پزشک قانونی (مجموعه باشگاه قتل زنان) (The Medical Examiner)
نویسنده: جیمز پاترسون (James Patterson)
ترجمه: مهدی قربانی
ناشر: مجید
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 18000 تومان
تعداد صفحات: 136 صفحه
شابک: 978-964-453-081-4
نویسنده: جیمز پاترسون (James Patterson)
ترجمه: مهدی قربانی
ناشر: مجید
سال نشر: 1398 (چاپ 3)
قیمت: 18000 تومان
تعداد صفحات: 136 صفحه
شابک: 978-964-453-081-4
یک روز صبح وقتی کلر، پزشک قانونی ارشد، در محل کارش حاضر میشود به او اطلاع میدهند که شب قبل پنج جسد را به سردخانه منتقل کردهاند. در هنگام بررسی وضعیت جسدها و آمادهسازی آنها برای کالبدشکافی کلر ناگهان متوجه میشود که یکی از آنها زنده است ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بازرس ریچارد کانکلین در حال انجام مصاحبهای با یک زن قربانی بود. این زن، تنها شاهد شناختهشدهی قتل بود.
اما سوژهی مصاحبه؛ یعنی خانم جوآن مورفی کار بازرس را راحت نمیکرد. بهوضوح معلوم بود که او پریشان، آسیبدیده و به احتمال زیاد کمی سرگردان است؛ همین مساله باعث میشد که مصاحبه از مسیر اصلیاش خارج شود و از راه جنگلهای عمیق و بالای صخرهها پیش برود.
او هیچ چیز ندیده و هیچچیزی را به یاد نمیآورد و در ابتدا دلیل پرسوجوی پلیس از خودش را نمیفهمید.
"اصلا چرا من این جا هستم؟"
این سوال باعث شد که کانکلین بیدرنگ از خودش بپرسد: "او چه چیزی را مخفی میکند؟"
آنها در یکی از اتاقهای بیمارستان یادبود سنتفرانسیس بودند. خانم مورفی روی تخت خوابیده بود، در حالی که باندی دور بازوی راستش بسته شده بود. او میانهی دههی چهل سالگیش را میگذراند و ..."
"بازرس ریچارد کانکلین در حال انجام مصاحبهای با یک زن قربانی بود. این زن، تنها شاهد شناختهشدهی قتل بود.
اما سوژهی مصاحبه؛ یعنی خانم جوآن مورفی کار بازرس را راحت نمیکرد. بهوضوح معلوم بود که او پریشان، آسیبدیده و به احتمال زیاد کمی سرگردان است؛ همین مساله باعث میشد که مصاحبه از مسیر اصلیاش خارج شود و از راه جنگلهای عمیق و بالای صخرهها پیش برود.
او هیچ چیز ندیده و هیچچیزی را به یاد نمیآورد و در ابتدا دلیل پرسوجوی پلیس از خودش را نمیفهمید.
"اصلا چرا من این جا هستم؟"
این سوال باعث شد که کانکلین بیدرنگ از خودش بپرسد: "او چه چیزی را مخفی میکند؟"
آنها در یکی از اتاقهای بیمارستان یادبود سنتفرانسیس بودند. خانم مورفی روی تخت خوابیده بود، در حالی که باندی دور بازوی راستش بسته شده بود. او میانهی دههی چهل سالگیش را میگذراند و ..."