در قند هندوانه (In Watermelon Sugar)
نویسنده: ریچارد براتیگان (Richard Brautigan)
ترجمه: مهرداد واشقانی فراهانی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1396 (چاپ 8)
قیمت: 16500 تومان
تعداد صفحات: 144 صفحه
شابک: 978-600-93101-9-7
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
نویسنده: ریچارد براتیگان (Richard Brautigan)
ترجمه: مهرداد واشقانی فراهانی
ناشر: چشمه
سال نشر: 1396 (چاپ 8)
قیمت: 16500 تومان
تعداد صفحات: 144 صفحه
شابک: 978-600-93101-9-7
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
ماجرا از زبان یک راوی حکایت میشود که به همراه جمعی در خانه/مزرعهای به نام آیدث (iDEATH) بصورت یکی از کمونهای اولیه زندگی میکند. این جامعه کوچک با مواد اولیهای مثل شیره قند استخراج شده از هندوانه یا شیره درخت کاج، نیازهای اولیه خود را مرتفع میکند.
راوی در داستان مارگارت را به خواننده معرفی میکند که زمانی عاشق راوی بوده است. همچنین او درباره اینبویل میگوید که زمانی در آیدث زندگی میکرده و بعد آنجا را ترک کرده و حالا در نزدیکی کارگاهی قدیمی روزگار میگذراند. کارگاه محل انباشته کردن انواع آت و آشغالهای مردم است و اینبویل و دوستانش در آنجا به کار ساختن ویسکی مشغول هستند ...
راوی در داستان مارگارت را به خواننده معرفی میکند که زمانی عاشق راوی بوده است. همچنین او درباره اینبویل میگوید که زمانی در آیدث زندگی میکرده و بعد آنجا را ترک کرده و حالا در نزدیکی کارگاهی قدیمی روزگار میگذراند. کارگاه محل انباشته کردن انواع آت و آشغالهای مردم است و اینبویل و دوستانش در آنجا به کار ساختن ویسکی مشغول هستند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"درست مثل زندگی خودم، در قند هندوانه تمام کارها دوباره انجام شد. در مورد قند هندوانه به شما خواهم گفت چون، من همین جا هستم، ولی شما بسیار دورید.
هر کجا که باشیم، باید بهترین کارها رو انجام بدیم. مسافت خیلی زیادی رو باید طی کنیم و کاری هم اینجا نداریم که بخواهیم به سیر و سیاحت بپردازیم، به جز قند هندوانه که امیدوارم اتفاق بیافته.
من توی آلونکی نزدیکیهای آیدث زندگی میکنم. من شهر آیدث رو از پنجره هم میتونم ببینم. خیلی زیباست. اون رو حتی میتونم با چشمانی بسته ببینم و لمس کنم. الان اونجا خیلی سرده و آیدث درست مثل چیزی میمونه که در دست یک کودک در حال چرخشه و من نمیدونم اون چیز چی میتونه باشه؟
تو این شهر یک جور تعادل خیلی ظریفی برقراره و این تعادل برای ما خیلی مناسبه ..."
"درست مثل زندگی خودم، در قند هندوانه تمام کارها دوباره انجام شد. در مورد قند هندوانه به شما خواهم گفت چون، من همین جا هستم، ولی شما بسیار دورید.
هر کجا که باشیم، باید بهترین کارها رو انجام بدیم. مسافت خیلی زیادی رو باید طی کنیم و کاری هم اینجا نداریم که بخواهیم به سیر و سیاحت بپردازیم، به جز قند هندوانه که امیدوارم اتفاق بیافته.
من توی آلونکی نزدیکیهای آیدث زندگی میکنم. من شهر آیدث رو از پنجره هم میتونم ببینم. خیلی زیباست. اون رو حتی میتونم با چشمانی بسته ببینم و لمس کنم. الان اونجا خیلی سرده و آیدث درست مثل چیزی میمونه که در دست یک کودک در حال چرخشه و من نمیدونم اون چیز چی میتونه باشه؟
تو این شهر یک جور تعادل خیلی ظریفی برقراره و این تعادل برای ما خیلی مناسبه ..."