کتاب راهنما (ماجراهای اسپایدرویک - 1) (The Field Guide)
نویسنده: هالی بلک (Holly Black)
ترجمه: محمد قصاع
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 13)
قیمت: 58000 تومان
تعداد صفحات: 120 صفحه
شابک: 978-964-369-425-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 22 نفر
امتیاز کتاب: (4.57 امتیاز با رای 7 نفر)
نویسنده: هالی بلک (Holly Black)
ترجمه: محمد قصاع
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 13)
قیمت: 58000 تومان
تعداد صفحات: 120 صفحه
شابک: 978-964-369-425-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 22 نفر
امتیاز کتاب: (4.57 امتیاز با رای 7 نفر)
جارد گریس و خانوادهاش بعد از جدایی پدر و مادر جارد به خون? قدیمی و دور افتاد? خالهی مامان جارد (خاله لوسیندا) اسبابکشی میکنن. اون خونه خیلی قدیمی هست ولی ماجراهای جدیدی اونجا انتظارشون رو میکشه.
اونا با یه لونه توی دیوار مواجه میشن و فکر میکنن این لون? سنجابه و اونو خراب میکنن؛ این باعث میشه که اتفاقات عجیب غریبی براشون پیش بیاد تا اینکه جارد موفق میشه کتاب راهنمای دایی مادرش، اسپایدرویک رو پیدا کنه.
بعد از پیدا کردن کتاب، موجودات عجیب و غریب (پری، جن، بختک، دیو و ...) سعی میکنن این کتاب رو از اونا بگیرن و یه دیو به اسم مولگارث که میخواد بر انسانها حکومت کنه توی این کار سماجت بیشتری به خرج میده. داستان اصلی کتاب مربوط به مبارزهی بچهها با مولکارث و همدستان اوست تا از دزدیده شدن کتاب جلوگیری کنند. (برگرفته از وب سایت animpark.net)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اگر کسی از جارد گریس میپرسید که وقتی برادر و خواهرش بزرگ شوند، چه شغلی را انتخاب خواهند کرد، او به راحتی میتوانست به این پرسش پاسخ دهد. او میگفت برادرش سیمون، یا دامپزشک میشد یا رامکنندهی شیرها و خواهرش ملوری، یا قهرمان شمشیربازی میشد یا به خاطر زخمی کردن یک نفر با شمشیر به زندان میافتاد. اما جارد نمیتوانست بگوید که خودش وقتی بزرگ شود، چه کاره خواهد شد. البته کسی هم چنین سوالی از او نمیپرسید، چون اصلا کسی نظر او را راجع به هیچچیز نمیپرسید.
مثلا همین خانهی جدید. جارد گریس به خانه نگاه کرد و بعد چشمهایش را نیمهباز کرد. شاید در حالت تار ظاهرش بهتر بهنظر میرسید ..."
"اگر کسی از جارد گریس میپرسید که وقتی برادر و خواهرش بزرگ شوند، چه شغلی را انتخاب خواهند کرد، او به راحتی میتوانست به این پرسش پاسخ دهد. او میگفت برادرش سیمون، یا دامپزشک میشد یا رامکنندهی شیرها و خواهرش ملوری، یا قهرمان شمشیربازی میشد یا به خاطر زخمی کردن یک نفر با شمشیر به زندان میافتاد. اما جارد نمیتوانست بگوید که خودش وقتی بزرگ شود، چه کاره خواهد شد. البته کسی هم چنین سوالی از او نمیپرسید، چون اصلا کسی نظر او را راجع به هیچچیز نمیپرسید.
مثلا همین خانهی جدید. جارد گریس به خانه نگاه کرد و بعد چشمهایش را نیمهباز کرد. شاید در حالت تار ظاهرش بهتر بهنظر میرسید ..."