سکهسازان (The Counterfeiters)
نویسنده: آندره ژید (Andre Gide)
ترجمه: حسن هنرمندی
ناشر: ماهی
سال نشر: 1401 (چاپ 1)
قیمت: 195000 تومان
تعداد صفحات: 480 صفحه
شابک: 978-964-9971-22-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 10 نفر
نویسنده: آندره ژید (Andre Gide)
ترجمه: حسن هنرمندی
ناشر: ماهی
سال نشر: 1401 (چاپ 1)
قیمت: 195000 تومان
تعداد صفحات: 480 صفحه
شابک: 978-964-9971-22-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 10 نفر
کتاب داستانی را روایت میکند که پر از شخصیتهای اصلی و فرعی است. داستان در قبل از وقوع جنگ جهانی اول در پاریس میگذرد. البته در بخش میانی و کوتاهتر کتاب، وقایع در دهکدهای در سوییس اتفاق میافتند.
داستان با اطلاع یافتن برنار از اینکه تولدش برپایهی ازدواجی شرعی و قانونی میان پدر و مادرش شکل نگرفته آغاز میشود. او که از این خبر جاخورده تصمیم میگیرد از خانه فرار کند و به همین خاطر به نزد اولیویه، صمیمیترین و نزدیکترین دوستش، پناه میبرد و شب را در خانه او میگذراند.
برنار و اولیویه آخرین سال دبیرستان را میگذرانند و خود را برای امتحانات آخر دوره آماده میکنند. اما اطلاع برنار از راز خانوادگیشان باعث میشود تا قید مدرسه را بزند و با دزدیدن جامهدان ادوار، دایی اولیویه، خود را در میان ماجراهایی پیچیده بیابد ...
داستان با اطلاع یافتن برنار از اینکه تولدش برپایهی ازدواجی شرعی و قانونی میان پدر و مادرش شکل نگرفته آغاز میشود. او که از این خبر جاخورده تصمیم میگیرد از خانه فرار کند و به همین خاطر به نزد اولیویه، صمیمیترین و نزدیکترین دوستش، پناه میبرد و شب را در خانه او میگذراند.
برنار و اولیویه آخرین سال دبیرستان را میگذرانند و خود را برای امتحانات آخر دوره آماده میکنند. اما اطلاع برنار از راز خانوادگیشان باعث میشود تا قید مدرسه را بزند و با دزدیدن جامهدان ادوار، دایی اولیویه، خود را در میان ماجراهایی پیچیده بیابد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"برنار پیش خود گفت: "حالا وقتی است که گمان کنم در دالان صدای پا میشنوم."
سر برداشت و گوش فراداد. ولی نه: پدرش و برادر بزرگترش در کاخ دادگستری مانده بودند، مادرش به دید و بازدید رفته بود و خواهرش به کنسرت و اما برادر کوچکش، کالوب، را هر روز هنگام بیرون آمدن از دبیرستان، پانسیون در بر میکشید. برنار پروفیتاندیو در خانه مانده بود تا به دقت درسهای امتحان دیپلم را روبهراه کند. سه هفته بیشتر وقت نداشت. خانوادهاش تنهایی او را محترم میشمردند اما شیطان نه. با آنکه کت خود را در آورده بود گرما داشت خفهاش میکرد. از پنجرهای که رو به کوچه باز میشد جز گرما چیزی به درون نمیآمد. عرق از پیشانیاش روان بود. یک قطره عرق در امتداد بینیاش جاری شد و روی نامهای که در دست داشت افتاد. برنار فکر کرد: "این قطره، وظیفهی شک را انجام میدهد اما عرق ریختن از گریه کردن بهتر است." ..."
"برنار پیش خود گفت: "حالا وقتی است که گمان کنم در دالان صدای پا میشنوم."
سر برداشت و گوش فراداد. ولی نه: پدرش و برادر بزرگترش در کاخ دادگستری مانده بودند، مادرش به دید و بازدید رفته بود و خواهرش به کنسرت و اما برادر کوچکش، کالوب، را هر روز هنگام بیرون آمدن از دبیرستان، پانسیون در بر میکشید. برنار پروفیتاندیو در خانه مانده بود تا به دقت درسهای امتحان دیپلم را روبهراه کند. سه هفته بیشتر وقت نداشت. خانوادهاش تنهایی او را محترم میشمردند اما شیطان نه. با آنکه کت خود را در آورده بود گرما داشت خفهاش میکرد. از پنجرهای که رو به کوچه باز میشد جز گرما چیزی به درون نمیآمد. عرق از پیشانیاش روان بود. یک قطره عرق در امتداد بینیاش جاری شد و روی نامهای که در دست داشت افتاد. برنار فکر کرد: "این قطره، وظیفهی شک را انجام میدهد اما عرق ریختن از گریه کردن بهتر است." ..."