بخش سرطان (Cancer Ward)
نویسنده: الکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn)
ترجمه: سعدالله علیزاده
ناشر: امیرکبیر
سال نشر: 1393 (چاپ 3)
قیمت: 30000 تومان
تعداد صفحات: 912 صفحه
شابک: 978-964-00-1310-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
نویسنده: الکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn)
ترجمه: سعدالله علیزاده
ناشر: امیرکبیر
سال نشر: 1393 (چاپ 3)
قیمت: 30000 تومان
تعداد صفحات: 912 صفحه
شابک: 978-964-00-1310-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 1 نفر
بخش سرطان از مشهورترین آثار الکساندر سولژنیتسن است. حوادث داستان در بخش سرطان یک بیمارستان میگذرد. در آنجا با گروهی از بیماران رودرروییم که هر کدام به نوعی مبتلا به سرطان میباشند. برخی از آنان شهروندان سادهای هستند که قربانی شرایط موجودند، و برخی دیگر مدیرانی که صاحب پست و مقامات دولتیاند که خود در ایجاد شرایط موجود دخیل بودهاند. از این گروه میتوان به روسانف که فردی دیوانسالار است اشاره کرد. کوستوگولوتف نیز ناراضی معترضی است که به تبعیدی ابدی در نقطهای دورافتاده محکوم گردیده و از سلسله مصائب او، سرطان کشنده آخرین مصیبتی است که بدان گرفتار شده است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بدتر از همه بخش سرطان "شمارهی سیزده" بود. پاول نیکلایویچ روسانف هیچگاه آدمی خرافاتی نبود و نمیتوانست باشد، اما وقتی پای کارت پذیرشش نوشتند "بخش سیزده" قلبش یکباره فرو ریخت. مسئولین بیمارستان باید ابتکار را از خود نشان میدادند که از شمارهی سیزده برای مشخص کردن بخشهایی مثل ارتوپدی یا زایمان استفاده کنند نه بخش سرطان.
اما در سرتاسر جمهوری، این درمانگاه تنها جایی بود که میتوانست به او کمک کند. پاول نیکلایویچ همچنان که به آرامی غدهی وخیماش را که در طرف راست گردنش رشد کرده بود لمس میکرد، با امیدواری پرسید: "دکتر اینکه حتما سرطان نیست، درسته؟ سرطان نگرفتهام؟" به نظر میرسد که غده هر روز بزرگتر میشود، اما با وجود این پوست سفت و کشیدهی روی آن، چون همیشه سفید و بیآزار بود ..."
"بدتر از همه بخش سرطان "شمارهی سیزده" بود. پاول نیکلایویچ روسانف هیچگاه آدمی خرافاتی نبود و نمیتوانست باشد، اما وقتی پای کارت پذیرشش نوشتند "بخش سیزده" قلبش یکباره فرو ریخت. مسئولین بیمارستان باید ابتکار را از خود نشان میدادند که از شمارهی سیزده برای مشخص کردن بخشهایی مثل ارتوپدی یا زایمان استفاده کنند نه بخش سرطان.
اما در سرتاسر جمهوری، این درمانگاه تنها جایی بود که میتوانست به او کمک کند. پاول نیکلایویچ همچنان که به آرامی غدهی وخیماش را که در طرف راست گردنش رشد کرده بود لمس میکرد، با امیدواری پرسید: "دکتر اینکه حتما سرطان نیست، درسته؟ سرطان نگرفتهام؟" به نظر میرسد که غده هر روز بزرگتر میشود، اما با وجود این پوست سفت و کشیدهی روی آن، چون همیشه سفید و بیآزار بود ..."