورج اورول (George Orwell)
ترجمه: زهره روشنفکر
ناشر: به سخن
سال نشر: 1399 (چاپ 7)
قیمت: 59000 تومان
تعداد صفحات: 368 صفحه
شابک: 978-964-453-108-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
نویسنده: جورج اورول (George Orwell)
ترجمه: زهره روشنفکر
ناشر: به سخن
سال نشر: 1399 (چاپ 7)
قیمت: 59000 تومان
تعداد صفحات: 368 صفحه
شابک: 978-964-453-108-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
"روزهای برمه" همچون نوشتههای دیگر جورج اورول یک داستان انتقادی است. اورول در این کتاب شیوهی ادارهی امپراتوری بریتانیا در کشورهای مستعمرهاش را مینمایاند و از آن، به شدت انتقاد میکند.
اورول اندیشههای نقادانهاش را از دید قهرمان داستانش به زبان میآورد. شخصیت اصلی این داستان که خود تبعهی انگلیس است از اوضاعی که بر مردم کشور برمه میگذرد به شدت بیزار است و در هر فرصتی از آن انتقاد میکند. درحالی که خود مردم برمه به این طرز زندگی عادت کردهاند، او نسبت به این وضعیت اظهار انزجار میکند؛ اما او آدمی ترسو است و نمیتواند این عقایدش را بهطور آشکار نشان دهد؛ زیرا میداند که تمام اروپاییهای ساکن برمه به شدت از شیوهی حکومت بر مردم راضی و حتی طالب وارد آوردن فشار بیشتر بر آنها هستند. اورول ترس و بزدلی قهرمان داستانش را با یک لکهی مادرزادی روی صورتش مینمایاند که همیشه باعث شرمساری اوست و او سعی دارد آن را از دید همگان پنهان نگه دارد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
اورول اندیشههای نقادانهاش را از دید قهرمان داستانش به زبان میآورد. شخصیت اصلی این داستان که خود تبعهی انگلیس است از اوضاعی که بر مردم کشور برمه میگذرد به شدت بیزار است و در هر فرصتی از آن انتقاد میکند. درحالی که خود مردم برمه به این طرز زندگی عادت کردهاند، او نسبت به این وضعیت اظهار انزجار میکند؛ اما او آدمی ترسو است و نمیتواند این عقایدش را بهطور آشکار نشان دهد؛ زیرا میداند که تمام اروپاییهای ساکن برمه به شدت از شیوهی حکومت بر مردم راضی و حتی طالب وارد آوردن فشار بیشتر بر آنها هستند. اورول ترس و بزدلی قهرمان داستانش را با یک لکهی مادرزادی روی صورتش مینمایاند که همیشه باعث شرمساری اوست و او سعی دارد آن را از دید همگان پنهان نگه دارد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:,BR>
"یوپوکین، رئیس دادگاه جانبی بخش کیائوکتادا، واقع در قسمت بالای برمه، در ایوان خانهاش نشسته بود. با آنکه هنوز ساعت هشت و نیم صبح بود؛ اما چون ماه آوریل بود، هوا آنچنان غمگین و ابری بود که نوید ساعتهای کشدار و خفقانآور ظهر را میداد. باد با وزشی ضعیف و به طور تصادفی که در نتیجهی تضاد با وضعیت جوی خنک به نظر میرسید، نهال نخلهای خرمایی را که تازه خیس و از کنار بام آویزان شده بود، حرکت میداد. پشت نهالهای خرما، تنهی خمیده و خاکآلود یک نخل به چشم میآمد و بعد از آن، یک آسمان تمام آبی و آتشین بود. چند کرکس در بالاترین نقطهی آسمان که چشم از دیدنش حیران میماند، درحالیکه بیهیچ تکانی به بالهایشان چرخ میزدند در حال پرواز بودند ..."