رسیدیم به آخرین فهرست سال 1399؛ آخرین فهرست قرن! (بگذریم که میگویند قرن در حقیقت در پایان سال 1400 عوض میشود!)
این فهرست را باید با کتابی از جنابِ کاپوشینسکی (یا کاپوشچینسکی!) آغاز کنم که درست یکهفته، ده روز قبل از سال نو، به بازار آمد. از ارادت بسیار من به جنابِ ایشان بابت کتاب آبنوس اغلب خبر دارید. بنابراین نباید از اینکه کتاب در صدر فهرست قرار میگیرد تعجب کنید.
نویسنده: ریشارت کاپوشچینسکی (ریشارد کاپوشینسکی)
ترجمه: آرش طهماسبی
ناشر: نشر خوب
سال نشر: 1403 (چاپ 3)
قیمت: 320000 تومان
تعداد صفحات: 311 صفحه
شابک: 978-622-742-552-9
در دهه 1950 ریشارت کاپوشچینسکی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهیاش بهعنوان خبرنگار برونمرزی روزنامه "اشتاندار موآدیش" مشغول به کار شد. او در کنار بازدید از چندین کشور در قاره آفریقا چون مصر، لیبی و بعضی از کشورهای آفریقای غربی به هند، چین و ایران رفت و در طول این سفرها نسخهای از کتاب "تواریخ" هرودوت را با خود داشت. کاپوشچینسکی در این کتاب تلاش میکند از پیچیدگیها و رویدادهایی که در دیدار از هر محیط تازه با آنها روبهرو میشود، رمزگشایی کند و در این مسیر "تواریخ" همچون راهنمای گردشگری به یاری او میآید و حضور اثیری هرودوت بهسان ویرژیل برای دانته، وی را هدایت میکند.
کتاب شرح این ماجراها و توازی آنها با رویدادهایی است که هزاران سال قبل روی داده است. با بستن این کتاب اینطور بهنظر خواهد آمد که بهرغم پیشرفتهای شگرف بشر در طول تکامل تمدن، گویی برخی عناصر این تمدن نه تغییر یافتهاند و نه تغییر خواهند یافت. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"پیش از آنکه هرودوت سفرش را آغاز کند، مسیرهای سنگلاخی را درنوردد، با کشتی به دل دریا بزند، سوار بر اسب از میان سرزمینهای وحشی آسیا عبور کند؛ پیش از آنکه با سکاهای بدگمان روبهرو شود، عجایب بابل را کشف کند و در دل اسرار نیل فرورود؛ و پیش از آنکه یکصد مکان مختلف را زیرپا بگذارد و هزار رویداد باورناپذیر را ببیند، لحظهای در کلاس یونان باستان پروفسور بیژونسکا-مالویست ظاهر میشود که هفتهای دوبار برای دانشجویان سال اولی در دانشکده تاریخ دانشگاه ورشو برگزار میشود. لحظهای ظاهر و بهسرعت ناپدید میشود. کاملا ناپدید میشود، چنانکه سالها بعد، وقتی لابهلای یادداشتهایم از آن کلاس میگردم، نامی از او نمییابم. آیسخولوس و پریکلس، سافو و سقراط، هراکلیتوس و افلاطون، از همه خبری هست جز هرودوت. و بااینحال، با دقت از صحبتهای استاد یادداشت برمیداشتیم. این یادداشتها تنها منبع دانش و اطلاعات ما بودند. جنگ [جهانی دوم] شش سال قبلش به پایان رسیده و شهر در خرابههایش لمیده بود. کتابخانهها همه سوخته بودند و هیچ کتاب درسی نداشتیم، درستتر بگویم: هیچ کتابی نداشتیم ..."
این روزها در مودِ علمی-تخیلی خواندن هستم و به همین خاطر بدم نمیآید برای خواندن "جنگ ابدی" جرزنی کنم و زودتر از دهها کتابی که قبل از آن در صف خواندن هستند، آن را دست بگیرم.
کتاب در سال 1974 منتشر شده و به شهادت جوایزی که برده است و ستارههایی که دریافت کرده و حضورش در فهرستهای مختلف کتابهای علمی-تخیلی، از کلاسیکهای این ژانر به حساب میآید.
حکومت نظامی زمین میخواهد با تمام قوا به جنگ دشمنان فضاییاش برود؛ هرچند هیچ زمینیای این دشمنان را ندیده است و هیچکسی چیزی از آنها نمیداند و از همه مهمتر هر بار سفر برای رسیدن به محل نبرد دهها و بلکه صدها سال طول میکشد. ویلیام ماندلا هم از سربازانِ نخبهای است که مدام به اینسو و آنسوی فضا-زمان فرستاده میشود تا وظایفش را انجام بدهد. ماندلا خوب میداند میزان مرگومیر سربازان بهاندازهای است که کسی توقع ندارد بیشتر از سه چهار نبرد زنده بماند. بااینهمه، مصمم است که به هر قیمتی زنده بماند و به خانه برگردد. اما "خانه" شاید وحشتانگیزتر از نبردهای فضایی باشد؛ زیرا به لطفِ سفر با سرعتهای نزدیک به سرعت نور و گذر نسبیتی زمان، وقتی او به ماموریتی چندماهه میرود از عمرِ زمین چند قرن میگذرد.
سربازها وقتی به خانه برمیگردند غریبهای هستند در سرزمینی که هیچ از آن نمیفهمند. آیا زنده ماندن در چنین وضعیتی ارزش دارد؟ آنهم وقتی سربازها ذهن و روحشان در ارتش خرد میشود تا بتوانند با چنین دشمنهایی بجنگند ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
" "امشب قراره هشت روش بیسروصدا برای آدم کشتن رو واسهتون نمایش بدیم." گویندهی این حرف، گروهبانی بود که به نظر میرسید نهایتا پنج سال از من بزرگتر باشد. بنابراین اگر به عمرش در مبارزهای موفق به قتل کسی شده بود، بیسروصدا یا هر چی، میبایست در سن غیرقانونی مرتکب قتل شده باشد.
از قبل، هشتاد روش کشتن را میدانستم؛ اما اکثرشان پرسروصدا بودند. صاف روی صندلیام نشسته بودم. ژست مبادیآداب به خودم گرفتم و سعی کردم تظاهر کنم که به مطالب توجه میکنم، درحالی که با چشمان باز به خواب رفته بودم. اکثرا همین کار را میکردند. به تجربه یاد گرفته بودیم هیچوقت کلاس مهمی را در ساعات بعد غذا قرار نمیدادند.
با صدای پروژکتور بیدار شدم؛ روبهرویم نوار ویدئویی کوتاهی پخش میشد که "هشت راه کمصدا" را نشان میداد. برخی از بازیگران میبایست محکومان اعدامی بوده باشند، چون واقعا کشته شدند ..."
کتاب بعدی، که الحق مترجم عنوان جذابی برای آن انتخاب کرده (نام کتاب در زبان اصلی Vox است!)، علیالظاهر کتابی جنجالی بوده و هست.
کتاب در سال 2018 جزو نامزدهای وب سایت گودریدز برای انتخاب به عنوان بهترین کتاب علمی-تخیلی سال بوده، که البته موفق به کسب این عنوان نمیشود! اما نکته جالب ترکیب "دو قطبی" امتیازهایی است که کاربران گودریدز به کتاب دادهاند و از آن جالبتر اینکه برترین نظر/نقد کتاب نوشته شده درباره آن در گودریدز به کتاب 1 امتیاز/ستاره داده. همین "نقد اول" (به قلم کاربر Matthew) خودش از قرار جنجالبرانگیز بوده تا آنجایی که نویسندهاش ناچار شده برای نقدش یک متن Disclaimer بنویسید و بعضی چیزها را درباره آنچه که در نقدش نوشته، توضیح دهد.
خلاصه اینکه داستان خانم دالچر از قرار در آمریکای دوقطبی امروز بسیار حساسیتبرانگیز بوده. بگذریم که موضوع آن ممکن است برای بانوان اینور آب هم، تداعیکنندهی مسائل آشنایی باشد!
نویسنده: کریستینا دالچر
ترجمه: فاطمه شریفی
ناشر: خاموش
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 75000 تومان 68000 تومان
تعداد صفحات: 386 صفحه
شابک: 978-622-6036-77-1
داستان در کشور آمریکا که نیمی از جمعیتِ آن حق حرفزدن ندارند، آغاز میشود. روزی که دولت، زنان را به استفاده از تنها 100 واژه در روز محدود کرد، دکتر ژان مککلان (زبانشناس)، باور نمیکرد این اتفاق در آمریکا و برای او افتاده باشد. به زودی زنان، دیگر اجازه اشتغال نداشتند، دختران نمیتوانستند خواندن و نوشتن یاد بگیرند و حق حرفزدن نداشتند.
پیش از آن هر فرد به طور میانگین روزانه 16000 واژه استفاده میکرد اما حالا زنان برای شنیدهشدن تنها میتوانستند از 100 واژه استفاده کنند. ژان حق حرف زدن را برای خود، دخترش و تمام زنان جامعه، پس میگیرد. این تازه آغاز ماجراست ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
اگر کسی به من میگفت که میتوانم رئیسجمهور و کل جنبش کوفتیاش و آن آشغال بیلیاقت، مورگان لوبورن را در عرض یک هفته پایین بکشم، هرگز باور نمیکردم و البته بحث هم نمیکردم. اصلا هیچچیز نمیگفتم. من زنی شدهام با واژگان محدودی برای سخن گفتن.
امشب موقع خوردن شام، قبل از آنکه آخرین کلمه جیره روزانهام را به زبان بیاورم، پاتریک دستش را دراز میکند و ضربهای به دستگاه نقرهای رنگِ دور مچ چپم میزند. یک تقه انگار که بخواهد با من همدردی کند یا شاید برای اینکه به من یادآوری کند تا زمانی که واژهشمار در نیمهشب از نو بهروز شود، ساکت بمانم. این جادوگری وقتی که من خواب باشم اتفاق میافتد و من سهشنبه را با لوحی پاک و نو شروع خواهم کرد؛ برای واژهشمار دخترم، سونیا، هم همین اتفاق میافتد.
پسرهایم لازم نیست که واژهشمار ببندند.
هنگام شام، پسرها همگی درباره مدرسه وراجی میکنند ..."
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا تصمیم بگیرم کتاب خانم رحیمی را در ابتدای فهرست بیاورم یا نه! دستآخر هم این استدلال که موضوع کتاب احتمالا به دلیل شغلم اینقدر برایم جالب و جذاب است و ممکن است اینقدر "ذوقزدگی" درباره انتشار چنین کتابی به دیگر مطالعهکنندگان این فهرست دست ندهد، باعث شد تا جایگاه آن را به پله چهارم تنزل دهم (بگذریم که حدس میزنم خواندن کتاب را خیلی زودتر از سه کتاب قبلی شروع کنم!)
این عنوانهایی که نشر اطراف در مجموعه جدیدالتاسیس "تجربهی محیط کار" تاکنون منتشر کرده، یکی از یکی جالبتر بوده. امیدوارم که این مسیر به همینصورت ادامه پیدا کند و همچنان شاهد انتشار کتابهای جدیدی از این مجموعه باشیم (پیشنهاد: خانم مرشدزاده زمانی در انتشارات همشهری کتابی به نام "بگو آآآ: روایت یک شغل" منتشر کرده بودند که من خیلی دوستش داشتم و برهمیناساس هم برای تعدادی از مشترکان جیرهکتاب در آن زمان ارسالش کردم. به نظرم اگر بشود آن کتاب هم مجددا در این مجموعه جدیدالتاسیس تجدید چاپ شود، اتفاق خجستهای است).
نویسنده: آزاده رحیمی
ناشر: اطراف
سال نشر: 1402 (چاپ 8)
قیمت: 136000 تومان
تعداد صفحات: 167 صفحه
شابک: 978-622-6194-34-1
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 2 نفر)
کتاب تلاشیست برای ثبت تجربهی شخصی از محیط کار در شرکتهای فناور ایرانی. بیشتر روایتهایی را که از کسبوکارهای نو خواندهایم، مدیران و بنیانگذارانی نوشتهاند که با ثبت روایت پیروزی یا شکستشان هم در پی برندسازیاند. اما از هزاران نفری که در مشاغل میانی و ردههای پایینتر کار میکنند، معمولا روایتِ مستند و خاطرهای در دست نیست. کتاب از این نظر ارزشمند است که بازتولید همان "ادبیات موفقیتِ" مرسوم به حساب نمیآید؛ روایتیست نقادانه با طنزی گزنده از زندگی روزمره در کسبوکارهای نوپا. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"تا حالا دیدهاید یک استاد تراشکار بنویسد "به یک شاگرد تراشکار با ایدههای نو، آرزوهای بزرگ و دستان توانمند در محیطی شاد و پویا و خلاق نیازمندیم"؟ البته که نه. استاد تراشکار در مینیمالترین و کارآمدترین شکل ممکن مینویسد "به یک تراشکار ماهر یا نیمهماهر نیازمندیم." و خب تکلیف شما معلوم است، مهارتتان را برمیدارید و به کارگاه میبرید و معلوم میشود تراشکاری بلدید یا بلد نیستید.اولین مشکلی که در راه تولیدکنندهی محتوا شدن به آن برمیخورید، جذب است. چطور باید وارد سیستم شوید. نود و نه درضد آگهیهای استخدام در اکوسیستم استارتآپی دقیقا معلوم نیست از شما چه میخواهند. بیشتر کارفرماها یک سوپرکارمند با آرزوهای بزرگ و ایدههای فراوان با حقوق وزارت کار میخواهند که به احتمال نود و نه درصد شما نیستید ..."
چند سالی است که جیرهکتاب در اسفندماه برای یکی از شرکتهای آشنا، هدیههای نوروزی کتاب آماده میکند. دستاندرکاران شرکت چند سال قبل تصمیم گرفتند بجای سررسیدنامه هر سال به مخاطبینشان کتاب هدیه بدهند و از ما خواستند تا در کار انتخاب، تهیه و بستهبندی این هدایا به ایشان کمک کنیم. بنابراین در چند سال اخیر در اواخر دیماه هر سال تعدادی کتاب بهشان پیشنهاد میدهیم تا بتوانند با توجه به شناختی که از مخاطبانشان دارند، برای هرکس کتاب مناسبی انتخاب کنند. معمولا علاوه بر کتابهای پیشنهادی جیرهکتاب، خودشان هم کتابهای دیگری را به این مجموعه اضافه میکنند و وقتی در نهایت لیست سفارش تکمیل میشود، کتابها ترکیبی هستند از پیشنهادهای جیرهکتاب و عنوانهای جدیدی که بعضیهایشان گاهی برای جیرهکتاب هم تازه و جذاب هستند. و بهاینترتیب از این رهگذر ما هم با کتابهای جدید دیگری، به پیشنهاد مشتریمان، آشنا میشویم!
سه کتاب بعدی فهرست، کتابهایی هستند که بهاینطریق به سبد خریدمان راه پیدا کردهاند.
در مورد "پایان رابطه" البته باید این را هم اضافه کنم که مدتها بود دورخیز کرده بودم این کتاب را بخرم. با دیدن نام کتاب در فهرست انتخابی هدایای نوروزی، دیدم بهترین فرصت است تا منهم یک نسخه از کتاب تهیه کنم و نام و نشان آن را در قفسههای جیرهکتاب ثبت کنم.
نویسنده: گراهام گرین
ترجمه: احد علیقلیان
ناشر: نشر نو
سال نشر: 1402 (چاپ 6)
قیمت: 180000 تومان
تعداد صفحات: 246 صفحه
شابک: 978-600-490-033-1
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
موریس بندریکس نویسندهای جوان و خوشآتیه است که در لندنِ زمانِ جنگ جهانی دوم اغلب در حال نوشتن است. او دل به سارا میبندد که همسر یک کارمند دولت است.
موریس و سارا خیلی زود عاشق همدیگر میشوند اما موریس متوجه میشود که رابطه آنها خیلی زود به پایان خواهد رسید. رابطه آندو به دلیل حسادت بیاندازه موریس نمیتواند خیلی ادامهدار باشد. موریس نمیتواند تحمل کند که سارا بخاطر او از شوهرش طلاق نمیگیرد.
در یکی از بمبارانهای لندن، زمانی که سارا و موریس در آپارتمان موریس هستند، بمبی به ساختمان اصابت میکند و موریس بهشدت مجروح میشود. پس از این واقعه سارا به رابطهاش با موریس پایان میدهد. اما حسادت همچنان دست از سر موریس برنمیدارد ..."
داستان با این جملات آغاز میشود:
"هیچ داستانی آغاز یا پایان ندارد: ما به دلخواه لحظهای از یک زندگی را انتخاب میکنیم و از آنجا به گذشته یا آینده نگاه میکنیم. میگویم 'انتخاب میکنیم' و این را با غرور نابجای نویسندهای حرفهای میگویم که - اگر اصلا اشارهای جدی به او شده باشد - به دلیل مهارتهای تکنیکیاش مورد ستایش قرار گرفته است. اما آیا بهراستی در آن شب تاریک بارانی ژانویه 1946 منظره هنری مایلز را در محوطه عمومی که داشت کجکی از وسط نهر پهن آب باران رد میشد به اراده خودم انتخاب کردم، یا این تصاویر مرا انتخاب کردند؟ براساس قواعد حرفه من کار درست و راحت این است که داستان را درست از همینجا آغاز کنم، اما اگر در آن هنگام به خدایی ایمان داشته بودم شاید باور میکردم که دستی دارد آرنجم را میکشد و تکانتکان میدهد که "با او حرف بزن: هنوز تو را ندیده است."
آخر چرا باید با او حرف میزدم؟ اگر بهکار بردن واژه نفرت در مورد آدمها زیادهروی نباشد باید بگویم که از هنری نفرت داشتم - از زنش سارا هم همینطور. و به گمانم هنری هم اندکی پس از ماجراهای آن شب از من متنفر شد ..."
در مورد "عالیجناب کیشوت" اما وضع کمی فرق میکند، چون لازم نبود کتاب را بخرم. خودم نسخهای از چاپ اول کتاب، که در سال 1363 منتشر شده است، را در کتابخانهام داشتم. البته آنزمان ناشر کتاب "نشر رضا" بوده است. مثل خوابوخیال یادم میآید که آن را از کتابفروشی پاپیروس، پایینتر از میدان سنایی، خریده بودم که تازگیها جایی خواندم آن زمان توسط حسین عبده تبریزی اداره میشد. در آن دوران نوجوانیِ ما البته عبده تبریزی هنوز جزو سلبریتیهای اقتصادی کشور نشده بود و احتمالا به همینخاطر حافظه من آن "کتابفروش محله" را بعدها به این "صاحبنظر اقتصادی" مرتبط نکرده است.
تا پیش از این فکر میکردم کتاب محبوبم، "امریکایی آرام"، موجب آشنایی من با گراهام گرین بوده. اما نگاه کردم و دیدم تاریخ چاپ نسخهای که از "امریکایی آرام" در کتابخانه دارم مربوط به سال 1370 است (چه بد که تاریخ خرید کتابها را جایی در داخلشان ثبت نمیکنم!) حالا شک کردهام که نکند اولین کتابی که از گرین خواندهام همین "عالیجناب کیشوت" بوده.
نویسنده: گراهام گرین
ترجمه: رضا فرخفال
ناشر: نشر نو
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 110000 تومان
تعداد صفحات: 271 صفحه
شابک: 978-600-490-239-7
پدر کیشوت، کشیش یکی از روستاهای اسپانیا، فکر میکند که از نوادگان دنکیشوت، قهرمان داستان سروانتس است. اهالی روستا همواره به او یادآوری میکنند که دنکیشوت شخصیتی خیالی است اما پدر اعتقادات خود را دارد و ایمانش به باورهایش قوی است!
وقتی او با خبر میشود که از سوی کلیسا به مقام عالیجنابی ارتقا پیدا کرده است، تصمیم میگیرد سفری را آغاز کند و از روستای خود به مادرید برود تا جورابهایی ارغوانی بخرد که مقامهای عالیرتبه کلیسا به پا میکنند. او در این سفر دوست خود سانچو، شهردار سابق روستا، را نیز همراه خود میبرد. سانچو کمونیستی دوآتشه است و در طول سفر پدر کیشوت را با بحثهای خود درباره سیاست و دین مشغول میکند و البته روحانی سادهدل را از دردسرهایی که در طول مسیر با آن روبرو میشود، نجات میدهد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"ماجرا چنین اتفاق افتاد. پدر کیشوت سفارش نهارش را که در تنهایی میخورد به مستخدمه خود داده بود، و برای خرید شراب راهی تعاونی محل شد که در هشت کیلومتری التوبوزو بود و سر راه اصلی به والنسیا. روزی بود با هوایی دم کرده و هرم گرما از کشتزارهای خشک زبانه میکشید. ماشین سئات کوچکش که هشت سال پیش آن را دستدوم خریده بود، دستگاه تهویه نداشت و او همچنانکه در جاده پیش میرفت با دلتنگی بهروزی فکر میکرد که باید ماشین دیگری برای خود دستوپا کند. با خود حساب کرد که هفت سال عمر یک سگ میتواند برابر با یک سال عمر انسان باشد، و پس ماشین او هنوز در آغاز میانسالی بود. اما متوجه شده بود که مردم آبادی دیگر به چشم یک ماشین از کار افتاده به سئات مدل ششصد او نگاه میکنند. به او هشدار میدادند: "آدم نمیتواند به آن اطمینان کند، دن کیشوت." و او تنها میتوانست این پاسخ را بدهد که "این ماشین سالیان دراز و بدی را با من گذرانده، و من دعا میکنم که خدا عمرش را از من هم درازتر کند." با آنکه بسیاری از دعاهایش بیجواب مانده بودند، اما پدر کیشوت به خود امید میداد که این دعا، دعایی که دیگر از فرط تکرار گوش فلک را کر کرده بود، کار خودش را بکند ..."
نویسنده: اورهان پاموک
ترجمه: سارا مصطفیپور
ناشر: مرکز
سال نشر: 1397 (چاپ 3)
قیمت: 49500 تومان
تعداد صفحات: 367 صفحه
شابک: 978-964-213-237-9
امتیاز کتاب: (5 امتیاز با رای 1 نفر)
سه نوه، یکی مورخ، یکی انقلابی و دیگری که سودای پولدار شدن در سر دارد، برای دیدار مادربزرگشان به قصبهی جنتحصار در حوالی استانبول میروند و یک هفته را در خانهای که پدربزرگشان هفتاد سال پیش، زمانی که به دلیل مسائل سیاسی به آنجا تبعید شده بود در آن اقامت داشته، میگذرانند. در طول این یک هفته، گذشته و خاطرات نود سالهی مادربزرگ بهتدریج زنده میشود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"گفتم: "خانم بزرگ بفرمایین سر میز، شام آمادهست."
چیزی نگفت. همانطور سر پا به عصای خود یله داده بود. نزدیکش رفتم، زیر بازویش را گرفتم و کمکش کردم تا روی صندلی بنشیند. زیر لب غرولندی کرد. به طبقهی پایین رفتم، سینی را از آشپزخانه آوردم و روی میز، کنار دستش گذاشتم. نیم نگاهی انداخت، اما لب به غذا نزد. همچنان داشت غر میزد. گردنش را که خم کرد، یادم آمد که باید دستمالش را زیر آن گوشهای بزرگش ببندم.
گفت: "امشب دیگه چی درست کردی؟ بذار ببینم چی سر هم کردی."
جواب دادم: "ایمام بایلدی. همون غذایی که دیشب خواسته بودین."
"از ناهار مونده؟"
بشقاب را به طرفش سراندم. چنگالش را برداشت و غرغرکنان بادمجانها را در بشقاب به هم زد. بعد کمکم شروع کرد به خوردن ..."
کتاب بعدی را همین روزهای آخر سال عیدی گرفتم. بله، نوروز امسال بازار عیدی دادن و عیدی گرفتن رونق داشته!
کمی کندوکاو نشان میدهد که کتاب مورد توجه و پسند خوانندگانش قرار گرفته و موضوعش هم برای کسانی که این دورهوزمانه قرار است عدهای را مدیریت کنند، جذاب و "آموزنده" بهنظر میرسد. بگذریم که ما مدتی است به این نتیجه رسیدهایم که در این دورهوزمانه اگر بتوانیم خودمان را مدیریت کنیم باید کلاهمان را بیاندازیم هوا، بقیه خلق عالم پیشکش!
نویسنده: کیم اسکات
ترجمه: سعید قدوسینژاد
ناشر: آریانا قلم
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 87000 تومان
تعداد صفحات: 231 صفحه
شابک: 978-600-7677-91-9
رابطهها هستند که شما را به پیش میرانند، نه قدرت. نویسنده کتاب معتقد است که گوش دادن و فهمیدن، بیشتر از امرونهی به آدمها، مدیران را به خواستههایشان میرساند. او به مدیران توصیه میکند تا بیشتر از آنکه امر کنند باید با اطرافیان خود صحبت کنند؛ بیشتر باید آدمها را به تصمیمگیری ترغیب کنند تا اینکه خودشان تصمیم بگیرند؛ بیشتر باید افراد را قانع کنند تا اینکه دستور بدهند؛ یاد گرفتن مهمتر است تا بلد بودن. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
مقدمه کتاب با این جملات آغاز میشود:
"من هم مثل خیلی از شما زمانی مدیر افتضاحی داشتم که فکر میکرد تحقیر آدمها راه خوبی برای انگیزش آنهاست. یادم میآید یکی از همکارانم سهوا مرا در چرخه ایمیلی قرار داد که در آن مدیرم چندین بار جلو همردههایم مسخرهام کرده بود. وقتی به روی مدیرم آوردم، گفت "کلهی پوک"ام را خیلی درگیر این چیزها نکنم. واقعا همین را گفت.
شاید به خاطر همین تجربه بود که شرکت خودم را راه انداختم: نرمافزار جوس. هدفم ایجاد محیطی بود که آدمها عاشق کارشان باشند و همزمان همدیگر را هم دوست داشته باشند. دوستانم معمولا به این حرفم میخندیدند، انگار که مفهوم شرکت را با مفهوم گروهک اشتباه گرفته باشم. اما من جدی بودم. روزانه خیلی بیشتر از هشت ساعت سر کار بودم. اگر از کارم و همکارانم لذت نمیبردم، بخش اعظم زندگی زمینی کوتاهم با ناراحتی میگذشت ..."
شبِ عید، کتابسرای تندیس ترجمه سومین کتاب خانم مانتل از سهگانه "تالار گرگ" را هم به بازار عرضه کرد و بدینترتیب کتابهای این مجموعه رمان تاریخی که برپایه زندگی توماس کرامول و دوران پادشاهی هنری هشتم در انگلستان نوشته شده، در کتابخانهی فارسیزبانان تکمیل شد.
آنها که "استعمار پیر انگلیس" را نماد بیپدرومادری سیاست میدانند معمولا وینستون چرچیل را به عنوان شاخص این ویژگی در آن مملکت مثال میزنند. اما به شهادت حجم مطالبی که درباره کرامول نوشته شده، به نظر میرسد که دود اصلی از آنجا بلند میشده و اگر کسی بخواهد واقعا با چندوچون "سیاست" در امپراطوری انگلستان آشنا شود، سردرآوردن از زندگی و حالوروز کرامول جزو واجبات است.
نویسنده: هیلاری مانتل
ترجمه: علیاکبر قاضیزاده
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1402 (چاپ 2)
قیمت: 550000 تومان
تعداد صفحات: 886 صفحه
شابک: 978-600-182-661-0
این کتاب، سومین رمان از سهگانهی تاریخی هیلاری مانتل، نویسندهی انگلیسی است. ترجمه فارسی دو کتاب قبلی این سهگانه، "تالار گرگ" و "مجرمان را بیاورید"، پیشتر به چاپ رسیده است. هر سه رمان، به رویدادهای دوران هنری هشتم میپردازند و کانون آنها، وقایع زندگی درباری بلندپایهای به نام تامس کرامول است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پس از آنکه ملکه را گردن میزنند، کرامول راه خود را میکشد و میرود. حس شدید گرسنگی، صبحانهی دوم یا دستکم شام پیشهنگامش را طلب میکند. رویدادهای صبح تازگی دارد و عقل او برای تحلیل آنها قد نمیدهد. تماشاگرانی که برای آمرزش روح محکوم زانو زدهاند، سرِپا کلاهها را به سر میکشند. زیر کلاه اما چهرههایشان بلاتکلیف به نظر میآید. کرامول سر برمیگرداند تا از جلاد سپاسگزاری کند. ماهرانه کار کرده و لابد شاه دستمزد خوبی به او میبخشد. وقتی کسی به آن تمیزی و مهارت کار میکند، قدردانی و دستمزد خوب حقش است. از کرامول هم وقتی جوان آس و پاسی بود، همینطور قدردانی میکردند.
جنازهی کوچک زن، همانطور که به زمین افتاده، روی تختهکوب مراسم اعدام پهن است: خوابیده روی شکم و دستها به دو طرف باز و غرق در خون دلمه شده. خون، لای درز الوارها نشت میکند. جلاد فرانسوی (از شهر کاله)، سر را برمیدارد، در پارچهای کتانی میپیچد و تحویل زنِ سرتاپا پوشیدهای میدهد که در آخرین ساعت در خدمت آن بود ..."
توجهام به "بخوان، دفنناشده ..." وقتی جلب شد که دیدم ترجمهای از آن را انتشارات قدیانی منتشر کرده. کمی عجیب بود چون بهنظر کتابی نمیآمد که در "گروه خونی" قدیانی بگنجد. نکته جالب دیگر این بود که پشت جلد کتاب آورده بودند "نشر فکر برتر؛ عضو گروه انتشاراتی قدیانی". اینهم برای خودش جدید بود و سرنخی از اینکه چرا این کتابِ خارج از گروهخونی اینجا سردرآورده است.
به هر حال در همین کندوکاوها متوجه شدم که دستکم دو ترجمه دیگر هم از کتاب، قبلا منتشر شده. بنابراین فکر کردم حالا که قرار است کتاب را بخرم بگذار ترجمه سهیل سمی را تهیه کنم که برایم نامآشناتر است. میماند اینکه ظرفیتمان برای مطالعه داستانهایی درباره سیاهان آمریکا و داستانهایی بر بستر زمانی جنگ جهانی دوم چقدر دیگر میتواند کِش بیاید. احتمالا بستگی به نوع جنس دارد، اگر خوب باشد حالاحالاها جا داریم!
نویسنده: جزمین وارد
ترجمه: سهیل سمی
ناشر: چترنگ
سال نشر: 1398 (چاپ 1)
قیمت: 38000 تومان
تعداد صفحات: 274 صفحه
شابک: 978-600-8066-95-8
جوجوی سیزدهساله در تلاش برای درک معنای مرد شدن به افرادی چون پدربزرگ سیاهپوستش، که رئیس خانواده است، پدربزرگ سفیدپوستش، که به حضورش توجهی ندارد، پدر غایبش، مایکل، و دایی مردهاش، گیون، مینگرد.
مادرش، لئونی که حضوری غیرمتعارف در زندگی او و خواهر کوچکش دارد، تلاش میکند برای آنها مادر خوبی باشد، اما اعتیاد به موادمخدر باعث میشود نیازهای خود را به فرزندانش ترجیح دهد. در عین حال روح برادر مردهاش، گیون، هم او را آزار و هم تسکین میدهد. وقتی مایکل از زندان آزاد میشود لئونی بچهها و دوستش را سواره به قلب میسیسیپی و پارچمن میبرد و ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
دوست دارم فکر کنم که میدانم مرگ چیست. دوست دارم فکر کنم چیزی است که میتوانم مستقیم به آن خیره شوم. وقتی پاپ به من میگوید به کمکم نیاز دارد و میبینم که چاقوی سیاه چطور لای کمربند شلوارش میسرد، پی او از خانه بیرون میروم و سعی میکنم قوز نکنم و شانههایم مثل چوبرختی صاف باشد؛ پاپ با همین حال و هیبت راه میرود. سعی میکنم وانمود کنم که این وضعوحال برایم طبیعی و خستهکننده است، تا پاپ تصور نکند که این سیزده سال را عاطلوباطل سپری کردهام، تا پاپ بداند که به وقتش آمادهام هرچیزی را که لازم است از جایش بیرون بکشم، دل و روده را از ماهیچه جدا کنم و اندامها را از حقرههایشان. دلم میخواهد پاپ بداند که از خونی شدن سرورویم ابایی ندارم. امروز سالروز تولدم است ..."
نویسنده اگر اسم کتابش را گذاشته بود "کشتن نویسنده" شاید برایم اینقدر حساسیتبرانگیز نبود. خب، آنقدر انواعواقسام این فعل را دیدهایم و درباره آن شنیدهایم که دیگر تکراری شده و چهبسا جذابیت دراماتیکش را هم از دست داده باشد (!!!) اما کشتن کتابفروش، با در نظر گرفتن وابستگیهای صنفی، موضوع تازه و بکری است. حیوونی کتابفروش!
نویسنده: سعد محمد رحیم
ترجمه: محمد حزبائیزاده
ناشر: نیماژ
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 49000 تومان
تعداد صفحات: 200 صفحه
شابک: 978-600-367-561-2
روزنامهنگاری به نام ماجد بغدادی با تماسی از سوی مردی ناشناس و ظاهرا بانفوذ و ثروتمند، مامور میشود تا با پیشپرداختی کلان، گزارشی دقیق دربارهی قتل کتابفروشی هفتادساله تهیه کند. دفتر یادداشتهای روزانهی مقتول و نامههایی که میان او و زنی فرانسوی بهنام ژانت ردوبدل شده پرده از رازهای شخصیت مبهم و زندگی سیاسی و هنری و فکری مقتول بر خواهند داشت ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"من آخرین نفری بودم که از ون پیاده شدم ... توی پیادهروی خیابان گاراژ قدیمی ایستادم تا سرووضعم را مرتب کنم. نگران به اطراف نگاهی انداختم؛ انگار بوی حادثهی نابهنجاری به مشامم خورده بود ... اولینبار بود که پایم را به بعقوبه میگذاشتم. شهر در مهی نرم غوطه میخورد ... شهری که هفت سال گذشته را در خشم و خون گذرانده بود سرِ صبح آرام بهنظر میرسید ... تکوتوک رهگذرانی میرفتند سمت گاراژ. آنسمت خیابان جلوی ورودی یک ساختمان دولتی، سه مامور مسلح ایستاده بودند، دوتایشان تفنگهایشان را شلوول گرفته بودند و مغموم سیگار دود میکردند. نفر سوم اما انگشتش روی ماشه بود و زل میزد توی صورت رهگذران ... ها کردم کف دستهایم تا گرمشان کنم ..."
"تخم شر" اما برای خودش ماجرایی دارد. یکی از "دوستجون"های والده که چندماهی است به ینگهدنیا رفته است برای دیدار فرزندانش و آنجا گیر کرده است بابت کرونا، وسط سیاهزمستان از والده کتاب خواست و چون عاشقوشیدای خانم سلیمانی است قرار شد که تعدادی از کتابهای ایشان را برایش تهیه و ارسال کنیم. آنجا بود که متوجه شدیم کتابِ جدید خانم سلیمانی داغِداغ تازه به بازار آمده و گفتیم چی از این بهتر که یکی از کتابهای ارسالی، همین اثرِ تازهمنتشره باشد. کتابها مدتی روی میزناهارخوری منتظر ماندند تا من فرصت کنم و در یکی از سفرهایم به پستخانه، آنها را پست کنم (میز ناهارخوری که معرف حضورتان هست؟!) اما والده بالاخره دلش طاقت نمیآورد و یکروز خودش کفشوکلاهوماسک میکند و راه میافتد به سمت پستخانه ("اگه قرار باشه به امید شما بچهها بشینیم ...!") بسته چیزی کمتر از دو کیلوگرم وزنش میشود که جزو استانداردهای جیرهکتاب بهحساب میآید. اما پستچیهای "آشنای" والده اجیمجی میکنند و در حدود سهچهار برابر هزینه متداول جیرهکتاب از رایانه قبض درمیآورند که: "هزینهاش میشود اینقدر!" والده که اصولا کارهای پستیاش در اشل متفاوتی است و معمولا برای هر بستهای (با وزن حدود 10 کیلوگرم) حدودا ده برابر تعرفه جیرهکتاب پول پست پرداخت میکند، اول خیلی عدد و رقمها به نظرش عجیب نمیرسند (امان از این "بیحسی قیمتی" که این ماهها و سالهای اخیر دمار از روزگارمان درآورده!) اما بعد که به خانه برمیگردد و من کمی در "ابعاد" فعالیتی که انجام داده و پولی که پرداخت کرده کندوکاو میکنم، ذرهذره حالش خراب میشود و احساس "کلاهبرسررفتگی" بهش دست میدهد. احساسی که پست جمهوری اسلامی ایران در ایجاد آن در مراجعینش استاد است. خلاصه با اینکه اول بهنظر میرسید این ماجرا میتواند موقعیت خوبی باشد برای بکار بردن تمهیدِ "آخر مادر جان، من که گفته بودم پستشان میکنم. حالا چند روز اینور و آنور مگر کدام زمین به آسمان میرسید!" دیدم همان بهتر است که ماجرا را مسکوت بگذارم و این هزینه پستی را هم مثل خیلی از هزینههای این روزها بگذاریم به حساب "فدای سر خودم و خودت!". وگرنه در منطقه 15 پستی بلوایی برپا میشود که آنسرش ناپیدا خواهد بود.
نویسنده: بلقیس سلیمانی
ناشر: ققنوس
سال نشر: 1400 (چاپ 3)
قیمت: 120000 تومان
تعداد صفحات: 471 صفحه
شابک: 978-622-04-0333-3
داستان با این جملات آغاز میشود:
"ماهرخ حدود ساعت دو و نیم بعد از نصفشب، جایی بین اردستان و کاشان، در یک شب تابستانی عاشق سهراب شد. ستارهها بودند، نه که نباشند، اما او در پرتو نور خیرهکننده اتوبوس تعاونی هفت دل به سهراب سپرد. ستارهها چسبیده بودند به انتهای آسمان و اگر سوسویی داشتند، که داشتند، ماهرخ ندید و نمیخواست هم ببیند. بعدها هم سعی نکرد ستارهها را به یاد بیاورد. نور بود، چه نیازی به آنها بود.
ماهرخ در آن نیمهشب، در خنکای کویر، عاشق جوانکی شد که، آنطور که ماهرخ تصور میکرد، با عیسی مسیح مو نمیزد. تازه مسیح بازمصلوب کازانتزاکیس را خوانده بود و دنبال شمایل مانولیوس و عیسی مسیح در اطرافش میگشت. سهراب زانو زده بود جلو اتوبوس و ریشهای تنک و بلندش را، که غرق خون بودند، هر چند لحظه یک بار مشت میکرد. انگار میخواست خون را کف دستش جمع کند، کرد. اما برخلاف انتظار ماهرخ، خون را به آسمان نپاشید، کف دستش را مالید به زانویش و شلوارِ رنگ روشنش را خونی کرد ..."
الان حال و احوال "راهنمای مردن با گیاهان دارویی" را در وب سایت گودریدز نگاه کردم. کتاب از 1829 نفر امتیاز گرفته و 463 نفر دربارهاش اعلامنظر کردهاند. بهنظرم برای یک رمان فارسی عدد و رقم بالایی است.
در یکی از اظهارنظرها درباره آن کتاب، خانمی نوشته بودند: "این کتاب، داستانی نیست که توی یه عصر پاییزی قشنگ که کار خاصی ندارین و میخواین چند ساعتی حس خوب بگیرین از کلمات، خونده بشه ..." توصیه به کسانی که با امتیاز پایین به آن کتاب، نظر منفیشان را اعلام کردهاند. به نظر میرسد این توصیه درباره کتاب جدید خانم عطارزاده هم صادق باشد.
نویسنده: عطیه عطارزاده
ناشر: چشمه
سال نشر: 1401 (چاپ 9)
قیمت: 88000 تومان
تعداد صفحات: 192 صفحه
شابک: 978-622-01-0586-2
داستانی بلند از نویسنده کتاب "راهنمای مردن با گیاهان دارویی"
داستان با این جملات آغاز میشود:
"چشمهات را دوست دارم چون به مادرت رفتهاند. دنیا هم که سیاه باشد باز سبزند. دستهات را دوست دارم چون چیزهایی کشیدهاند که هیچوقت ندیدهای. دهانت را اما از همهای اینها بیشتر دوست میدارم.
چون هیچوقت باز نمیشود.
دهانت را بسته نگه دار و برو. دستها را بیاور پایین. کاری به شاخههای کشته نداشته باش. از پشت ساختمان نیمهکاره برو. از لای کاجها از توی گِل. جوری که انگار همان راهِ هرروزه است. انگار درختها را هرس کردهای و برمیگردی بخش. سر بالا. برنگرد. بپیچ. در را باز کن. دستت را زیر بازوش بینداز. نترس. دکمههاش را یکییکی باز کن. غدیر بیدار نمیشود. مست است. پوتینهاش را دربیاور. بپوش. پول ته کشوِ دوم است. برش دار. برو. حالا برو. از اینجا برو.
گوش کن. فقط گو کن. جلوِ همین دروازه منتظر بمان و گوش کن. همین جا. نترس. برنگرد. هیچکس نیست. نگهبانها فرار کردهاند. کارگرها ساختمانها را نیمهکاره ول کردهاند. سلیمی رفته. هیچ دکتری نیست. برق نیست. آب نیست. شاه رفته. مملکت نیست. آنقدر سر این جاده منتظر بمان تا صدا بشنوی. دهان بسته. گوش کن. شنیدی؟ دست ببر بالا. بالاتر. تکان بده ..."
در معترضه قبلی، برای کتاب بلقیس سلیمانی، میخواستم بیاورم که او به نویسندهای تبدیل شده که فعلا هرکتابی منتشر کند، آن را خواهم خرید. حالا باید بگویم این ویژگی برایم درباره خانم ترقی هم صادق است. بگذریم که او متعلق به چند نسل قبلتر از خانم سلیمانی است و این ویژگی (یا جایگاه) سالها پیشتر از خانم سلیمانی برایش فراهم شده.
نکته اینجاست که این جایگاهِ کذا لزوما معنیاش این نیست که همه کتابهای گلی ترقی یا بلقیس سلیمانی خواندنی، شاهکار یا دستکم مورد پسند این سلیقهی خاص که من باشم، هستند. به نظرم این ویژگی بخاطر ترکیبی از ابر و باد و مه و خورشید و فلک بوجود میآید که البته آثار هر نویسنده هم در شکلگیری آن تاثیر بسیار دارد اما لزوما همهاش فقط این نیست (پیدا کنید پرتقالفروش را!)
نویسنده: گلی ترقی
ناشر: نیلوفر
سال نشر: 1402 (چاپ 2)
قیمت: 125000 تومان
تعداد صفحات: 135 صفحه
شابک: 978-622-6654-33-3
مجموعه شش داستان کوتاه از نویسنده کتابهای "خاطرههای پراکنده"، "خواب زمستانی" و "دو دنیا".
داستان "ملاقات با شاعر" با این جملات آغاز میشود:
"هنگامه شاعر بود. به قول خودش، از آن شاعرههای کمی خُلوچِل. اسمش را گذاشته بودیم "هنگامه هپروتی". میخندید و از این لقب خوشش میآمد. یک پایش روی زمین بود و پای دیگرش در عالم خیال.
از سفر بیروت برگشته بود. بیروتِ قدیم، محل خوشگذرانی و خرید و قمار. هیجانزده بود. من را که دید، هیجانش بیشتر شد. p>
گفت: "حدس بزن کیو دیدم؟"
"کی؟ چه میدونم. یه خلی مثل خودت."
"نخیر، خانم. بگم، سکته میکنی. آدونیس. شنیدی؟ بزرگترین شاعر خاورمیانه. باورت میشه؟"
"نه."
"خودش بود. خودِ خودش. باهاش حرف زدم. دست دادم. رفتم خونهش. خونهش! میشنوی؟ کتابشو بهم داد. برام امضا کرد. نوشت "برای دوشیزه هنگامه. با دوستی و عشق." فکرشو بکن. نوشت با عشق! میفهمی؟ عشق!"
با خودم گفتم، شروع شد. یکی دیگه از داستانایی که از خودش درمیآورد ..."
بعید میدانم که اگر ناشر بر روی جلد کتاب بعدی نیاورده بود که نویسنده "قاضی بازنشسته دیوان عالی کشور" است، توجهام بهش جلب میشد. همیشه فکر میکنم که اتفاقات قضائی پتانسیل بالایی دارند که به یک داستان خواندنی تبدیل شوند (در وادی سینما هم فیلمهای دادگاهی یکی از شاخههای مورد علاقهام هستند!) بگذریم که چندی پیش با همین ذهنیت کتاب "از پشت میز عدلیه" را خریدم و خواندم و … اصلا آن چیزی نبود که دنبالش میگشتم. اما خب، جوینده یابنده است. همچنان به جستجویمان ادامه میدهیم تا بالاخره نویسندهای پیدا شود و از "درام" سرشارِ انباشته شده در قوه قضائیهمان درستوحسابی بهرهبرداری ادبی نماید!
نویسنده: احمد بشیریه
ناشر: نگاه معاصر
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 48000 تومان
تعداد صفحات: 246 صفحه
شابک: 978-622-7028-85-0
داستان "پایان راه" با این جملات آغاز میشود:
"پوریا احساس میکرد، خسته و ناخشنود است. خسته از اوضاع زمانه و آمدوشد بیهوده روزها و شبها و ناخشنود از زندگی و معاشرت با خودی و بیگانه، انگیزه و شور حال لازم برای ادامه زندگی در خود نمیدید.
او پس از آنکه نزدیک پانزده سال در یک سازمان دولتی با صداقت و احساس مسئولیت کار کرده بود ناگهان وضعیت را منطبق و سازگار با اندیشههای خود ندید و دست از کار کشید و پس از آن هرچه کوشش کرد و هرجا رفت به شغل مناسبی دست نیافت.
او روزها معمولا تا بعدازظهر خانه بود و ساعتی به عصر مانده از خانهاش بیرون میآمد و آرامآرام از کنار رودخانه کوچکی که از وسط شهری میگذشت به سوی پل بزرگی که دو سوی شهر را به هم وصل میکرد میرفت و بنا به عادت در وسط پل، اندکی میایستاد و رودخانه و گذر آب و چینوشکنهای آن را تماشا میکرد و گاهی به نقطهای خیره میشد و به فکر فرو میرفت آنگاه از پل میگذشت و کمی بعد به تپهای که در آن نزدیکی بود میرفت و از آنجا از کنار آثار مخروبه و دیوارهای قدیمی شهر میگذشت و به بالای تپه که آثار به جا مانده از برج و باروی یک قلعه قدیمی در آن بود میرسید ..."
معمولا وقتی تصمیم میگیرم کتابی را بخرم، اگر نام و نشان آن را طی پیامی الکترونیک دریافت کرده باشم، آن نام و نشان را میفرستم در اکانت خاصی که برای همینکار درنظرگرفتهام و یکجوری تبدیل شده است به "لیست کتابهایی که باید بخرم". تا وقتی سراغم به کتابفروشی افتاد یا پای رایانه مشغول سفارش کتاب شدم، لیست را بیرون بکشم و با توجه به اوضاع جیب و سایر مقدورات، هربار تعدادی از آنها را برای خودم بخرم.
شبی که میخواستم "کاهن معبد جینجا" را در این لیست کذا قرار بدهم، احتمالا به علت خوابآلودگی، پیام را به جای بازارسال به نشانی اختصاصی خودم به نشانی گروه جیرهکتاب میفرستم و تا بیایم و بفهمم که چی شده، چند ساعتی اطلاعات کتاب در معرض دید عموم قرار میگیرد. همین مساله باعث شد که یکی از دوستان معترض شوند که "چرا کتاب این نویسنده "خاص" را معرفی میکنی!؟" کمی گیج خوردم تا متوجه شدم ماجرا از چه قرار است. بعد اما فهمیدم داستان چیست و نامونشان کتاب را از معرض دید عموم حذف کردم. این اتفاق اما باعث شد که من و آن دوست ناخواسته وارد بحثی بشویم، نسبتا دامنهدار. چون من ضمن توضیح اشتباهم، اشاره کرده بودم که به هرحال کتاب را بزودی تهیه و در جیرهکتاب معرفی میکنم و بهاینترتب موضوع اعتراض دوستمان همچنان پابرجا بود (و هست!)
در بحث پیش آمده، به شیوه الکترونیک، خیلی حرفها زدیم که نمیدانم آیا فرصت میکنم بعد از خواندن کتاب مطلبی دربارهاش بنویسم و بخشی از همین حرفها را آنجا منعکس و ثبت و ضبط کنم یا نه. اما بعد که داشتم کارهای این فهرست را انجام میدادم و اطلاعات همین کتاب را سرجایش قرار میدادم، پس از خواندن و تایپ کردم دو، سه پاراگرافی که بصورت سنتی از ابتدای متن هر کتاب میآورم، به نظرم رسید که دلایلم برای خریدن و معرفی کردن کتاب، همچنان (به نظر خودم) "محکمهپسند" است. به نظرم همین دو سه پاراگراف اول در دل خودش حرفهای بسیار و اطلاعات فراوان دارد. همان چیزی که من همیشه در دنبالکردن نوشتههای شخصیتهایی که با جهانبینیشان موافق نیستم، پیاش هستم و معمولا در مصاحبههای تلویزیونی، سخنرانیها یا مطالب ژورنالیستی رسانهها نمود پیدا نمیکند. امیدوارم اگر فرصت شد که درباره کتاب بیشتر بگویم، این "چیز" را بیشتر توضیح بدهم!
نویسنده: وحید یامینپور
ناشر: امیرکبیر
سال نشر: 1399 (چاپ 6)
قیمت: 35000 تومان
تعداد صفحات: 211 صفحه
شابک: 978-964-303-031-5
کتاب شرحی است از سفر نویسنده به کشور ژاپن. نویسنده پژوهشگر هنر اسلامی و فعال رسانهای است که در حال حاضر (سال 1399) ریاست پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی را برعهده دارد.
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"ژاپنِ ناشناخته و جادویی، قرنهاست به اصالت و افتخار شهره است، به خون سرخی که از تیغ شرافت سامورایی مغرور میچکد و به گلهای فریبنده نقشبسته بر کیمونو که تن تسلیم و نجیب زنانش را میپوشاند و به قلبهای مطیعی که بر خدایگان و وطن سجده میبرند و به چشمان کشیده ظریفی که نمیتوان به عمق آن راه پیدا کرد و به سکون و آرامشی که در نوشیدن چای سبز لانه کرده است.
ژاپن گاه خشمگین و خونریز، گاه آرام و خندان، گاه سرد چون زمهریر قله فوجی و گاه گرم و شاعرانه چنان که لافکادیو هرن آن را ستود: "میدانی قلب ژاپن چیست؟ شکوفه گیلاسی کوهی که عطرش را در آفتاب صبح میگستراند."
اصالت، شرف و افتخار؛ قرنها چون جواهری با شمشیر جنگجویان در جان معابد جینجا محافظت شد. درست همان زمان که بالزاک در بابا گوریو بر شرف و اصالت فرانسویاش گریست و تولستوی در مرگ ایوان ایلیچ ارزشهای روسیاش را به خاک سپرد، ژاپن اما در شعر شاعران شیفته آفتاب، رویای رومانتیک مردان ستبرِ سنگی با دشنهای در پهلو و زنان نازکتراش خاموش با بادبزنی پرنقشونگار باقی بود؛ حتی پس از گشوده شدن دروازه جهنمِ غرب برروی این باغ اصیل شرقی که آغاز "تغییر" بود، تغییر تدریجی زمین و زمان، انسان و سیاره، آنچنان که نیکوس کازانتزاکیس مرثیهاش را بر این تغییر خوانده و بر آن گریسته ..."
این رویکرد "تاریخ به طنز"، یا شاید بد نباشد بگوییم "تاریخ برای غیرحرفهایها"، هم انگار تازگیها طرفدار پیدا کرده. پیشترها موجی برای روایت تاریخ به این سبک و سیاق برای نوجوانان راه افتاده بود و حالا انگار همین روش روایت تاریخ برای بزرگسالان هم مد شده است. خلاصه اینکه بعد از کتابهایی مثل "وقتی هیتلر کوکائین میزد و ..." و "وقتی چرچیل گوسفندان را قربانی میکرد و ..." حالا نوبتِ مرور تاریخچه به گند کشیدن جهان رسیده است.
نویسنده: تام فیلیپس
ترجمه: زهرا کمالی دهقان
ناشر: نگاه
سال نشر: 1402 (چاپ 14)
قیمت: 175000 تومان
تعداد صفحات: 298 صفحه
شابک: 978-600-376-826-0
نویسنده در این کتاب اقدامات فاجعهبار پدیدهای به نام "بشر" را عینا پیش چشم خواننده میگذارد و نشان میدهد بشر همهچیز را برهم زده است. این ویرانی و بهگند کشیدن صرفا محدود به دوران مدرن نشده، بلکه در طول تاریخ بررسی شده است. در این ویرانی هیچچیز در امان نمیماند، زیرا انسان پایان انسان و پایان جهان است. بیان طنزپردازانه و شوخطبع نویسنده، خواننده را در فضایی میان خنده و جدیت، امید و ناامیدی گیر میاندازد. این کتاب گزارشی است درباره بشر و حماقت. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"حدود هفتادهزار سال پیش بود که انسانها برای اولینبار شروع به خرابکردن همه چیز کردند. در آن زمان، نیاکان ما بهتدریج از آفریقا مهاجرت کردند و در سرتاسر جهان پراکنده شدند. نخست، وارد آسیا شدند و کمی بعد، به اروپا رفتند. در نتیجه، علت نارضایتی بسیاری از مردم این است که گونه ما در گذشته، یعنی هوموساپینها، یگانه انسانهای این سیاره نبودند؛ اینکه دقیقا چه تعداد از گونههای دیگر انسان در آن نقطه زمانی وجود داشتند، هنوز معلوم نیست. بررسی اسکلت یا دیانای شکسته و تلاش برای کشف اینکه دقیقا چهچیزی بهعنوان گونهای مجزا یا زیرگونه یا فقط نوع غیرمعمولی از همان گونهها حساب شود، کاری بسیار پیچیده است. (این کار همچنین روشی مجزا برای شروع بحث با گروهی از دیرینهشناسان، همراه با کمی وقتکشی است.) اما به هر حال، شما آنها را طبقهبندی میکنید. دستکم دو گونه انسانی دیگر در گذشته روی این سیاره بودهاند که انسان نئاندرتال یا همانطور که بهتر شناخته شدهاند نئاندرتالها معروفترین آنهاست ..."
کتاب بعدی برخلاف اسمش اصلا سبک و سیاق دانشنامه/دایرهالمعارفی ندارد. راستش قبل از اینکه کتاب به دستم برسد، با بالا و پایین کردن اطلاعات آن در این سایت و آن سایت، این موضوع روشن بود. عنوان کتاب به زبان اصلی هم همین "دانشنامه نبودن" را تایید میکند! اما نکتهای که باعث شد آن را بخرم این بود که با دیدن مشخصات آن یاد "مسابقه هفته" افتادم و مجریگری منوچهر نوذری. حالوهوای سوالات کتاب البته با آنچه ما در ایران "معلومات عمومی" میدانیم و میخوانیم متفاوت است و میشود آن را معلومات عمومی به سبک آمریکایی دانست. اما خب همانطور که گفتم برانگیخته شدن حس نوستالژیکم احتمالا باعث خواهد شد از سرِ کنجکاوی هم که شده کتاب را بخوانم.
نویسنده: فیلیپ کاگن، جوسی دیلپ، جفری کار، جان پریدو
ترجمه: کاوه شجاعی
ناشر: امینالضرب
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 50000 تومان
تعداد صفحات: 178 صفحه
شابک: 978-622-713405-6
امتیاز کتاب: (3 امتیاز با رای 1 نفر)
- کدام شرکت خودروسازی ژاپنی نامش را از خدای زرتشتی گرفته است؟
- کدام دولت خاورمیانهای در 1953 با کودتا سرنگون شد؟
- در کدام روز سال آمریکاییها بیشترین غذا را میخورند؟
- نام IKEA به چه معناست؟
- کدام دو برند معروف ورزشی بعد از دعوا و جدایی سال 1948 برادران داسلر در آلمان به وجود آمدند؟
جواب چند تا از این سوالها را بدون گوگل کردن میدانستید؟ اصلا آیا در دورانی که اینترنت همیشه در جیبمان حاضر است، نیاز داریم اطلاعات عمومیمان بالا باشد؟ اکونومیست، شاید معتبرترین مجله اقتصادی جهان، میگوید که داشتن اطلاعات عمومی بخصوص در دنیای مملو از اخبار جعلی از ضروریات است و این کتاب به همین نیاز پاسخ داده است.
اطلاعات عمومی به سبک اکونومیست البته حوزههای جدیتری مثل تاریخ، علم، اقتصاد و سیاست را هم در برمیگیرد و همین باعث شده کتاب مثل یک دانشنامه به نظر برسد.
حاضرید اطلاعات عمومیتان را در معرض قضاوت اکونومیست قرار دهید؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
چندی است که سبک نوشتاری "جستار" (Essay) انگار خیلی طرفدار پیدا کرده و انواع و اقسام کتابها با عنوان مجموعه جستار نوشته یا ترجمه و منتشر میشوند. در کتابفروشی سنتی ما البته همچنان ایندسته کتابها را در قفسه "مجموعه مقالات" طبقهبندی میکنیم اما واضح و مبرهن است که انگار جستار چیز دیگری است در قیاس با مقاله!
در زمینه این "چیزهای دیگر" اخیرا دیدم که یک نشریه تازهمنتشرشده برای نوجوانان، مخاطبانش را تشویق میکرد که برایش در سبکهای "… جستار و ناداستان" مطلب بنویسند و ارسال کنند. بله، ناداستان هم از آن قالبهایی است که وقتی کتابی با ادعای انتساب به آن منتشر میشود، میمانیم که باید آن را در چه قفسهای جا بدهیم. خلاصه اینکه امان از دست مدرنیسم!
بههرحال تعریفش هرچه که باشد، جستارها ثابت کردهاند که اغلب خواندنیاند و نویسندگانشان به مسائلی میپردازند و نگاهی را ارائه میدهند که معمولا در قالبهای دیگر یافت می نشود. بنابراین فعلا "جستار" از آن کلیدواژههایی است که با شنیدنش آنتنهایم حساس میشوند.
نویسنده: نیکول چانگ، منسا دماری (ویراستاران)
ترجمه: محمود قلیپور
ناشر: خزه
سال نشر: 1401 (چاپ 2)
قیمت: 100000 تومان
تعداد صفحات: 208 صفحه
شابک: 978-622-6913-31-7
نوزده نویسندهی مهاجر از نوزده جغرافیای جهان، در این کتاب گرد هم آمدهاند تا با جستارهایشان از مهاجرت، خانواده و مفهوم خانه سخن بگویند. آنها در این جستارها هر کدام از منظر و با اثر انگشت خود، کتابی را شکل دادهاند که مانند یک نقشه، راهنمای خواننده برای سفری جذاب به این مفاهیم عمیق انسانی است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
اولین جستار کتاب با این جملات آغاز میشود:
"وقتی بچه بودم، از اواخر دههی 1980 و در طول دههی 1990 مادرم خانوادهمان را از زادگاهم ال پاسو امریکا به سیوداد خوارز مکزیک میبرد؛ جایی که دایی و بچههایش آنجا زندگی میکردند. برای رسیدن به پل بینالمللی سانتافه، یکی از تقاطعهای اصلی بین الپاسو و خوارز ما از پایسانو، جادهی موازی با رودخانهی ریو گرانده میراندیم. در این مسیر آنچه میدیدیم خانوادههای خوارزی بود که زیر چترهای آفتابگیر لم میدادند یا پدر و مادرهایی که دست فرزندانشان را که تا مچ پا در آب آرام ریو گرانده بودند، گرفتهاند. روزهایی که آب جریان آرامتری داشت، خانوادههایی را میدیدم که داخل قایقهایی که با طناب به هم بسته شده بودند، نشستهاند و روی سطح رودخانه شناورند.
از مادرم خواهش میکردم که ماشین را کنار جاده پارک کند. میخواستم از این سوی رودخانه بچهها را صدا بزنم که برایم قایق بفرستند و اینطوری از عرض رودخانه رد شوم و از آنجا تا خانهی دایی قدم بزنم. در واقع این دلیلی بود که مطرح میکردم تا مادر ما را از عرض رودخانه رد کند. من هنوز کلمهای برای توضیح دادن این موضوع نداشتم که عبور از عرض رودخانه با قایق، ما را از دست ماموران گشت مرزی مکزیک هنگام عبور از پل نجات میدهد. این ماموران با انجام جستجوهای تصادفی سعی میکردند جریان مهاجرت به داخل کشور را کنترل کنند ..."
و بالاخره اینکه الان سالهاست میخواهم فهرستی سرهم کنم با عنوان "فلسفه برای کودکان" یا آنطور که بصورت مخفف متداول است "فبک". برای همین هم یک دورهای هرچه کتاب در این زمینه دستم میرسید میخریدم و کنار میگذاشتم تا "وقتش برسد!" مدتی بود اما که دیگر در این مقوله کتابی به چشمم نمیآمد، تا مجددا همین ماههای آخر سال 1399 دیدم نشر نی کتابی با این موضوع منتشر کرده (بگذریم که بعد که آن را خریدم دیدم که کتاب آنقدرها "چاپ اول" نیست و قبلا ناشر دیگری آن را منتشر کرده و من نسخهی آن ناشر قبلی را هم در سالهای گذشته خریده بودم!!!)
سال که نو میشود، آدم با خودش کلی قرار و مدار میگذارد که در این سال جدید اینکار را میکنم، اونکار را انجام میدهم، فلان پروژه را به سرانجام میرسانم و ... تجربه نشان داده که البته اینها خیلیهایش هیجانات احساسی است و باز هم سال دیگری میگذرد و باز هم بسیار کار نکرده باقی میماند. اما به هرحال این خاصیت سال جدید است. بنابراین من هم با خودم شرط میکنم که در این سالِ جدیدِ 1400 حتما فهرست "کتابهای درباره فلسفه برای کودکان" را سروسامان بدهم. دعای خیر شما، پشتیبانِ ما باد!
نویسنده: (ویراستاران) سعید ناجی، رسنانی هاشم
ترجمه: حمیدرضا محمدی
ناشر: نشر نی
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 160000 تومان
تعداد صفحات: 419 صفحه
شابک: 978-622-06-0326-9
کتاب مجموعهای است از گفتوگوها و مصاحبههای صورت گرفته با بنیانگذاران و پیشگامان برنامه فلسفه برای کودکان (فبک) در سطح جهان که سعی دارد به طیف وسیعی از موضوعات و مسائل مطرح در این حوزه، از قبیل خاستگاه و بنیانهای فلسفی و نظری آن، بپردازد. یکی از اهداف اصلی این مجموعه آشنایی با نحوه اجرای برنامه فبک در کشورهای مختلف است؛ از این رو، پس از ارزیابی پیشرفت برنامه و موانع پیش روی آن، به بررسی گسترش بینالمللی آن در بیش از شصت کشور جهان میپردازد. جامعیت و تنوع دیدگاههای مطرح شده در این کتاب، آن را به منبعی غنی هم برای فعالان حوزه فبک و هم برای علاقهمندان آن تبدیل کرده است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
مشاهده و انتخاب کتابهای فهرست در بخش مشترکین
نظرات درباره اين مطلب
واقعا دستتون درد نکنه!