داستان در سال‌های پیش از جنگ جهانی اول می‌گذرد. قهرمان کتاب، جوان بیست ساله به نام هانس کاستروپ از اهالی هامبورگ است که قرار است بزودی کاری را در یک کارگاه کشتی‌سازی آغاز کند. اما پیش از آن او طی سفری به کوهستان‌های آلپ در سوئیس به آسایشگاهی می‌رود تا از پسرخاله‌ی بیمارش که در این آسایشگاه بستری است، عیادت کند.
حضور هانس در آسایشگاه به دلیل بروز علائم بیماری در او طولانی می‌شود و او به خاطر این مساله مجبور می‌شود پیوسته برگشت خود را به هامبورگ به تعویق بیاندازد. در آسایشگاه او با بیماران مختلفی آشنا می‌شود که از گوشه و کنار اروپا به این نقطه‌ی آرام و "بی‌زمان" آمده‌اند. افرادی که هریک نماینده‌ی یکی از انواع طرز تفکرهای موجود در اروپای قبل از جنگ جهانی اول هستند.
اقامت هانس در آسایشگاه هفت سال به طول می‌انجامد تا بالاخره آتش جنگ جهانی اول شعله‌ور می‌شود و ...

داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"جوانی ساده در چله تابستان از هامبورگ، شهر زادگاهش، برای دیداری سه‌هفته‌ای به داووس پلاتس در ایالت گراوبوندن سوئیس سفر می‌کرد. ولی از هامبورگ تا آن ایستگاه کوهستانی راه دور و درازی است، به ویژه برای اقامتی چنین کوتاه. از سرزمین‌های بسیار می‌گذرد، پست و بلند، از دشت مرتفع جنوب به سوی ساحل دریاچه بودن، در کشتی سوار بر امواج خیزان، و از فراز پرتگاه‌هایی که پیش‌ترها بی‌انتها می‌خواندندشان.
از آن‌پس این سفری که تاکنون چنین راحت و سرراست بوده تکه‌پاره می‌گردد. توقف‌ها و دردسرها پیش می‌آید. در دهکده رورشاخ، در خاک سوئیس، تن به راه‌آهن می‌سپارند، ولی عجالتا تا لاندکوارت پیش می‌رانند ..."

اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را می‌توانید در اینجا بیابید.