بازی مهرهی شیشهای (The Glass Bead Game)
نویسنده: هرمان هسه (Hermann Hesse)
ترجمه: پرویز داریوش
ناشر: فردوس
سال نشر: 1392 (چاپ 5)
قیمت: 30000 تومان
تعداد صفحات: 694 صفحه
شابک: 978-964-320-257-7
نویسنده: هرمان هسه (Hermann Hesse)
ترجمه: پرویز داریوش
ناشر: فردوس
سال نشر: 1392 (چاپ 5)
قیمت: 30000 تومان
تعداد صفحات: 694 صفحه
شابک: 978-964-320-257-7
کتاب آخرین اثر نویسنده است و داستان آن در زمان آینده (قرن بیست و سوم) میگذرد. قهرمان داستان، ژوزف کنشت، مرد جوانی است که از کودکی در کاستالیا تربیت شده. کاستالیا مکانی دورافتاده است که به تربیت افراد درخشان و متمایز به دور از دغدغههای اجتماع انسانی، میپردازد. کنشت از کودکی در کاستالیا به فراگرفتن و تکمیل مهارت در "بازی مهره شیشهای" پرداخته است. رسیدن به مرتبه استادی در این بازی مستلزم فراگیری هنرها و فنون مختلفی همچون ریاضیات، موسیقی، فلسفه و منطق است. او در سن جوانی به رتبه استادی در این بازی دست پیدا میکند و به مقام بالایی دست مییابد اما همزمان تردیدهایی نسبت به راهی که در زندگی انتخاب کرده و مراحلی که در کاستالیا پشت سرگذاشته نیز پیدا میکند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"هیچگونه دانشی از اصل و مبدا ژوزف کنشت به ما نرسیده است. به گونه بسیار شاگردان دیگر مدارس برگزیده، پدر و مادرش را در کودکی از دست داده بود یا هیات مربیان او را از اوضاع و احوال نامطلوب خانه بیرون کشیده و سرپرستی او را برعهده گرفته بودند. به هر حال از تعارض میان مدرسه برگزیدگان و خانه که جوانی بسیاری پسران دیگر از نوع او را پیچیده میسازد، و ورود به سلسله را دشوارتر میکند، و در برخی موارد مردان جوان بسیار با استعداد را به صورت شخصیتهای مشکل جامعه درمیآورد برحذر ماند.
کنشت یکی از آن بختیاران بود که به ظاهر برای کاستالیا، برای سلسله و برای خدمت در هیات مربیان زائیده شدهاند. هرچند از سرگشتگیهای زندگی مغز برحذر نماند، نصیب او آن شد که بدون تلخکامی شخصی بدبختی اندوهبار ذاتی را در هر زندگی که وقف اندیشه شده باشد بیازماید ..."
"هیچگونه دانشی از اصل و مبدا ژوزف کنشت به ما نرسیده است. به گونه بسیار شاگردان دیگر مدارس برگزیده، پدر و مادرش را در کودکی از دست داده بود یا هیات مربیان او را از اوضاع و احوال نامطلوب خانه بیرون کشیده و سرپرستی او را برعهده گرفته بودند. به هر حال از تعارض میان مدرسه برگزیدگان و خانه که جوانی بسیاری پسران دیگر از نوع او را پیچیده میسازد، و ورود به سلسله را دشوارتر میکند، و در برخی موارد مردان جوان بسیار با استعداد را به صورت شخصیتهای مشکل جامعه درمیآورد برحذر ماند.
کنشت یکی از آن بختیاران بود که به ظاهر برای کاستالیا، برای سلسله و برای خدمت در هیات مربیان زائیده شدهاند. هرچند از سرگشتگیهای زندگی مغز برحذر نماند، نصیب او آن شد که بدون تلخکامی شخصی بدبختی اندوهبار ذاتی را در هر زندگی که وقف اندیشه شده باشد بیازماید ..."