موشها و آدمها (Of Mice and Men)
نویسنده: جان اشتاینبک (John Steinbeck)
ترجمه: پریسا محمدی
ناشر: ماهی
سال نشر: 1402 (چاپ 29)
قیمت: 75000 تومان
تعداد صفحات: 103 صفحه
شابک: 978-964-174-094-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 63 نفر
امتیاز کتاب: (4.19 امتیاز با رای 27 نفر)
نویسنده: جان اشتاینبک (John Steinbeck)
ترجمه: پریسا محمدی
ناشر: ماهی
سال نشر: 1402 (چاپ 29)
قیمت: 75000 تومان
تعداد صفحات: 103 صفحه
شابک: 978-964-174-094-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 63 نفر
امتیاز کتاب: (4.19 امتیاز با رای 27 نفر)
آنها هیچ شباهتی به هم ندارند، جورج ریزه میزه و فرز است و پوستی تیره دارد. لنی، مردی است درشت که مثل بچهها فکر میکند. با این همه آنها به دلیل تنهایی، غربت و بیکسی با هم مثل خویشاوندان هستند.
اما جورج هم نمیتواند از لنی در برابر فتنهگری زنی عشوهگر مراقبت کند و هم از نتیجه اطاعت بیقید و شرط او از خود بیخبر است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
اما جورج هم نمیتواند از لنی در برابر فتنهگری زنی عشوهگر مراقبت کند و هم از نتیجه اطاعت بیقید و شرط او از خود بیخبر است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"چند مایل مانده به "سولیداد" رودخانهای به نام "سالیناس" به ساحلی شیبدار و پر تپه میرسد. در اینجا رودخانهای باریک ولی عمیق به وجود آمده که آب آن به رنگ سبز است و چون قبل از رسیدن به آبگیر از زیر آفتاب داغ عبور میکند، همیشه گرم میباشد. در یک سمت رودخانه تپههایی طلایی رنگ دیده میشود که به دامنههای استوار و سنگی کوههای گبیلان میپیوندند، اما در سمت دیگر آن درهای عمیق و صفی از درختان تنومند دیده میشود: بیدهای مجنون با برگهایی سبز و شاداب که در پای شاخ و برگهای پایینی آنها آثار طغیانهای زمستانی باقی است؛ و درختان چنار که شاخههای سفید آنها روی آبگیر خم شدهاند. زیر همین درختان و بر روی ساحل شنی رودخانه، برگها چنان روی هم انباشته شده و آنقدر خشکیدهاند که صدای پای مارمولکی به راحتی به گوش میرسد. هنگام غروب خرگوشها از بوتهزارها بیرون میآیند و روی این شنها مینشینند و خاکهای مرطوب از رد پای شبانهی راکونها و پنجههای سگهای مزارع اطراف پوشیده شدهاند، و نیز جای پای گوزنهایی که در تاریکی برای خوردن آب به اینجا میآیند ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا و اینجا بیابید.
"چند مایل مانده به "سولیداد" رودخانهای به نام "سالیناس" به ساحلی شیبدار و پر تپه میرسد. در اینجا رودخانهای باریک ولی عمیق به وجود آمده که آب آن به رنگ سبز است و چون قبل از رسیدن به آبگیر از زیر آفتاب داغ عبور میکند، همیشه گرم میباشد. در یک سمت رودخانه تپههایی طلایی رنگ دیده میشود که به دامنههای استوار و سنگی کوههای گبیلان میپیوندند، اما در سمت دیگر آن درهای عمیق و صفی از درختان تنومند دیده میشود: بیدهای مجنون با برگهایی سبز و شاداب که در پای شاخ و برگهای پایینی آنها آثار طغیانهای زمستانی باقی است؛ و درختان چنار که شاخههای سفید آنها روی آبگیر خم شدهاند. زیر همین درختان و بر روی ساحل شنی رودخانه، برگها چنان روی هم انباشته شده و آنقدر خشکیدهاند که صدای پای مارمولکی به راحتی به گوش میرسد. هنگام غروب خرگوشها از بوتهزارها بیرون میآیند و روی این شنها مینشینند و خاکهای مرطوب از رد پای شبانهی راکونها و پنجههای سگهای مزارع اطراف پوشیده شدهاند، و نیز جای پای گوزنهایی که در تاریکی برای خوردن آب به اینجا میآیند ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا و اینجا بیابید.