پس از تو (After You)
نویسنده: جوجو مویز (Jojo Moyes)
ترجمه: مریم مفتاحی
ناشر: آموت
سال نشر: 1397 (چاپ 42)
قیمت: 62000 تومان
تعداد صفحات: 544 صفحه
شابک: 978-600-384-018-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 11 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 8 نفر)
نویسنده: جوجو مویز (Jojo Moyes)
ترجمه: مریم مفتاحی
ناشر: آموت
سال نشر: 1397 (چاپ 42)
قیمت: 62000 تومان
تعداد صفحات: 544 صفحه
شابک: 978-600-384-018-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 11 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 8 نفر)
داستان کتاب، ادامه داستان کتاب دیگر نویسنده به نام "من، پیش از تو" است.
لوئیزا کلارک دختر پرستاری که در دنیای بزرگتری به رویش گشوده شده است، میرود تا زندگی را از سر بگیرد و آهنگی دیگر از بودن خویش بنوازد. لوئیزا که اینک تحول عظیمی در او رخ داده است با تجربهی جدیدی روبرو میشود و شرایط بهگونهای رقم میخورد که یکبار دیگر در آزمون زندگی شرکت میکند و بر سر دو راهی میایستد. در نهایت مجبور میشود انتخابش را بکند و این شاید بزرگترین تصمیم زندگیش باشد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
لوئیزا کلارک دختر پرستاری که در دنیای بزرگتری به رویش گشوده شده است، میرود تا زندگی را از سر بگیرد و آهنگی دیگر از بودن خویش بنوازد. لوئیزا که اینک تحول عظیمی در او رخ داده است با تجربهی جدیدی روبرو میشود و شرایط بهگونهای رقم میخورد که یکبار دیگر در آزمون زندگی شرکت میکند و بر سر دو راهی میایستد. در نهایت مجبور میشود انتخابش را بکند و این شاید بزرگترین تصمیم زندگیش باشد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"مرد تنومند انتهای بار شرشر عرق میریزد. سرش را پایین گرفته و نگاهش به گیلاس ویسکی است، اما هرازگاهی به پشت سرش، به در ورودی، نگاه میکند. دانههای عرق، زیر نور مهتابی میدرخشند. مرد نفس عمیق و بیثباتی میکشد؛ یک آه مبدل، بعد به گیلاسش نگاه میکند.
- هی! ببخشید؟
من که سرگرم برق انداختن گیلاسها هستم، سرم را بالا میگیرم.
- یک گیلاس دیگه لطفا!
میخواهم بگویم کار خوبی نیست و فایدهای ندارد، فقط اینکه بیشتر از ظرفیتش میخورد. ولی مرد درشتاندامی است و فقط هم پانزده دقیقه تا تعطیلی کافه مانده است. طبق دستورالعمل سندیکا، دلیلی ندارد چنین چیزی به او بگویم، در نتیجه جلو میروم، گیلاسش را برمیدارم تا پر کنم. مرد به بطری اشاره میکند.
- ویسکی اسکاتلندی لطفا!
دست گوشتالویش را به صورت نمناکش میکشد.
- هفت پوند و بیست پنی لطفا!
سهشنبه شب است و ساعت یک ربع مانده به یازده و کافهی ایرلندی فرودگاه ایست سیتی به نام شمراک و کلوور که البته هیچ حال و هوای ایرلندی ندارد ..."
"مرد تنومند انتهای بار شرشر عرق میریزد. سرش را پایین گرفته و نگاهش به گیلاس ویسکی است، اما هرازگاهی به پشت سرش، به در ورودی، نگاه میکند. دانههای عرق، زیر نور مهتابی میدرخشند. مرد نفس عمیق و بیثباتی میکشد؛ یک آه مبدل، بعد به گیلاسش نگاه میکند.
- هی! ببخشید؟
من که سرگرم برق انداختن گیلاسها هستم، سرم را بالا میگیرم.
- یک گیلاس دیگه لطفا!
میخواهم بگویم کار خوبی نیست و فایدهای ندارد، فقط اینکه بیشتر از ظرفیتش میخورد. ولی مرد درشتاندامی است و فقط هم پانزده دقیقه تا تعطیلی کافه مانده است. طبق دستورالعمل سندیکا، دلیلی ندارد چنین چیزی به او بگویم، در نتیجه جلو میروم، گیلاسش را برمیدارم تا پر کنم. مرد به بطری اشاره میکند.
- ویسکی اسکاتلندی لطفا!
دست گوشتالویش را به صورت نمناکش میکشد.
- هفت پوند و بیست پنی لطفا!
سهشنبه شب است و ساعت یک ربع مانده به یازده و کافهی ایرلندی فرودگاه ایست سیتی به نام شمراک و کلوور که البته هیچ حال و هوای ایرلندی ندارد ..."