نخل
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی (Houshang Moradi Kermani)
ناشر: معین
سال نشر: 1395 (چاپ 13)
قیمت: 36000 تومان
تعداد صفحات: 131 صفحه
شابک: 964-5643-78-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 46 نفر
امتیاز کتاب: (1.9 امتیاز با رای 5 نفر)
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی (Houshang Moradi Kermani)
ناشر: معین
سال نشر: 1395 (چاپ 13)
قیمت: 36000 تومان
تعداد صفحات: 131 صفحه
شابک: 964-5643-78-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 46 نفر
امتیاز کتاب: (1.9 امتیاز با رای 5 نفر)
مراد، پسر بچه یتیمی است که به همراه خالهاش و خانواده او در روستایی در حاشیه کویر زندگی میکند. در روستای مراد درخت نخل وجود ندارد. اما یکروز درویشی که از روستای آنها عبور میکند، هسته خرمایی را که مراد برای او آورده در کنار نهری میکارد و به مراد میگوید که آن هسته درختی خواهد شد. از آن پس مراد همواره منتظر این است که قول درویش به واقعیت بپیوندد و او صاحب تنها درخت نخل آبادی شود.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"- درویش آمد، خضر آمد!
خبر خیلی زود، مثل باد، توی آبادی پیچید. دهان به دهان گشت و گوش به گوش رسید.
پیش از همه، عزیزالله درویش را دید. داشت پشتبام را کاهگل میکرد که چشمش به راه باریک، سفید و مارپیچ دامنه کوه افتاد. درویش از کوه سرازیر شده بود. توی راه بود. عزیزالله لکهای سبز دید که توی راه آرام آرام میخزید و از کوه پایین میآمد. آسمان صاف و پاک بود و خورشید، داغ و روشن، بَر کوه و دشت و درخت میتابید. عزیزالله، دست راستش را، که غرق گِل بود، بالای ابروهاش گرفت. روی چشمهاش سایه کرد. چشمهاش را تنگ کرد و به راه خیره شد. درویش را دید که خوش خوش میآمد ..."
"- درویش آمد، خضر آمد!
خبر خیلی زود، مثل باد، توی آبادی پیچید. دهان به دهان گشت و گوش به گوش رسید.
پیش از همه، عزیزالله درویش را دید. داشت پشتبام را کاهگل میکرد که چشمش به راه باریک، سفید و مارپیچ دامنه کوه افتاد. درویش از کوه سرازیر شده بود. توی راه بود. عزیزالله لکهای سبز دید که توی راه آرام آرام میخزید و از کوه پایین میآمد. آسمان صاف و پاک بود و خورشید، داغ و روشن، بَر کوه و دشت و درخت میتابید. عزیزالله، دست راستش را، که غرق گِل بود، بالای ابروهاش گرفت. روی چشمهاش سایه کرد. چشمهاش را تنگ کرد و به راه خیره شد. درویش را دید که خوش خوش میآمد ..."