راهنمای بقا در تهران (دوازده نوشته اندر مصائب پایتختنشینی)
نویسنده: بامداد غفاری
ناشر: بامداد نو
سال نشر: 1392 (چاپ 1)
قیمت: 5000 تومان
تعداد صفحات: 82 صفحه
شابک: 978-964-96674-4-7
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 12 نفر
نویسنده: بامداد غفاری
ناشر: بامداد نو
سال نشر: 1392 (چاپ 1)
قیمت: 5000 تومان
تعداد صفحات: 82 صفحه
شابک: 978-964-96674-4-7
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 12 نفر
نویسنده مقدمه کتاب خود را با این جملات آغاز میکند:
"تهران از آن جاهایی است که به قولی نه میتوانی با آن زندگی کنی و نه بدون آن. 14 سال پیش به قدری از این شهر پر دود و ازدحام و محیط خاکستری و غمبارش بیزار شده بودم که حتی تحمل یک روز زندگی در آن را نداشتم. با هر بدبختی بود، از کانادا اقامت گرفتم و به بهای دوری از عزیزترینهایم از تهران نازنین فرار کردم و با خودم عهد کردم که دیگر هرگز به این شهر پا نگذارم. ولی راست گفتهاند که تنها احمقها هستند که میگویند هرگز! هنوز شش ماه از رفتنم به کانادا نگذشته بود که تنها فکر و ذکرم بازگشت به تهران بود. بعد از دو سال، وقتی که شرایط زندگیام به گونهای شد که میتوانستم برگردم، معطل نکردم و در کمتر از 24 ساعت در فرودگاه مهرآباد داشتم دود بنزین و گازوییل خالص را در کمال لذت! در ریههایم فرو میدادم.
... امروز بیش از نه سال است که من در تهران ساکنم و در کمال تعجب احساس رضایت میکنم! مثل همهی مردم من نیز سهم خود را از روزهای سخت و غمگین داشتهام، ولی در مجموع حاضر به بازگشت و زندگی در زیر آسمان آرام و هوای سرد مونترال نیستم و همین تهران لعنتی خودمان را ترجیح میدهد. میتوانم ادعا کنم که من راه بقا در تهران را یافتهام."
"تهران از آن جاهایی است که به قولی نه میتوانی با آن زندگی کنی و نه بدون آن. 14 سال پیش به قدری از این شهر پر دود و ازدحام و محیط خاکستری و غمبارش بیزار شده بودم که حتی تحمل یک روز زندگی در آن را نداشتم. با هر بدبختی بود، از کانادا اقامت گرفتم و به بهای دوری از عزیزترینهایم از تهران نازنین فرار کردم و با خودم عهد کردم که دیگر هرگز به این شهر پا نگذارم. ولی راست گفتهاند که تنها احمقها هستند که میگویند هرگز! هنوز شش ماه از رفتنم به کانادا نگذشته بود که تنها فکر و ذکرم بازگشت به تهران بود. بعد از دو سال، وقتی که شرایط زندگیام به گونهای شد که میتوانستم برگردم، معطل نکردم و در کمتر از 24 ساعت در فرودگاه مهرآباد داشتم دود بنزین و گازوییل خالص را در کمال لذت! در ریههایم فرو میدادم.
... امروز بیش از نه سال است که من در تهران ساکنم و در کمال تعجب احساس رضایت میکنم! مثل همهی مردم من نیز سهم خود را از روزهای سخت و غمگین داشتهام، ولی در مجموع حاضر به بازگشت و زندگی در زیر آسمان آرام و هوای سرد مونترال نیستم و همین تهران لعنتی خودمان را ترجیح میدهد. میتوانم ادعا کنم که من راه بقا در تهران را یافتهام."