پلهای مدیسون کانتی (The Bridges of Madison County)
نویسنده: رابرت جیمز والر (Robert James Waller)
ترجمه: منصوره وحدتی احمدزاده
ناشر: افراز
سال نشر: 1399 (چاپ 4)
قیمت: 280000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 978-964-243-087-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 57 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 8 نفر)
نویسنده: رابرت جیمز والر (Robert James Waller)
ترجمه: منصوره وحدتی احمدزاده
ناشر: افراز
سال نشر: 1399 (چاپ 4)
قیمت: 280000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابک: 978-964-243-087-1
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 57 نفر
امتیاز کتاب: (4 امتیاز با رای 8 نفر)
فرانچسکا، زن خانهدار ایتالیاییالاصل و مادر دو فرزند است که در منطقه مدیسون کانتی در ایالت آیوا زندگی میکند. رابرت کینکید، عکاس مجله "نشنال جئوگرافیک" است که برای تهیه عکس به ناحیه مدیسون کانتی آمده. فرانچسکا و رابرت در یک آخر هفته بصورت اتفاقی یکدیگر را ملاقات میکنند و در همین مدت کوتاه دل به هم میبندند. رابرت از فرانچسکا میخواهد که همسر و فرزندان خود را رها کند و به همراهش به واشنگتن برود، اما فرانچسکا …
"پلهای مدیسون کانتی" یکی از پرفروشترین کتابهای قرن بیستم است و تاکنون بیش از 50 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان بفروش رفته است.
"پلهای مدیسون کانتی" یکی از پرفروشترین کتابهای قرن بیستم است و تاکنون بیش از 50 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان بفروش رفته است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"... عصر یک روز پاییزی در سال 1989 پشت میز کارم نشسته بودم و به نشانگر مانیتور مقابلم نگاه میکردم که تلفن زنگ زد. آن طرف، شخصی به نام مایکل جانسون بود که پیشتر در آیوا زندگی میکرد و آن زمان در فلوریدا میزیست.
دوستی از اهالی آیوا یکی از کتابهای مرا برایش فرستاده بود. مایکل و خواهرش کارولین کتاب را خوانده بودند. آنها داستانی داشتند که فکر میکردند از آن خوشم خواهد آمد. مایکل محتاط بود و از توضیح دربارهی داستان امتناع میکرد. فقط گفت که مایلند به آیوا بیایند و دربارهی داستان با من صحبت کنند. علیرغم تردیدم در قبول چنین پیشنهادهایی، همین که به خودشان چنین زحمتی میدادند، وسوسهام کرد. بنابراین موافقت کردم هفتهی بعد آنها را در دموین ببینم ..."
"... عصر یک روز پاییزی در سال 1989 پشت میز کارم نشسته بودم و به نشانگر مانیتور مقابلم نگاه میکردم که تلفن زنگ زد. آن طرف، شخصی به نام مایکل جانسون بود که پیشتر در آیوا زندگی میکرد و آن زمان در فلوریدا میزیست.
دوستی از اهالی آیوا یکی از کتابهای مرا برایش فرستاده بود. مایکل و خواهرش کارولین کتاب را خوانده بودند. آنها داستانی داشتند که فکر میکردند از آن خوشم خواهد آمد. مایکل محتاط بود و از توضیح دربارهی داستان امتناع میکرد. فقط گفت که مایلند به آیوا بیایند و دربارهی داستان با من صحبت کنند. علیرغم تردیدم در قبول چنین پیشنهادهایی، همین که به خودشان چنین زحمتی میدادند، وسوسهام کرد. بنابراین موافقت کردم هفتهی بعد آنها را در دموین ببینم ..."