ماه الماس (The Moonstone)
نویسنده: ویلکی کالینز (Wilkie Collins)
ترجمه: منوچهر بدیعی
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 485000 تومان
تعداد صفحات: 650 صفحه
شابک: 978-964-448-633-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: ویلکی کالینز (Wilkie Collins)
ترجمه: منوچهر بدیعی
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 485000 تومان
تعداد صفحات: 650 صفحه
شابک: 978-964-448-633-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
کلنل هرنکاسل، الماسی معروف و گرانقیمت را در طول اقامتاش در هندوستان با توسل به قتل و کشتار میرباید و با خود به انگلستان میآورد. این الماس برای هندوها ارزشی معنوی دارد و از دست دادن آن برایشان فقدان بزرگی محسوب میشود. کلنل در انگلستان وصیت میکند تا الماس در هجده سالگی برادرزادهاش راشل وریندر در اختیار او قرار بگیرد. در شب تولد هجده سالگی راشل مهمانی بزرگی برگزار میشود و راشل هم برای نمایش الماس به مدعوین، جواهر را بر روی لباس خود نصب میکند. اما کمی بعد از برگزاری مهمانی جواهر گرانقیمت از اتاقخواب او دزیده میشود و ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"من این سطور را در هندوستان برای خویشاوندانم در انگلستان مینویسم.
غرضم از این نوشته تشریح انگیزهای است که مرا وادار کرد دست دوستی خویشاوندم، جان هرنکاسل، را رد کنم. راز این موضوع را تاکنون نزد خود نگاه داشتهام و اعضای خانوادهی من این رازداری را سوءتعبیر کردهاند، حسن ظن اعضای خانوادهام نیز چیزی نیست که بتوانم از آن صرفنظر کنم. من از آنان درخواست میکنم که عجالتا تا وقتی که خواندن روایت مرا به پایان نرساندهاند از قضاوت خودداری کنند. و به شرافت خود سوگند یاد میکنم که آنچه در شرف نوشتن آن هستم مو به مو و کلمه به کلمه حقیقت دارد.
نقار میان من و خویشاوندم در جریان یک رویداد بزرگ عمومی که ما هر دو در آن دست داشتیم بالا گرفت و آن یورش به سرینگاپاتام به فرماندهی ژنرال برد در روز چهارم ماه مه 1799 بود ..."
"من این سطور را در هندوستان برای خویشاوندانم در انگلستان مینویسم.
غرضم از این نوشته تشریح انگیزهای است که مرا وادار کرد دست دوستی خویشاوندم، جان هرنکاسل، را رد کنم. راز این موضوع را تاکنون نزد خود نگاه داشتهام و اعضای خانوادهی من این رازداری را سوءتعبیر کردهاند، حسن ظن اعضای خانوادهام نیز چیزی نیست که بتوانم از آن صرفنظر کنم. من از آنان درخواست میکنم که عجالتا تا وقتی که خواندن روایت مرا به پایان نرساندهاند از قضاوت خودداری کنند. و به شرافت خود سوگند یاد میکنم که آنچه در شرف نوشتن آن هستم مو به مو و کلمه به کلمه حقیقت دارد.
نقار میان من و خویشاوندم در جریان یک رویداد بزرگ عمومی که ما هر دو در آن دست داشتیم بالا گرفت و آن یورش به سرینگاپاتام به فرماندهی ژنرال برد در روز چهارم ماه مه 1799 بود ..."