جاسوسی که از سردسیر آمد (The Spy Who Came in from the Cold)
نویسنده: جان لوکاره (John le Carré)
ترجمه: فرزاد فربد
ناشر: جهان کتاب
سال نشر: 1401 (چاپ 3)
قیمت: 150000 تومان 135000 تومان
تعداد صفحات: 281 صفحه
شابک: 978-964-2533-58-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 55 نفر
امتیاز کتاب: (3.29 امتیاز با رای 7 نفر)
نویسنده: جان لوکاره (John le Carré)
ترجمه: فرزاد فربد
ناشر: جهان کتاب
سال نشر: 1401 (چاپ 3)
قیمت: 150000 تومان 135000 تومان
تعداد صفحات: 281 صفحه
شابک: 978-964-2533-58-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 55 نفر
امتیاز کتاب: (3.29 امتیاز با رای 7 نفر)
در پیش چشم الک لیماس در آلمان غربی، یکی از بهترین جاسوسهایش به هنگام عبور از دیوار برلین کشته میشود. با کشته شدن این جاسوس کار او دیگر در آلمان تمام است و احتمالا حیات حرفهاش هم در لندن پایان مییابد. اما پس از برگشت به لندن یکی از فرماندهانش از او میخواهد تا نقشهای پیچیده را برای از میان برداشتن فرماندهی بخش ضدجاسوسی آلمان شرقی پیاده کند.
انجام نقشه مستلزم این است که لیماس طوری رفتار کند که سازمان اطلاعات آلمان شرقی او را به عنوان یک مامور اطلاعاتی از غرب بریده بپذیرد. پس او و همکارانش ترتیبی میدهند تا لیماس با بیآبرویی از ادارهاش اخراج شود، تمام هست و نیستاش را از دست بدهد و مثل کارگری ساده (و ماموری طرد شده) در محلههای پست لندن کار و زندگی کند ...
انجام نقشه مستلزم این است که لیماس طوری رفتار کند که سازمان اطلاعات آلمان شرقی او را به عنوان یک مامور اطلاعاتی از غرب بریده بپذیرد. پس او و همکارانش ترتیبی میدهند تا لیماس با بیآبرویی از ادارهاش اخراج شود، تمام هست و نیستاش را از دست بدهد و مثل کارگری ساده (و ماموری طرد شده) در محلههای پست لندن کار و زندگی کند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آمریکایی یک فنجان قهوه دیگر به لیماس داد و گفت: "چرا نمیروید بخوابید؟ اگر آمد بهتان زنگ میزنیم."
لیماس حرفی نزد، فقط از پنجره پست بازرسی به خیابان خالی خیره شد.
- نمیتوانید تا ابد منتظر بمانید، قربان. شاید وقت دیگری بیاید. میتوانیم از پلیس بخواهیم با اداره تماس بگیرد؛ بیست دقیقهای به اینجا میرسید. لیماس گفت: "نه، حالا هوا دیگر تقریبا تاریک شده."
- اما نمیتوانید تا ابد منتظر بمانید؛ نه ساعت از برنامه عقب است.
لیماس گفت: "اگر میخواهی بروی، برو. خیلی خوب بودی. به کریمر میگویم چهقدر محشر بودی."
- اما تا کی میخواهید منتظر بمانید؟
- تا وقتی که بیاید ..."
"آمریکایی یک فنجان قهوه دیگر به لیماس داد و گفت: "چرا نمیروید بخوابید؟ اگر آمد بهتان زنگ میزنیم."
لیماس حرفی نزد، فقط از پنجره پست بازرسی به خیابان خالی خیره شد.
- نمیتوانید تا ابد منتظر بمانید، قربان. شاید وقت دیگری بیاید. میتوانیم از پلیس بخواهیم با اداره تماس بگیرد؛ بیست دقیقهای به اینجا میرسید. لیماس گفت: "نه، حالا هوا دیگر تقریبا تاریک شده."
- اما نمیتوانید تا ابد منتظر بمانید؛ نه ساعت از برنامه عقب است.
لیماس گفت: "اگر میخواهی بروی، برو. خیلی خوب بودی. به کریمر میگویم چهقدر محشر بودی."
- اما تا کی میخواهید منتظر بمانید؟
- تا وقتی که بیاید ..."