منطقا یکی از فعالیتهایی که باید همزمان با نظرخواهی "انتخاب فهرست کتابهای فارسی/ایرانی که باید قبل از مرگ خواند!" انجام بشود، تبلیغ و معرفی هریک از کتابهای نامزد شده است. اینکه "چرا" فلان کتاب شایستگی قرار گرفتن در چنین جایگاهی را دارد. تا هم بقیهای که کتاب را نخواندهاند به خواندن آن ترغیب شوند و هم کسانی که شک و شبههای نسبت به اعطای رای خود به کتابها دارند، با این طرفداری طرفداران از هر کتاب، تصمیمشان را بگیرند و رایشان برای آن کتاب را در صندوق بیاندازند.
راستش را بخواهید فکر میکردم اولین مطلب در این زمینه را خودم مینویسم و دوستان دیگر را ترغیب میکنم تا برای کتابهای مورد نظرشان دستبهقلم بشوند. اما خوشبختانه خانم عارفنژاد کار مرا راحت (شاید هم سخت!) کردند که "اگر آتش بدون دود را نخوانید، عمرتان بر فناست!" باشد تا من و شما و طرفداران دیگر کتابهای نامزد شده برای این فهرست نیز زودتر آستین بالا بزنیم و تنور این نظرخواهی را داغتر کنیم.
چند سال پیش، وقتی داشتم در سوره مهر (یکی از کتابفروشیهای مورد علاقهام) پرسه میزدم و نگاهم میچرخید روی عناوین مختلف تا بلکه مورد دلخواهم را پیدا کنم صدای فروشنده را شنیدم که میپرسید: کمک میخواید؟ چندان مطمئن نبودم که بخواهم پیشنهادات او را بپذیرم اما با بیمیلی توضیح دادم: دنبال رمان ایرانی خوب میگردم. یک چیز خاص. رمانهای دفاع مقدس و ادبیات ترجمه زیاد خواندم اما ... هنوز حرف در دهانم بود که مرد فروشنده از قفسه پشت سر سه جلد کتاب را برداشت و با ذوق و شوق سوال کرد: اینها را خواندید؟ نخوانده بودم که هیچ، حتی اسم کتاب و نویسنده هم برایم ناآشنا بود! تسلیم شدم و تن دادم به انتخاب او به امید آنکه همان لقمهی دندانگیری باشد که دنبالش هستم. وقتی برگشتم خانه هم کنجکاوی نگذاشت زیاد طول بکشد تا من و "امیرمهنای دغابی" در کتاب "بر جادههای آبی سرخ" به هم معرفی بشویم! خواندم و خواندم و خواندم و سرم را که بلند کردم در نیمه شبی تابستانی تبدیل شده بودم به یکی از بسیار طرفداران "نادر ابراهیمی". طرفدار ساده هم نه، از آن دو آتشهها. مرحوم ابراهیمی آب بود برای عطش من. الان هم که به آن ماجرا فکر میکنم افسوس میخورم از اینکه اینقدر دیر او را شناختم. دیر نه از جهت سن و سال خودم که آن زمان تازه دبیرستان را به پایان رسانده بودم و آشنایی با میرمهنا هم در آن سن خیلی مزه میداد ، بلکه به این خاطر که وقتی به این گنج رسیدم که خالقش زیر خروارها خاک در بهشت زهرا آرام گرفته بود ... نادر را دیر کشف کردم. و دلگیرم از تمام جماعت فرهنگی که آنطور که باید و شاید او را به جوانها نشناساندند! خلاصه نادر ابراهیمی - که خدایش بیامرزد - به واسطهی فروشندهی ذائقهشناس سوره مهر، مرا شیفتهی مرام و نثر و قلمش کرد و در آخر هم با ناتمام ماندن بر جادههای آبی سرخش حسرتی تلخ به دلم گذاشت. حیف که عمرش قد نداد و اجل او را از ما گرفت و نشد که نیمهکارههایش را به سرانجام برساند! حیف!
بگذریم! غرض یاد کردن از این بزرگمرد است نه مرور حسرتها. هرچند نوشتن از نادر ابراهیمی سخت است. نادر ابراهیمیِ "یک عاشقانه آرام"، نادر ابراهیمیِ "مردی در تبعید ابدی"، نادرِ "سه دیدار"، نادر "با سرود خوان جنگ در خطه نام و ننگ" و … در جایگاهی بالاتر از همه این ها: نادرِ "آتش بدون دود".
"آتش، بدون دود نمی شود، جوان، بدون گناه" این مثل قدیمی ترکمنی پیشانینوشت بلندترین رمان نادر ابراهیمی است. رمانی چاپ شده در سه جلد و هفت کتاب به نامهای: "گالان و سولماز"، "درخت مقدس"، "اتحاد بزرگ"، "واقعیتهای پرخون"، "حرکت از نو"، "تو هرگز از حرکت باز نخواهی ایستاد" و "هر سرانجام سرآغازیست". شمای مخاطب باید یقین بدانید وقتی کتاب را با گالان شروع میکنید روحتان هم خبر ندارد که چه فراز و نشیبهایی چشم انتظارتان است. نادر ابراهیمی سی سال - به تقریب نیمی از عمرش - را نشست به پای آتش بدون دود. سوخت و ساخت و پر بیراه نیست اگر بگویم حتی سوختنش را در لابلای این هفت جلد میشود لمس کرد. میشود دید با چه ایمان و عاطفه و عشق پر شوری کلمهها را کنار هم چیده، گالان آفریده و سولماز، آلنی آفریده و مارال بانو. آتش بدون دود تاریخ است: تاریخ دردها و رنجهای ترکمن، یا نه! تاریخ یک ملت است. حماسه است: حماسهای شکوهمند و دردآلود که گاه خونین میشود و داغدارت میکند. مبارزه است: از درگیری یموت و گوکلان تا کشمکشهای درون قبیلهای تا مبارزه علیه حکومت، مبارزه برای انقلاب. این کتاب اعتقاد است، حکایت باور و یقین است، حکایت خستگیناپذیری است. جنون است و شعر و شعور و شادی و غم ... غمهایی عظیم. غصههایی ریشهدار. با عاشقانههایی اصیل و نجیب و عفیف، که به قول خود نادر در همین شاهکار ماندگارش: از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق سخن باید گفت ... آتش بدون دود را باید خواند تا بشود فهمید. با تعریف و تمجید کاری از پیش نخواهد رفت.
این رمان شبیه هیچ رمان دیگری نیست. سبک نویسنده مال خودش است. اختصاصیِ اختصاصی. اصلا نادر ابراهیمی خودش یک برند است! برندی سرشار از جملات طلایی که دستبهدست شدنشان را زیاد در شبکههای اجتماعی میبینیم. نمیشود آتش بدون دود را خواند و نگفت: دست مریزاد! عجب بنای استواری ساختی استاد!
کتاب از افسانهای ترکمنی آغاز میشود، گالان و عشق گالانیِ خانمان سوزش به سولماز، دختر خوبروی ترکمن. مکان دشت ترکمن است و شخصیتها بسیار. زیباییهای ترکمن صحرا با نثر ویژهی نویسنده به جان رمان نشسته است و داستان با این عشقِ عجیب و غریب و حوادث عجیبتر و غریبتر پیرامونش پیش میرود ... در این کتاب مخاطب به معنای واقعی کلمه با رمانی تاریخی مواجه است. اهل مطالعه البته میدانند رمان تاریخی بنا ندارد مثل آثار ویل دورانت گذشته را خدشهناپذیر و دانشگاهپسند (!) روایت کند. نادر در این هفت جلد مورخ نیست که تاریخ را گزارش کند. او مقاطع مورد نظرش را زندگی کرده، بومِ نقاشی را جلویش گذاشته و اتفاقات را در زمینهی عشقها و اشکها و لبخندها به تصویر کشیده. این یعنی واقعیتی هنرمندانه. آلنی که بخش اعظم آتش بدون دود حکایت اوست شخصیتی حقیقی است. اسمش، رسمش، ریشههایش و مسیری که انتخاب میکند واقعی است. ابراهیمی مبتنی بر اسناد و تاریخ شفاهی پیش رفته و دانستن این موضوع لذت خواندن را دو برابر میکند. البته در باب درصد حقیقی بودن حوادث خود نویسنده نیز در یادداشتهای انتهای کتاب توضیحاتی میدهد بسی ارزشمند و خواندنی و زیرکانه، که با مطالعهاش عیار واقعیتهای رمان بیشتر و بهتر دستتان میآید.
به هرحال عشق من به نادرِ آتش بدون دود آنقدر زیاد هست که مطمئن باشم و باشید که حق مطلب به این سادگی ادا نخواهد نشد. این رمان قطعا در فهرست کتابهایی که پیش از مرگ باید خواند جایگاه ممتازی دارد و به نظر من نبودنش حتما از اعتبار آن فهرست میکاهد. بهترین راه قضاوت هم این است که دست به کار شوید، نسخهای از کتاب را تهیه کرده، بخوانید و شگفتیهایش را کشف کنید و لذت ببرید ... (این را هم اضافه باید کرد که من آتش بدون دود خودم را که از جان دوستترش میدارم از یک رفیق شفیق هدیه گرفتم! اما امیدوارم جیب شما به قدر کفایت آباد باشد که زمان خرید این دوستداشتنیِ بیمانند قیمت پشت جلد پشیمانتان نکند! ارزشش را دارد، شک نکنید!)
دست آخر هم بگذاریم خود مرحوم ابراهیمی با چند جملهای از یادداشتهای آخر کتاب هفتمش این نوشته را جمعبندی کند و تمام:
"اینطور بگویم و خلاصتان کنم: "آتش بدون دود" کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد. من از آن جمله نویسندگانی نیستم که میتوانند خیلی راحت و روان و مسلط بنویسند، بیدغدغه و بدون شک. من نوشتن بلد نیستم و مینویسم؛ و این بسیار مهم و در عین حال غمانگیز است. کسانی هستند که شهادت بدهند که برخی صفحههای این کتاب حجیم، بیش از ده بار نوشته شده است، و همسرم مسلما گواهی خواهد داد که چه کشیدم تا "آتش بدون دود" را به پایان جلد هفتم رساندم و چندین و چند بار، بدون هیچ علت محسوس، زیر فشار نوشتن این داستان فکر خودکشی به سرم آمد...
هیچکس بر مرگ فرزند خویش آنقدر نگریسته است که من بر سر سطر سطر این کتاب گریستم …"
نویسنده: نادر ابراهیمی
ناشر: روزبهان
سال نشر: 1402 (چاپ 2)
قیمت: 990000 تومان
تعداد صفحات: 2221 صفحه
شابک: 978-600-174-056-5
نظرات درباره اين مطلب
کاش کمی فکر می کردند که پهلوی چه را تحویل گرفت و چه چیزی تحویل داد . کاش این آقایان کمی منصف بودند و این همه خسارت برای کشور به بار نمی آوردند !!!
از كتاب چهارم به بعد بطور كلي داستان شعار زده، غير واقعي و سراسر نفرت از نظام پادشاهي است، البته امروزه نتيجه چنين تفكري روشن شده است، در كتابهاي پنحم و ششم پر از جلات آنارشيستي است.