هابیت یا آنجا و بازگشت دوباره (The Hobbit; or, There and Back Again)
نویسنده: جی. آر. آر. تالکین (J. R. R. Tolkien)
ترجمه: رضا علیزاده (ا)
ناشر: روزنه
سال نشر: 1401 (چاپ 11)
قیمت: 495000 تومان
تعداد صفحات: 432 صفحه
شابک: 978-964-334-200-5
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 5 نفر)
نویسنده: جی. آر. آر. تالکین (J. R. R. Tolkien)
ترجمه: رضا علیزاده (ا)
ناشر: روزنه
سال نشر: 1401 (چاپ 11)
قیمت: 495000 تومان
تعداد صفحات: 432 صفحه
شابک: 978-964-334-200-5
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 5 نفر)
بیلبو بگینز یک هابیت است که زندگی آرام و راحتی دارد. او به ندرت سفر میرود و اغلب در خانهاش و محوطهی اطراف آن زندگی را میگذراند. اما این آرامش با ورود جادوگری به نام گندولف و همراهانش به خانه او به هم میخورد. گندولف نزد بیلبو میآید تا او را دعوت کند به همراه او و دوستانش به دنبال گنجی بروند که فکر میکنند در کوهستانی دور دست در غاری مخفی شده. غاری که محل زندگی اژدهایی به نام اسماگ است. بیلبو راضی میشود که همراه آنها به جستجوی گنج برود و ناخواسته وارد ماجراهایی میشود که بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت!
داستان کتاب با این جملات آغاز میشود:
"روزی روزگاری یک هابیت در سوراخی توی زمین زندگی میکرد. نه از آن سوراخهای کثیف و نمور که پر از دم کرم است و بوی لجن میدهد، و باز نه از آن سوراخهای خشک و خالی و شنی که تویش جایی برای نشستن و چیزی برای خوردن پیدا نمیشود؛ سوراخ، از آن سوراخهای هابیتی بود، و این یعنی آسایش.
یک در کاملا گرد داشت مثل پنجرهی کشتی، که رنگ سبز خورده بود، با یک دستگیرهی زرد و براق و برنجی درست در وسط. در به یک تالار لوله مانند شبیه تونل باز میشد: یک تونل خیلی دنج، بدون دود و دم، با دیوارهای تخته کوب و کف آجر شده و مفروش، مجهز به صندلیهای صیقل خورده، و یک عالمه، یک عالمه گل میخ برای آویختن کت و کلاه: این هابیت ما دلش غنج میزد برای دید و بازدید ..."
"روزی روزگاری یک هابیت در سوراخی توی زمین زندگی میکرد. نه از آن سوراخهای کثیف و نمور که پر از دم کرم است و بوی لجن میدهد، و باز نه از آن سوراخهای خشک و خالی و شنی که تویش جایی برای نشستن و چیزی برای خوردن پیدا نمیشود؛ سوراخ، از آن سوراخهای هابیتی بود، و این یعنی آسایش.
یک در کاملا گرد داشت مثل پنجرهی کشتی، که رنگ سبز خورده بود، با یک دستگیرهی زرد و براق و برنجی درست در وسط. در به یک تالار لوله مانند شبیه تونل باز میشد: یک تونل خیلی دنج، بدون دود و دم، با دیوارهای تخته کوب و کف آجر شده و مفروش، مجهز به صندلیهای صیقل خورده، و یک عالمه، یک عالمه گل میخ برای آویختن کت و کلاه: این هابیت ما دلش غنج میزد برای دید و بازدید ..."