اندازهگیری دنیا (Measuring the World: A Novel)
نویسنده: دانیل کلمان (Daniel Kehlmann)
ترجمه: ناتالی چوبینه
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 5)
قیمت: 48000 تومان
تعداد صفحات: 367 صفحه
شابک: 978-964-369-757-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 21 نفر
امتیاز کتاب: (3.67 امتیاز با رای 3 نفر)
نویسنده: دانیل کلمان (Daniel Kehlmann)
ترجمه: ناتالی چوبینه
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 5)
قیمت: 48000 تومان
تعداد صفحات: 367 صفحه
شابک: 978-964-369-757-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 21 نفر
امتیاز کتاب: (3.67 امتیاز با رای 3 نفر)
این درست، که در کتابهای تاریخ نیامده، اما در رمان دانیل کلمان، نتیجهی ملاقات سال 1828 بین دو نابغهی شگفتانگیز و غیرعادی، خواندنی است. یکی جغرافیدان و کاشف سرزمینهای دور؛ الکساندر فونهومبولت است و دیگری ریاضیدان سرشناس، کارل فردریک گاووس. نتیجهی این دیدار سفری است پرماجرا برای اندازهگیری دنیا. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در سپتامبر 1828، بزرگترین ریاضیدان کشور برای نخستینبار پس از سالها پا از شهر خود بیرون گذاشت تا در همایش پژوهشگران علوم طبیعی آلمان در برلین شرکت کند. البته خودش هیچ علاقهای به رفتن نداشت. ماهها بود دعوت را رد میکرد، ولی آلکساندر فن هومبلت آنقدر سرسختی به خرج داد تا سرانجام طرفش در یک لحظهی ضعف و به امید این که خدا آن روز را نیاورد، بله را داد.
برای همین بود که اکنون پروفسور گاوس خود را زیر پتو قایم کرده بود. وقتی مینا آمد و گفت که باید از جایش بلند شود، کالسکه منتظر است و راه دراز، او بالش خود را بغل کرد و کوشید با بستن چشمها زنش را وادار به بیرون رفتن از اتاق کند. وقتی آنها را دوباره باز کرد و دید مینا هنوز جلویش ایستاده، به او گفت که او یک مزاحم، کوتهفکر، و مصیبتی است که سر پیری بر زندگیاش نازل شده. وقتی این حرفها هم نتیجه نداد، پتو را کنار زد و پاهایش را روی زمین گذاشت ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا بیابید.
"در سپتامبر 1828، بزرگترین ریاضیدان کشور برای نخستینبار پس از سالها پا از شهر خود بیرون گذاشت تا در همایش پژوهشگران علوم طبیعی آلمان در برلین شرکت کند. البته خودش هیچ علاقهای به رفتن نداشت. ماهها بود دعوت را رد میکرد، ولی آلکساندر فن هومبلت آنقدر سرسختی به خرج داد تا سرانجام طرفش در یک لحظهی ضعف و به امید این که خدا آن روز را نیاورد، بله را داد.
برای همین بود که اکنون پروفسور گاوس خود را زیر پتو قایم کرده بود. وقتی مینا آمد و گفت که باید از جایش بلند شود، کالسکه منتظر است و راه دراز، او بالش خود را بغل کرد و کوشید با بستن چشمها زنش را وادار به بیرون رفتن از اتاق کند. وقتی آنها را دوباره باز کرد و دید مینا هنوز جلویش ایستاده، به او گفت که او یک مزاحم، کوتهفکر، و مصیبتی است که سر پیری بر زندگیاش نازل شده. وقتی این حرفها هم نتیجه نداد، پتو را کنار زد و پاهایش را روی زمین گذاشت ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید اینجا بیابید.