تبصرهی 22 (Catch-22)
نویسنده: جوزف هلر (Joseph Heller)
ترجمه: احسان نوروزی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1402 (چاپ 10)
قیمت: 420000 تومان
تعداد صفحات: 518 صفحه
شابک: 978-600-229-561-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 2 نفر
نویسنده: جوزف هلر (Joseph Heller)
ترجمه: احسان نوروزی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1402 (چاپ 10)
قیمت: 420000 تومان
تعداد صفحات: 518 صفحه
شابک: 978-600-229-561-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 2 نفر
داستان که فضایی طنزگونه دارد، در بین سالهای 1942 تا 1944 در حین جنگ جهانی دوم در جبهه ایتالیا میگذرد. خلبانهای اسکادران هوایی 256 آمریکا که در این منطقه مستقر هستند، تمام تلاششان را میکنند تا از رفتن به ماموریتهای خطرناک جنگی فرار کنند. این خلبانها، از جمله جان یوساریان، کلکهای مختلفی برای در رفتن از ماموریتهای مختلف بکار میبندند. بهترین راه فرار اما آن است که بتوانند ثابت کنند از لحاظ عقلی مشکل دارند و برای انجام ماموریتهای نظامی واجد شرایط نیستند. اما نیروی هوایی ایالات متحده این راه را با تصویب "تبصرهی 22" بسته است …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"عشق در نگاه اول بود.
اولین باری که یوساریان کشیش ارتش را دید دیوانهوار عاشقش شد.
یوساریان در بیمارستان بود، با مرض کبدی که هنوز یرقان نشده بود. دکترها از این که یرقان درست و حسابی نبود گیج شده بودند. اگر یرقان میشد میتوانستند درمانش کنند. اگر یرقان نمیشد و رفع میشد میتوانستند یوساریان را مرخص کنند. اما این در آستانهی یرقان بودن مدام گیجشان میکرد.
هر روز صبح سر و کلهشان پیدا میشد، سه مرد جدی و چابک با دهانهای کارآمد و چشمهای ناکارآمد، همراه پرستار داکت چابک و جدی، یکی از پرستاران بخش که از یوساریان خوشش نمیآمد. جدول پایین تختش را میخواندند و بیصبرانه در مورد دردش میپرسیدند. وقتی بهشان میگفت که دقیقا مثل قبل است به نظر دمغ میشدند ..."
"عشق در نگاه اول بود.
اولین باری که یوساریان کشیش ارتش را دید دیوانهوار عاشقش شد.
یوساریان در بیمارستان بود، با مرض کبدی که هنوز یرقان نشده بود. دکترها از این که یرقان درست و حسابی نبود گیج شده بودند. اگر یرقان میشد میتوانستند درمانش کنند. اگر یرقان نمیشد و رفع میشد میتوانستند یوساریان را مرخص کنند. اما این در آستانهی یرقان بودن مدام گیجشان میکرد.
هر روز صبح سر و کلهشان پیدا میشد، سه مرد جدی و چابک با دهانهای کارآمد و چشمهای ناکارآمد، همراه پرستار داکت چابک و جدی، یکی از پرستاران بخش که از یوساریان خوشش نمیآمد. جدول پایین تختش را میخواندند و بیصبرانه در مورد دردش میپرسیدند. وقتی بهشان میگفت که دقیقا مثل قبل است به نظر دمغ میشدند ..."