جنون عزیز
نویسنده: علی برادران سید
ناشر: نشر چتر
سال نشر: 1390 (چاپ 1)
قیمت: 4000 تومان
تعداد صفحات: 119 صفحه
شابک: 978-600-90732-6-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
نویسنده: علی برادران سید
ناشر: نشر چتر
سال نشر: 1390 (چاپ 1)
قیمت: 4000 تومان
تعداد صفحات: 119 صفحه
شابک: 978-600-90732-6-9
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
قهرمان بینام داستان زندگیای معمولی را میگذراند. او پزشکی جوان است که در بیمارستانی خدمت میکند و نزد پدر و مادرش زندگی میکند. نامزدی دارد که به هم علاقمند هستند و بزودی زندگی مشترک خود را با یکدیگر آغاز میکنند. همه چیز دلالت بر طی مسیری عادی و معمولی در زندگی قهرمان داستان است. اما او در تنهایی با خودش درگیر است که "آیا همهاش قرار است همین باشد"!
قهرمان داستان در شبی برفی بر اثر این افکار بیمارستان را ترک میکند و چند روزی گم و گور میشود. وقتی او را پیدا میکنند و سعی میکنند دوباره به زندگی قبلی بازش گردانند، متوجه میشود که همه چیز تغییر کرده و دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست …
قهرمان داستان در شبی برفی بر اثر این افکار بیمارستان را ترک میکند و چند روزی گم و گور میشود. وقتی او را پیدا میکنند و سعی میکنند دوباره به زندگی قبلی بازش گردانند، متوجه میشود که همه چیز تغییر کرده و دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"صدای آژیر آمبولانس در تاریکی نیمهشب گرم و کسالتبار تابستانی، سریعتر از نور چراغگردان روی سقفش مسیر را میشکافد و پیش میرود. به دنبال آن جعبه متحرک سفید و سرخ، چند ماشین رنگارنگ با هیجانی آمیخته از امید و ناامیدی، به سرعت در حرکتند. سرنشین عالیمقام این آمبولانس را از مجلس بزم و رزم و دود و دم فراخواندهاند تا شاید روانه سرای باقی کنند و همراهان مست و بزمگسسته که تنها هدفشان تعقیب این چراغگردان است، همه مست و سرخوش مانند جوجه اردکانی به دنبال مادرشان هستند. راننده چیرهدست آمبولانس با مهارت و غرور تمام، راه را با صدا و نور از آن خود میکند و بسان کاروانسالار این کاروانیان جلو میرود.
دیگر وقت ملاقات با آن عالیمقام است. فرمانروایان سفیدپوش این راهروهای سبز و خاکستری، راهنمایان آن عالیمقامند در طی مسیر تا معبود. صدای آژیر آمبولانس، هیاهو، صدای چرخ برانکارد و ناله و شیون را که فراموش کنیم، من میمانم و آن. همیشه فکر میکنم چیزی سریعتر از نور هم هست. همیشه قبل از هر مقامی روحش را در اتاقم حسن میکنم، درست کنار میزم سمت راست ..."
"صدای آژیر آمبولانس در تاریکی نیمهشب گرم و کسالتبار تابستانی، سریعتر از نور چراغگردان روی سقفش مسیر را میشکافد و پیش میرود. به دنبال آن جعبه متحرک سفید و سرخ، چند ماشین رنگارنگ با هیجانی آمیخته از امید و ناامیدی، به سرعت در حرکتند. سرنشین عالیمقام این آمبولانس را از مجلس بزم و رزم و دود و دم فراخواندهاند تا شاید روانه سرای باقی کنند و همراهان مست و بزمگسسته که تنها هدفشان تعقیب این چراغگردان است، همه مست و سرخوش مانند جوجه اردکانی به دنبال مادرشان هستند. راننده چیرهدست آمبولانس با مهارت و غرور تمام، راه را با صدا و نور از آن خود میکند و بسان کاروانسالار این کاروانیان جلو میرود.
دیگر وقت ملاقات با آن عالیمقام است. فرمانروایان سفیدپوش این راهروهای سبز و خاکستری، راهنمایان آن عالیمقامند در طی مسیر تا معبود. صدای آژیر آمبولانس، هیاهو، صدای چرخ برانکارد و ناله و شیون را که فراموش کنیم، من میمانم و آن. همیشه فکر میکنم چیزی سریعتر از نور هم هست. همیشه قبل از هر مقامی روحش را در اتاقم حسن میکنم، درست کنار میزم سمت راست ..."