همسر مسافر زمان (The Time Traveler`s Wife)
نویسنده: آدری نیفنگر (Audrey Niffenegger)
ترجمه: مرجان محمدی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1402 (چاپ 3)
قیمت: 400000 تومان 340000 تومان
تعداد صفحات: 623 صفحه
شابک: 978-600-182-144-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: آدری نیفنگر (Audrey Niffenegger)
ترجمه: مرجان محمدی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1402 (چاپ 3)
قیمت: 400000 تومان 340000 تومان
تعداد صفحات: 623 صفحه
شابک: 978-600-182-144-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 3 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 1 نفر)
کتاب داستان پرماجرای عشق میان کتابداری به نام هنری و دختری زیبا به نام کلر است که در رشته هنر تحصیل میکند. هنری به دلیل اختلالات ژنتیکی بدون اراده در زمان سفر میکند و با این که هر دو سعی میکنند یک زندگی طبیعی داشته باشند، خانواده تشکیل دهند، شغل و دوستان خود را حفظ کنند و بچهدار شوند اما غیب شدنهای گاه و بیگاه هنری زندگی آنها را دستخوش ماجراهایی غیرقابل پیشبینی میکند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"کلر: کتابخانه خنک است و بوی شامپوی فرش میدهد اما غیر از سنگ مرمر فرشی نمیبینم. دفتر مراجعین را امضا میکنم؛ کلر آبشایر، 26،11:15 اکتبر 1991، بخش ویژه. تا به حال به کتابخانهی نیوبری نیامدهام، حالا که از در ورودی تاریک و شومش گذشتهام احساس هیجان میکنم. انگار صبح کریسمس است. کتابخانه را مانند جعبه بزرگی پر از کتابهای زیبا میبینم. آسانسور، کم نور و سکوت حکم فرماست. طبقه سوم پیاده میشوم و فرم را پر میکنم. آنوقت به بخش ویژه در طبقه بالا میروم. پاشنههای پوتینم روی کف چوبی صدا میدهد. سالن ساکت و پر از جمعیت است. هر جا را نگاه کنی میزهای محکم و سنگین میبینی با کتابهای تلنبار شده رویشان و کتابخوانها دورشان. روشنایی صبح پاییزی شیکاگو از خلال پنجرههای بلند وارد میشود ..."
"کلر: کتابخانه خنک است و بوی شامپوی فرش میدهد اما غیر از سنگ مرمر فرشی نمیبینم. دفتر مراجعین را امضا میکنم؛ کلر آبشایر، 26،11:15 اکتبر 1991، بخش ویژه. تا به حال به کتابخانهی نیوبری نیامدهام، حالا که از در ورودی تاریک و شومش گذشتهام احساس هیجان میکنم. انگار صبح کریسمس است. کتابخانه را مانند جعبه بزرگی پر از کتابهای زیبا میبینم. آسانسور، کم نور و سکوت حکم فرماست. طبقه سوم پیاده میشوم و فرم را پر میکنم. آنوقت به بخش ویژه در طبقه بالا میروم. پاشنههای پوتینم روی کف چوبی صدا میدهد. سالن ساکت و پر از جمعیت است. هر جا را نگاه کنی میزهای محکم و سنگین میبینی با کتابهای تلنبار شده رویشان و کتابخوانها دورشان. روشنایی صبح پاییزی شیکاگو از خلال پنجرههای بلند وارد میشود ..."